Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
democratism
اصول حکومت ملی
Search result with all words
democratically
بر طبق اصول حکومت ملی
civicism
اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
Other Matches
hagiarchy
حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
czarism
حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
technocracy
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracies
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
autocracy
حکومت مطلق حکومت استبدادی
theocracy
حکومت خدا حکومت روحانیون
theocracies
حکومت خدا حکومت روحانیون
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
heptarchical
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchic
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
martial law
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
teachings
اصول
nitty-gritty
اصول
teaching
اصول
doctrines
اصول
ism
: اصول
ism
اصول
technic
اصول
tenet
اصول
roots
اصول
doctrine
اصول
principles
اصول
root
اصول
mormonism
اصول mormon ها
tenets
اصول مسلم
monopolosm
اصول انحصار
doctrines
اصول حکمت
functional
اصول مبادی
kinesiology
اصول مکانیزم
monopolism
اصول انحصار
mutualism
اصول همکاری
general principles
اصول کلی
systems
اصول وجود
system
اصول وجود
system
روش اصول
creationism
اصول افرینش
grimacing
ادا و اصول
grimaces
ادا و اصول
grimaced
ادا و اصول
grimace
ادا و اصول
denial measures
اصول ممانعت
economic principles
اصول اقتصادی
copernician system
اصول کپرنیک
constitutionalism
اصول مشروطیت
modernism
اصول امروزی
dogma
اصول عقاید
dogmas
اصول عقاید
banking principles
اصول بانکداری
tenet
اصول مرام
theories
اصول نظری
roots and branches
اصول وفروع
technics
اصول فنی
politics
اصول سیاسی
methodology
علم اصول
methodologies
علم اصول
theory
اصول نظری
systems
روش اصول
communism
اصول اشتراکی
technologically
اصول فنی
technological
اصول فنی
relativity principles
اصول نسبیت
rational principle
اصول عقلیه
principles of economics
اصول اقتصاد
abolitionist
اصول بردگی
neodoxy
اصول نوین
nazism
اصول نازی
principles of economy
اصول اقتصاد
doctrine
اصول حکمت
principles of religion
اصول مذهب
naziism
اصول نازی
accounting principles
اصول حسابداری
prineipal parts
اصول فعل
chung shin
اصول تکواندو
anomie
بی توجهی به اصول دین
mouthed
ادا و اصول در اوردن
mouth
ادا و اصول در اوردن
unparliamentary
برخلاف اصول پارلمانی
liberalism
اصول ازادی خواهی
moralists
معتقد به اصول اخلاق
musically
مطابق اصول موسیقی
individualism
اصول استقلال فردی
principled
دارای اصول وعقاید
counter current principle
اصول جریان متقابل
probity
پیروی دقیق از اصول
scientifically
موافق اصول علمی
Catholicism
اصول مذهب کاتولیکی
naturalistic
موافق با اصول طبیعی
technically
مطابق اصول فنی
rationale
توضیح اصول عقاید
revivalism
اصول بیداری مذهبی
civil procedure
اصول محاکمات حقوقی
anticonstitutional
مخالف اصول مشروطیت
gradualism
رعایت اصول تدریج
asceticism
اصول ریاضت و مرتاضی
code of procedure
قانون اصول محاکمات
anomy
بی توجهی به اصول دین
mouths
ادا و اصول در اوردن
mouthing
ادا و اصول در اوردن
moralist
معتقد به اصول اخلاق
to do v to one's principles
برخلاف اصول خودرفتارکردن
principles of islamic economics
اصول اقتصاد اسلامی
principles of economics
اصول علم اقتصاد
fascism
اصول عقاید فاشیست
principle of civil litigation
اصول محاکمات مدنی
planning principles
اصول برنامه ریزی
pauli
اصول مذهبی پولس
unnatural
بر خلاف اصول طبیعت
mutualist
طرفدار اصول همدستی
psychologism
پیروی از اصول روانی
unnaturally
بر خلاف اصول طبیعت
to pull a wry face
اداو اصول دراوردن
telephone switching technique
اصول اتصالات تلفنی
Protestantism
اصول ایین پروتستانت
Euclid's Elements
اصول اقلیدس
[ریاضی]
sail close to the wind
اندکی از اصول تجاوزکردن
Euclid's Elements
اصول اقلیدس
[ریاضی]
ethics
اصول اخلاقی اخلاقیات
monarchism
اصول سلطنت مستقل
economization
رعایت اصول اقتصادی
ex post facto
شامل اصول گذشته
modernism
اصول تجدد نوگرایی
fourteen points
اصول چهارده گانه
hierarchism
اصول سلسله مراتب
household art
اصول خانه داری
manichaeanism
اصول فلسفه مانی
principle of criminal procedure
اصول محاکمات جزائی
image shearing principle
اصول برش تصویر
hedonics
اصول خوشی ولذت
modernist
هوا خواه اصول امروزی
modernists
هوا خواه اصول امروزی
revivalist movement
جنبش اصول بیداری مذهبی
anglicanism
اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
unmorality
عدم مراعات اصول اخلاقی
illiberal
متعصب مخالف اصول ازادی
vigilantism
پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
they are t of their doctrines
موافب اصول خودمی باشند
kinesiological principle
اصول حرکت شناختی بدن
independency
اصول استقلال کلیساهای محلی
inartistic
فاقد اصول هنری بی هنر
literacy
فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
collectivism
اجرای اصول اشتراکی درزندگی
collectivist
هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
feudalist
طرفدار اصول ملوک الطوایف
evolutionism
اصول ترقی و تکامل تدریجی
moral philosophy
اصول اخلاق ایین رفتار
moralism
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
they are t of their doctrines
اصول خودرامحکم نگاه می دارند
the low of criminal procedure
قانون اصول محاکمات جزایی
syndicalism
پیروی از اصول اتحادیه صنفی
sansculottism
پیروی از اصول انقلاب افراطی
spiritualist
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
spiritualists
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
rascalism
اصول بی شرفی وحقه بازی
accidence
حادثه اصول صرف و نحو
encyclopaedism
اصول نویسندگان دایره المعارف
technique
اصول مهارت روش فنی
principled
اصولی پای بند اصول
sanitation
مراعات اصول بهداشت بهسازی
hockey
چوگان بازی با اصول فوتبال
techniques
اصول مهارت روش فنی
administrations
حکومت
administration
حکومت
governments
حکومت
raj
حکومت
gynocracy
حکومت زن
dominion
حکومت
gynarchy
حکومت زن
government
حکومت
to preach moral principles
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
toryism
اصول وعقاید حزب محافظه کار
physico theology
حکمت الهی موافق اصول طبیعی
accounting
اصول حسابداری برسی اصل و فرع
idols of the theatre
اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
convictism
اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
trade unionism
پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
legitimist
هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
prettyism
اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
essenism
اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
presbyteral
طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
feudalism
سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
ground
بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
one of the
[basic]
fundamental tenets of democracy
یکی از اصول پایه
[اساسی]
دموکراسی
fusionist
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
individualism
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
insurrectionism
اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
aristocracies
حکومت اشرافی
fair arbitration
حکومت عدل
governs
حکومت کردن
duumvirate
حکومت دو نفری
dyarchy
حکومت دوپادشاه
rule
حکومت کردن
enemy state
حکومت دشمن
dyarchy
حکومت دومجلسی
nomocracy
حکومت قانونی
democracy
حکومت ملی
coalition government
حکومت ائتلافی
democracies
حکومت ملی
plutocratic goverment
حکومت دولتمندان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com