Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
civicism
اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
Other Matches
democratism
اصول حکومت ملی
democratically
بر طبق اصول حکومت ملی
hagiarchy
حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
czarism
حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
technocracy
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracies
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
theocracy
حکومت خدا حکومت روحانیون
autocracy
حکومت مطلق حکومت استبدادی
theocracies
حکومت خدا حکومت روحانیون
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
civilians
کشوری
civilian
کشوری
civil
کشوری
civic
کشوری
state
کشوری
stated
کشوری
state-
کشوری
vernacular
کشوری
stating
کشوری
vernaculars
کشوری
states
کشوری
civil servants
مستخدم کشوری
intrastate
درون کشوری
civil department
تشکیلات کشوری
civil defence service
خدمات کشوری
Civil Service
خدمات کشوری
civil servant
مستخدم کشوری
state-
ایالت کشوری
stating
ایالت کشوری
states
ایالت کشوری
state
ایالت کشوری
stated
ایالت کشوری
airspace
[over a country]
فضای هوایی
[در کشوری]
to export something
[from / to a country]
صادر کردن
[به یا از کشوری]
civic d.
محرومیت از حقوق کشوری
theonomy
کشوری که خداپادشاه ان باشد
heptarchic
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchical
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
best governed country
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
boycott
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotts
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
the u states
کشوری که پادشاه داشته باشد
the u kingdom
کشوری که پادشاه داشته باشد
martial law
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
C.A.B
مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
High Commissioner
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
imported
بردن محصولات به کشوری برای فروش
to refuse somebody entry
[admission]
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
importing
بردن محصولات به کشوری برای فروش
closed sea
دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
High Commissioners
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
to mandate a territory to a country
منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
import
بردن محصولات به کشوری برای فروش
banana republic
کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
C.A.B.s
مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
banana republics
کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
naturalises
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizing
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizes
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalize
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalising
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
centumvir
عضومحکمه کشوری که مرکب ازصد تن بود
the open door
ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
self supporting country
کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
postliminy or minium
حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
development aid volunteer
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
To drag a country into war .
کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
gold standards
حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
development aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
national component
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
free trade
شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
assistance
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
government
حکومت
gynarchy
حکومت زن
administrations
حکومت
dominion
حکومت
governments
حکومت
raj
حکومت
gynocracy
حکومت زن
administration
حکومت
king dom
کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
czarisme
حکومت قیصری
misruling
بد حکومت کردن
misrules
بد حکومت کردن
governable
قابل حکومت
governance
طرز حکومت
misruled
بد حکومت کردن
misrule
بد حکومت کردن
coalition government
حکومت ائتلافی
governmentalism
حکومت گرایی
despotic rule
حکومت استبدادی
stratocracy
حکومت نظامیان
quirinal
حکومت ایتالیا
puppet government
حکومت پوشالی
prelacy
حکومت روحانی
presidential government
حکومت جمهوری
sword law
حکومت قلدری
sword law
حکومت سرنیزه
gerontocrasy
حکومت پیران
seat of government
مقر حکومت
gerontocracy
حکومت سالخوردگان
duumvirate
حکومت دو نفری
dyarchy
حکومت دوپادشاه
czarisme
حکومت تزاری
despotic rule
حکومت مطلقه
constitutionalism
حکومت مشروطه
constitutional government
حکومت مشروطه
enemy state
حکومت دشمن
self goverment
حکومت مستقل
democratic government
حکومت ملی
thearchy
حکومت خدایان
self goverment
حکومت بر نفس
autocracy
حکومت مطلق
statolatry
حکومت پرستی
autocracy
حکومت مستقل
fair arbitration
حکومت عدل
federal government
حکومت متحده
governmentalist
حکومت گرا
dyarchy
حکومت دومجلسی
autarky
حکومت استبدادی
martial rule
حکومت نظامی
gynecocracy
حکومت زنان
martial law
حکومت نظامی
gynaecocracy
حکومت زنان
governorship
حکومت حکمرانی
military government
حکومت نظامی
gynecocracy
حکومت نسوان
local government
حکومت محلی
autarchy
حکومت استبدادی
hagiocrasy
حکومت مقدسان
hierocracy
حکومت روحانیون
home rule
حکومت ملی
home rule
حکومت داخلی
kakistocracy
بدترین حکومت
gynocracy
حکومت زنان
mixed government
حکومت مختلط
mobocracy
حکومت رجاله ها
nomocracy
حکومت قانونی
despotism
حکومت مطلقه
plutartchy
حکومت دولتمندان
plutocratic goverment
حکومت دولتمندان
polity
طرز حکومت
central government
حکومت مرکزی
governor's seat
حکومت نشین
parliamentary government
حکومت پارلمانی
police states
حکومت پلیسی
police state
حکومت پلیسی
monarchy
حکومت سلطنتی
caesarism
حکومت امپراطوری
caesarism
حکومت مطلقه
governorship
استانداری حکومت
monarchies
حکومت سلطنتی
parliamentarism
حکومت پارلمانی
polities
طرز حکومت
under the seway of
تحت حکومت
theocracy
حکومت مذهب
democracy
حکومت ملی
theocracies
حکومت مذهب
governs
حکومت کردن
dictatorship
حکومت استبدادی
aristocracy
حکومت اشرافی
aristocracies
حکومت اشرافی
rTgimes
طرز حکومت
tyranny
حکومت استبدادی
tyranny
حکومت ستمگرانه
technocracies
حکومت اربابان فن
democracies
حکومت ملی
technocracy
حکومت اربابان فن
rule
حکومت کردن
governed
حکومت کردن
govern
حکومت کردن
theonomy
حکومت خدایی
rule
حکومت سلطه
the sabre
حکومت نظامی
condominiums
حکومت مشترک
condominium
حکومت مشترک
thalassocracy
حکومت بر دریاها
fascism
حکومت فاشیستی
reigns
حکومت حکمفرمایی
plutocracy
حکومت اغنیاء
plutocracies
حکومت دولتمندان
imperialism
حکومت امپراتوری
plutocracy
حکومت توانگران
plutocracy
حکومت دولتمندان
regime
طرز حکومت
reigned
حکومت حکمفرمایی
plutocracies
حکومت اغنیاء
reign
حکومت حکمفرمایی
dictatorships
حکومت استبدادی
regimens
دسته حکومت
regimen
دسته حکومت
plutocracies
حکومت توانگران
regimes
طرز حکومت
parliamentarians
طرفدار حکومت پارلمانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com