English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
omnia pressumuntur solemniter اصل بر صحیح انجام شدن همه اعمال است
Other Matches
forwarded روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
condition وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
crunch بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crunches بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crunched بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
inputted سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
input سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
ended توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
end توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
ends توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
agent مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
corrects روش کد گذاری که اجازه میدهد در حین ارسال در بیتها خطا رخ دهد و آنها را به سرعت صحیح میکند و ارسال مجددد انجام نمیدهد
correcting روش کد گذاری که اجازه میدهد در حین ارسال در بیتها خطا رخ دهد و آنها را به سرعت صحیح میکند و ارسال مجددد انجام نمیدهد
correct روش کد گذاری که اجازه میدهد در حین ارسال در بیتها خطا رخ دهد و آنها را به سرعت صحیح میکند و ارسال مجددد انجام نمیدهد
contructive larcency مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
brain washing مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
Hear hear! صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
rational number عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
rollover صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
exercising a right اعمال حق
exertions اعمال
exercising اعمال
acts اعمال
doings اعمال
applications اعمال
application اعمال
undertakings اعمال
exercise اعمال
exercises اعمال
exercised اعمال
exertion اعمال
exerts اعمال کردن
exerting اعمال کردن
the galleys اعمال شاقه
exerted اعمال کردن
exert اعمال کردن
exertion اعمال زور
willable قابل اعمال
applier اعمال کننده
exertions اعمال زور
hard labor اعمال شاقه
preventative actions اعمال بازدارنده
applicatory اعمال شدنی
applies اعمال کردن
apply اعمال کردن
applying اعمال کردن
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
labourhardl اعمال شاقه
lobbying اعمال نفوذ
hard labour اعمال شاقه
galleys اعمال شاقه
impressment اعمال زور
applicator اعمال کننده
applicative اعمال کردنی
strong arm اعمال زورکردن
strong-arm اعمال زورکردن
workable قابل اعمال
impose اعمال نفوذکردن
exercising force اعمال زور
imposes اعمال نفوذکردن
takeovers اعمال کنترل
peonage اعمال شاقه
takeover اعمال کنترل
showing partial views اعمال نظر
all right صحیح
in order صحیح
valid صحیح
i see ها! صحیح !
proper صحیح
well advised صحیح
indecorous نا صحیح
exact صحیح
judiciously صحیح
real <adj.> صحیح
true <adj.> صحیح
simon pure صحیح
integral صحیح
authentic صحیح
fea صحیح
integer صحیح
righting صحیح
Quite [so] ! صحیح!
accurate صحیح
righted صحیح
right صحیح
proper <adj.> صحیح
exact <adj.> صحیح
corrects صحیح
exacted صحیح
correcting صحیح
exacts صحیح
correct صحیح
good صحیح
integers صحیح
authentical صحیح
correct <adj.> صحیح
accurate [correct] <adj.> صحیح
To bring pressure to bear . To exert pressure . اعمال فشار کردن
embraceor اعمال نفوذ کننده
undue influence اعمال نفوذ ناروا
use one's influence اعمال نفوذ کردن
house keeping operation اعمال خانه داری
to use one's influence upon اعمال نفوذ کردن بر
copy protection جلوگیری از اعمال کپی
penal servitude حبس با اعمال شاقه
imprisonment with hard labour حبس با اعمال شاقه
To use force(violence) اعمال زور کردن
showing partial views اعمال نظر کردن
non serverign acts اعمال تصدی دولت
governance اعمال قوه اختیارداری
unfair trade practice اعمال تجاری نادرست
alteration تغییر اعمال شده
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
integers عدد صحیح
okay صحیح است
right you are صحیح است
neatly <adv.> بطور صحیح
rightly <adv.> بصورت صحیح
up front <idiom> روراست ،صحیح
rightly <adv.> بطور صحیح
aright <adv.> بصورت صحیح
correctly <adv.> بصورت صحیح
duly <adv.> بصورت صحیح
justly <adv.> بصورت صحیح
properly <adv.> بصورت صحیح
rightfully <adv.> بصورت صحیح
safe and sound صحیح وتندرست
tidily <adv.> بطور صحیح
that is right صحیح است
orderly <adv.> بطور صحیح
drill روش صحیح
rightly بطور صحیح
whole numbers عدد صحیح
whole number عدد صحیح
eugenic صحیح النسب
roundest عدد صحیح
round عدد صحیح
to be proper for صحیح بودن
drilled روش صحیح
drills روش صحیح
neatly <adv.> بصورت صحیح
tidily <adv.> بصورت صحیح
righting به طور صحیح حق
righting درست صحیح
righted به طور صحیح حق
orderly <adv.> بصورت صحیح
righted درست صحیح
right به طور صحیح حق
integer عدد صحیح
right درست صحیح
spot-on دقیقا صحیح
integral number عدد صحیح
affirmative صحیح است
indue order به ترتیب صحیح
ok صحیح است
A correct answer. جواب صحیح
valid contract عقد صحیح
exact صحیح عین
true complement مکمل صحیح
the ticket کار صحیح
integer variable متغیر صحیح
exacted صحیح عین
exacts صحیح عین
homozygote صحیح النسب
valid transaction معامله صحیح
authentic document سند صحیح
incorrupt صحیح و بی عیب
rightfully <adv.> بطور صحیح
properly <adv.> بطور صحیح
justly <adv.> بطور صحیح
considered با اندیشه صحیح
duly <adv.> بطور صحیح
genuine tradition حدیث صحیح
correctly <adv.> بطور صحیح
aright <adv.> بطور صحیح
proper fraction کسر صحیح
integer number عدد صحیح
truest خالصانه صحیح
truer خالصانه صحیح
true خالصانه صحیح
embracer کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
jar اعمال شوک شدید به یک وسیله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com