Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 88 (6 milliseconds)
English	Persian
background noise	اصوات مزاحم
Other Matches
interjection	اصوات
interjections	اصوات
h'm	از اصوات
diphthongization	ادغام اصوات
acoustics	علم اصوات
diphthongize	ادغام کردن اصوات
multi tone horn	بوق با اصوات مختلف
acoustician	کارشناس علم اصوات
dissonance	اختلاط اصوات و اهنگهای ناموزون
gutturalize	ادای اصوات بصورت گلویی
labialization	ادای اصوات بصورت شفوی
phonetic	صدا دار مربوط به ترکیب اصوات
harmonics	مبحث مطالعه خواص ومختصات اصوات موسیقی مبحث الحان موزون همسازها
leech	مزاحم
leeches	مزاحم
bothersome	مزاحم
obtruder	مزاحم
troubler	مزاحم
troublous	مزاحم
worrisome	مزاحم
plaguer	مزاحم
a pain in the neck <idiom>	مزاحم
importunate	مزاحم
enfants terribles	مزاحم
enfant terrible	مزاحم
intruders	مزاحم
interfering	مزاحم
intruder	مزاحم
obtrusive	مزاحم
troublemakers	مزاحم
tiresome	مزاحم
troublemaker	مزاحم
interference field	میدان مزاحم
interference current	جریان مزاحم
burdensome tax	مالیات مزاحم
cumber	مزاحم شدن
parastic drag	پسای مزاحم
molests	مزاحم شدن
interference wave	موج مزاحم
parasitic current	جریان مزاحم
perturb	مزاحم شدن
profile drag	پسای مزاحم
to be a pain in the neck	مزاحم بودن
interfered	مزاحم شدن
buttonholes	مزاحم شدن
buttonholing	مزاحم شدن
buttonhole	مزاحم شدن
interfere	مزاحم شدن
molested	مزاحم شدن
molest	مزاحم شدن
obtruding	مزاحم شدن
buttonholed	مزاحم شدن
interferes	مزاحم شدن
obtruded	مزاحم شدن
obtrudes	مزاحم شدن
obtrude	مزاحم شدن
molesting	مزاحم شدن
pesky	زحمت دهنده مزاحم
She keep son bothering me .	مرتب مزاحم من است
varmint	انسان یاحیوان مزاحم
varment	انسان یاحیوان مزاحم
strident	دارای صدای مزاحم
mush	صدای مزاحم پارازیت
combrous	صعب الوصول مزاحم
parasite	صدای مزاحم پارازیت
parasites	صدای مزاحم پارازیت
stridently	دارای صدای مزاحم
disturbs	مشوب کردن مزاحم شدن
potter	دیگ ساز مزاحم شدن
knockers	ادم خرده گیر مزاحم
gadfly	ادم مردم ازار مزاحم
potters	دیگ ساز مزاحم شدن
bete noire	ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
annoy	تحریک کردن مزاحم شدن
intromit	دخالت کردن مزاحم شدن
annoyed	تحریک کردن مزاحم شدن
annoys	تحریک کردن مزاحم شدن
separation of interfering substances	جدا کردن اجسام مزاحم
knocker	ادم خرده گیر مزاحم
disturb	مشوب کردن مزاحم شدن
dehum	از بین بردن صدای مزاحم
high frequency interference	تداخل امواج فرکانس بالا سیگنال مزاحم
to wear out one;	از زیاد ماندن درجایی مزاحم صاحب خانه شدن
approval by acclamation	تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
to obtrude up	سر زده نزد کسی امدن مزاحم کسی شدن
spurious signal	علایم مخابراتی مزاحم خارجی در یک دستگاه مخابراتی
to intrude upon a person	مخل اسایش کسی شدن مزاحم کسی شدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com