English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
they are t of their doctrines اصول خودرامحکم نگاه می دارند
Other Matches
ledger bait که دریک جا روی نگاه دارند
humidor صندوق سیگار که هوای انرامرطوب نگاه دارند
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
liquidity trap سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
glances نگاه نگاه مختصر
glance نگاه نگاه مختصر
glanced نگاه نگاه مختصر
within living memory به یاد دارند
they are individ different تک تک با هم فرق دارند
it is g. believed that... عموماعقیده دارند که ....
doctrines اصول
technic اصول
doctrine اصول
principles اصول
roots اصول
nitty-gritty اصول
ism : اصول
teachings اصول
teaching اصول
tenet اصول
ism اصول
root اصول
Walls are ears. <proverb> دیوارها گوش دارند .
minimus از چندتن که یک نام دارند
they differ materially تفاوت کلی با هم دارند
They have had their differences for a long time . مدنتهااست با هم اختلاف دارند
conifer که میوه مخروطی دارند
they itch for a fight کرم جنگیدن دارند
conifers که میوه مخروطی دارند
diclinous درختانی که نر وماده دارند
they are at war with japan باژاپن جنگ دارند
they differ in kind جنساباهم فرق دارند
mutualism اصول همکاری
naziism اصول نازی
doctrines اصول حکمت
doctrine اصول حکمت
neodoxy اصول نوین
nazism اصول نازی
banking principles اصول بانکداری
grimace ادا و اصول
prineipal parts اصول فعل
principles of religion اصول مذهب
principles of economy اصول اقتصاد
tenets اصول مسلم
principles of economics اصول اقتصاد
creationism اصول افرینش
economic principles اصول اقتصادی
rational principle اصول عقلیه
grimaced ادا و اصول
relativity principles اصول نسبیت
general principles اصول کلی
chung shin اصول تکواندو
grimacing ادا و اصول
grimaces ادا و اصول
constitutionalism اصول مشروطیت
roots and branches اصول وفروع
copernician system اصول کپرنیک
denial measures اصول ممانعت
system روش اصول
mormonism اصول mormon ها
theories اصول نظری
abolitionist اصول بردگی
dogmas اصول عقاید
system اصول وجود
monopolosm اصول انحصار
monopolism اصول انحصار
dogma اصول عقاید
functional اصول مبادی
technics اصول فنی
tenet اصول مرام
communism اصول اشتراکی
technologically اصول فنی
theory اصول نظری
kinesiology اصول مکانیزم
politics اصول سیاسی
systems روش اصول
methodology علم اصول
methodologies علم اصول
accounting principles اصول حسابداری
modernism اصول امروزی
systems اصول وجود
technological اصول فنی
The courts have unlimited jurisdiction. دادگاهها اخنیارات نامحدود دارند
to yet had it طرف مثبت اکثریت را دارند
Iranians have a gift of tongues. ایرانیها استعداد زبان دارند
The apples are bruised . سیبها لک زده ( لکه دارند )
My hair is falling out. موهای سرم دارند میریزند.
the run of the hills is east تپه ها سوی خاورامتداد دارند
active material موادی که خاصیت تجزیه دارند
to be of the mind that ... این عقیده [نظر] را دارند که ...
basilica کلیساهایی که سالن دراز دارند
basilicas کلیساهایی که سالن دراز دارند
They all acknowledge him master . همه او را به استادی قبول دارند
The days are getting shorter now . روزها دارند کوتاه می شوند
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
ex post facto شامل اصول گذشته
planning principles اصول برنامه ریزی
economization رعایت اصول اقتصادی
liberalism اصول ازادی خواهی
mutualist طرفدار اصول همدستی
fourteen points اصول چهارده گانه
principled دارای اصول وعقاید
pauli اصول مذهبی پولس
unnatural بر خلاف اصول طبیعت
manichaeanism اصول فلسفه مانی
hedonics اصول خوشی ولذت
hierarchism اصول سلسله مراتب
household art اصول خانه داری
monarchism اصول سلطنت مستقل
probity پیروی دقیق از اصول
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
image shearing principle اصول برش تصویر
scientifically موافق اصول علمی
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
unnaturally بر خلاف اصول طبیعت
Protestantism اصول ایین پروتستانت
Catholicism اصول مذهب کاتولیکی
fascism اصول عقاید فاشیست
anomie بی توجهی به اصول دین
anomy بی توجهی به اصول دین
anticonstitutional مخالف اصول مشروطیت
asceticism اصول ریاضت و مرتاضی
individualism اصول استقلال فردی
moralist معتقد به اصول اخلاق
moralists معتقد به اصول اخلاق
unparliamentary برخلاف اصول پارلمانی
technically مطابق اصول فنی
naturalistic موافق با اصول طبیعی
gradualism رعایت اصول تدریج
musically مطابق اصول موسیقی
rationale توضیح اصول عقاید
revivalism اصول بیداری مذهبی
mouths ادا و اصول در اوردن
mouthing ادا و اصول در اوردن
mouthed ادا و اصول در اوردن
mouth ادا و اصول در اوردن
to do v to one's principles برخلاف اصول خودرفتارکردن
principle of civil litigation اصول محاکمات مدنی
principles of economics اصول علم اقتصاد
counter current principle اصول جریان متقابل
psychologism پیروی از اصول روانی
principles of islamic economics اصول اقتصاد اسلامی
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
democratism اصول حکومت ملی
code of procedure قانون اصول محاکمات
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
principle of criminal procedure اصول محاکمات جزائی
modernism اصول تجدد نوگرایی
telephone switching technique اصول اتصالات تلفنی
They are famed for their courage. بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
enfilade [یک رشته اتاق که رو به روی هم قرار دارند.]
boxed موضوعاتی که همه در یک جعبه قرار دارند
diurnal مربوط به روز جانورانی که درروزفعالیت دارند
red legs نام چندجورپرنده که پاهای قرمز دارند
these two view are polesapart این نظریه یک دنیاباهم فرق دارند
open court دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
kinesiological principle اصول حرکت شناختی بدن
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
democratically بر طبق اصول حکومت ملی
revivalist movement جنبش اصول بیداری مذهبی
encyclopaedism اصول نویسندگان دایره المعارف
evolutionism اصول ترقی و تکامل تدریجی
collectivism اجرای اصول اشتراکی درزندگی
anglicanism اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
accidence حادثه اصول صرف و نحو
techniques اصول مهارت روش فنی
vigilantism پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
illiberal متعصب مخالف اصول ازادی
modernist هوا خواه اصول امروزی
modernists هوا خواه اصول امروزی
literacy فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
feudalist طرفدار اصول ملوک الطوایف
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
independency اصول استقلال کلیساهای محلی
technique اصول مهارت روش فنی
the low of criminal procedure قانون اصول محاکمات جزایی
collectivist هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
principled اصولی پای بند اصول
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
sansculottism پیروی از اصول انقلاب افراطی
they are t of their doctrines موافب اصول خودمی باشند
rascalism اصول بی شرفی وحقه بازی
hockey چوگان بازی با اصول فوتبال
moral philosophy اصول اخلاق ایین رفتار
sanitation مراعات اصول بهداشت بهسازی
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
syndicalism پیروی از اصول اتحادیه صنفی
planar اشیا یا تصاویر گرافیکی که در یک نقشه قرار دارند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com