Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
ultimogeniture
اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
Other Matches
irrationlism
اصول عقایدکسانی که رسیدن به مرحله یقین را از طریق اشراق والهام ممکن می دانستند
juniority
کهتری
afterborn
کهتر
less
کهتر
inferiors
کهتر
inferior
کهتر
junior
کهتر
juniors
کهتر
Jun
کهتر
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
caddie
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
caddied
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
caddies
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
caddying
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
legacies
میراث
beguest
میراث
hereditament
میراث
bequests
میراث
bequest
میراث
heritage
میراث
heir
میراث بر
inheritances
میراث
legatee
میراث بر
inheritance
میراث
legacy
میراث
legator
میراث گذار
inherits
به میراث بردن
philidor's legacy
میراث فیلیدور
incorporeal hereditament
حق حکمی در میراث
patrimonial
وابسته میراث
inherit
به میراث بردن
dower
میراث زوجه
curtesy
میراث زوج
cultural heritage
میراث فرهنگی
inheritance
میراث بری
heritage asset
میراث تاریخی
heritage asset
میراث با ارزش
inheritances
میراث بری
widow bench
میراث زوجه
inheriting
به میراث بردن
brown minor
براون کهتر یا ان براون که زودتر به اموزشگاه امده است
patrimonies
ثروت موروثی میراث
estate in dower
میراث قانونی زوجه
estate by curtesy
میراث قانونی زوج
patrimony
ثروت موروثی میراث
testator
شاهد میراث گذار
succee
جانشین شدن میراث بردن
inheritable
میراث بردنی قابل انتقال
fee simple
میراث قانونی بلامعارض ملک مطلق
sons
فرزند
frying
فرزند
fry
فرزند
bairns
فرزند
filicide
فرزند کش
fries
فرزند
son
فرزند
impignorate
فرزند
progeny
فرزند
offspring
فرزند
bairn
فرزند
scions
فرزند
scion
فرزند
progeniture
فرزند
getting
فرزند
breed
فرزند
breeds
فرزند
sonless
بی فرزند
progency
فرزند
only child
تک فرزند
gets
فرزند
child
فرزند
get
فرزند
sonship
فرزند
whoreson
فرزند فاحشه
fosterling
فرزند رضاعی
stepson
فرزند خوانده
stepsons
فرزند خوانده
foster child
فرزند خوانده
firstborn
فرزند ارشد
child adoption
فرزند خواندگی
sonnish
فرزند وار
sonny
فرزند جان
filicide
فرزند کشی
adopted child
فرزند خوانده
to berave of ason
بی فرزند کردن
polynices
فرزند ادیپوس
hagseed
فرزند زن ساحره
nurse child
فرزند خوانده
godchild
فرزند خوانده
nurse child
فرزند رضائی
stepchildren
فرزند خوانده
stepchild
فرزند خوانده
godchildren
فرزند خوانده
Paris
فرزند " پریام "
orestes
فرزند اگاممنون
adoption
فرزند خواندگی
hereditaments
هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
fruits
فرزند میوه دادن
the losser of a child
فقدان یا داغ فرزند
mac
پیشوندی بمعنی " فرزند"
macs
پیشوندی بمعنی " فرزند"
sole offspring
فرزند منحصر بفرد
judah
یهودا فرزند یعقوب
medea complex
عقده فرزند کشی
fruit
فرزند میوه دادن
freeborn
فرزند ازاد مرد
he is my only child
فرزند یگانه من است
problem child
فرزند مسئله دار
levi
لاوی فرزند یعقوب پیغمبر
ancestral file
که فرزند فایل جاری است
abel
فرزند ادم ابوالبشر که برادرش
thyestes
فرزند پلوپس وبرادر اتریوس
adoptionist
معتقد به فرزند خواندگی عیسی
isaac
اسحق فرزند حضرت ابراهیم
japheth
یافث فرزند نوح پیامبر
fosterling
طفل شیرخوار فرزند خوانده
ishmael
اسمعیل فرزند ابراهیم وهاجر
hagborn
شیطان زاده فرزند ساحره
parenting
پس انداختن و بار آوردن فرزند
shem
سام فرزند بزرگ نوح پیغمبر
primogeniture
حق فرزند ارشد ذکور نسبت به تمام ارث (در قدیم)
jonathan
یوناتان فرزند شائول و دوست داود پیغمبر
aegisthus
فرزند Thyestes قاتل Atreus و عاشق کلیتمنسترا
doctrine
اصول
nitty-gritty
اصول
teaching
اصول
teachings
اصول
root
اصول
technic
اصول
ism
اصول
principles
اصول
ism
: اصول
roots
اصول
doctrines
اصول
tenet
اصول
Do you want an inheritance from your father?THen a.
<proverb>
میراث پدر خواهى علم پدر آموز.
technologically
اصول فنی
constitutionalism
اصول مشروطیت
functional
اصول مبادی
monopolosm
اصول انحصار
theory
اصول نظری
chung shin
اصول تکواندو
relativity principles
اصول نسبیت
copernician system
اصول کپرنیک
creationism
اصول افرینش
naziism
اصول نازی
mutualism
اصول همکاری
mormonism
اصول mormon ها
denial measures
اصول ممانعت
economic principles
اصول اقتصادی
roots and branches
اصول وفروع
monopolism
اصول انحصار
rational principle
اصول عقلیه
abolitionist
اصول بردگی
principles of economics
اصول اقتصاد
principles of economy
اصول اقتصاد
banking principles
اصول بانکداری
politics
اصول سیاسی
methodologies
علم اصول
theories
اصول نظری
accounting principles
اصول حسابداری
methodology
علم اصول
technics
اصول فنی
nazism
اصول نازی
neodoxy
اصول نوین
kinesiology
اصول مکانیزم
prineipal parts
اصول فعل
technological
اصول فنی
principles of religion
اصول مذهب
communism
اصول اشتراکی
general principles
اصول کلی
system
اصول وجود
modernism
اصول امروزی
doctrine
اصول حکمت
doctrines
اصول حکمت
tenet
اصول مرام
grimaces
ادا و اصول
grimacing
ادا و اصول
systems
اصول وجود
systems
روش اصول
tenets
اصول مسلم
grimace
ادا و اصول
dogma
اصول عقاید
system
روش اصول
grimaced
ادا و اصول
dogmas
اصول عقاید
moralists
معتقد به اصول اخلاق
economization
رعایت اصول اقتصادی
anticonstitutional
مخالف اصول مشروطیت
individualism
اصول استقلال فردی
democratism
اصول حکومت ملی
counter current principle
اصول جریان متقابل
civil procedure
اصول محاکمات حقوقی
mouths
ادا و اصول در اوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com