English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
manichaeanism اصول فلسفه مانی
Other Matches
egoism یکی از اصول فلسفه ماکیاولی و عبارت است ازاعتقاد به خودپرستی وخودخواهی انسان که مبنای فلسفه او به نام اگوئیسم جهانی قرار گرفته است
machiavellism اصول عقایدماکیاولی فیلسوف وسیاستمدار ایتالیایی قرن 51که فلسفه استبداد جدید نیزنامیده میشود
fascism نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
manichaeus مانی
mania مانی
manias مانی
hypomania مانی خفیف
multifinder مانی فایندر
hypermania مانی حاد
manichaeism پیروی از دین مانی
manes ارواح اموات مانی نقاش
manichaean پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
manichean پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
manichee پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
philosophy فلسفه
philosophies فلسفه
philosophy of the porch فلسفه زنون
platonism فلسفه افلاطون
philosophy of the porch فلسفه رواق
philosophy of the lyceum فلسفه ارسطو
philosophy of the lyceum فلسفه مدرسه
philosophy of the academy فلسفه افلاطون
predestination فلسفه جبری
academics فلسفه افلاطون
scholasticism فلسفه مدرسی
skepsis فلسفه بدبینی
platonism فلسفه افلاطونی
utilitarianism فلسفه سودجویی
jurisprudence فلسفه حقوق
pyrrhonism فلسفه یونانی
philosophy of the garden فلسفه اپیکور
philosophy of the garden فلسفه باغ
philosophy of the academy فلسفه فرهنگستان
metaphsics فلسفه نظری
metagnostics فلسفه ماورا
aristotlianism فلسفه ارسطویی
kant فلسفه کانت
epicureanism فلسفه اپیکوری
logical positivism فلسفه عملی
logical empiricism فلسفه عملی
irrationalism فلسفه غیرمعقول
intellectualism فلسفه عقلیه
accidentalism فلسفه صدفی
accidentalism فلسفه عرضی
theory of law فلسفه حقوق
philosophy of law فلسفه حقوق
philosophist فلسفه باف
philosophism فلسفه بافی
personalism فلسفه فردی
objectivism فلسفه حسی
nominalism فلسفه صوری
Marxism فلسفه مارکسیست
stoicism فلسفه رواقیون
hylozoism فلسفه مادی
determinism فلسفه جبری
escapism فلسفه فرار
yoga فلسفه جوکی
dogmatism فلسفه جزمی
theories of punishment فلسفه مجازات
pragmatism فلسفه عملی
Taoism فلسفه تائو
rationalism فلسفه عقلانی
mysticism فلسفه درویش ها
yogic فلسفه جوکی
cartesian وابسته به فلسفه دکارت
irrationlism فلسفه غیر عقلی
cosmology فلسفه انتظام گیتی
optimism فلسفه خوش بینی
rationalist معتقد به فلسفه عقلانی
rationalism فلسفه اصالت عقل
positivism فلسفه عملی ومثبت
good order خوش ترتیب [فلسفه]
naturalist معتقد به فلسفه طبیعی
humanitarianism فلسفه همنوع دوستی
naturalists معتقد به فلسفه طبیعی
neo platonism فلسفه افلاطونی نوین
supernaturalism فلسفه ماوراء طبیعه
pragmatist پیرو فلسفه عملی
epicureanism فلسفه عیاشی و خوشگذرانی
gnosticism فلسفه عرفانی یا روحانی
pragmatism فلسفه اصالت عمل
skepsisŠskepticŠetc فلسفه مبنی برتردید
transcendentalism فلسفه ماوراء الطبیعه
peripatetic وابسته به فلسفه ارسطو
stoical پیرو فلسفه رواقیون
stoic پیرو فلسفه رواقیون
skepticism فلسفه شکاکی وبدبینی
cosmologies فلسفه انتظام گیتی
individualism فلسفه اصالت فرد
zen buddhism فلسفه یا مذهب ذن بوداییسم
cosmism فلسفه تکامل گیتی
scepsis فلسفه مبنی برتردید
economic determinism فلسفه جبر اقتصادی
neoplatonic وابسته به فلسفه افلاطونی جدید
pessimism بدی مطلق فلسفه بدبینی
natural selection فلسفه انتخاب اصلح در طبیعت
tae guk بالاترین فلسفه ورزشهای رزمی
objectivism عین گرایی فلسفه مادی
passivism فلسفه صبر وعدم جنبش
kantian وابسته به یا پیرو فلسفه کانت
predestinarianism پیروی از فلسفه قدری وجبری
platonism فلسفه ایده الی شدن
pythagorean پیرو یا وابسته به فلسفه فیثاغورث
relativity فلسفه نسبیه نسبی بودن
cosmologic وابسته به فلسفه انتظام گیتی
cosmological وابسته به فلسفه انتظام گیتی
transcendentalism فلسفه خارج جهان مادی
occultism روش یا فلسفه رمز وسر
determinism فلسفه تقدیری جبر گرایی
academic طرفدار حکمت و فلسفه افلاطون
naturalism فلسفه یا مذهب طبیعی اصالت طبیعت
propositional calculus حساب گزاره ها [فلسفه] [منطق] [ریاضی]
propositional calculus حساب گزاره ای [فلسفه] [منطق] [ریاضی]
platonize پیرو فلسفه ایده الی شدن
neo platonism فلسفه افلاطونی امیخته با تصوف شرقی
pragmatics فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
pragmatic فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
libertarian طرفدارآزادی [جدا از حکم دولت] فردی [فلسفه] [سیاست]
hedonism فلسفه خوشی پرستی وتمتع ازلذایذ دنیای زودگذر
ism اصول
roots اصول
technic اصول
doctrine اصول
principles اصول
tenet اصول
nitty-gritty اصول
ism : اصول
root اصول
teachings اصول
teaching اصول
doctrines اصول
rational principle اصول عقلیه
relativity principles اصول نسبیت
system روش اصول
roots and branches اصول وفروع
neodoxy اصول نوین
general principles اصول کلی
mormonism اصول mormon ها
principles of religion اصول مذهب
technics اصول فنی
monopolism اصول انحصار
monopolosm اصول انحصار
mutualism اصول همکاری
naziism اصول نازی
nazism اصول نازی
kinesiology اصول مکانیزم
principles of economics اصول اقتصاد
principles of economy اصول اقتصاد
prineipal parts اصول فعل
abolitionist اصول بردگی
modernism اصول امروزی
doctrine اصول حکمت
communism اصول اشتراکی
technologically اصول فنی
technological اصول فنی
constitutionalism اصول مشروطیت
functional اصول مبادی
grimace ادا و اصول
grimaced ادا و اصول
doctrines اصول حکمت
chung shin اصول تکواندو
politics اصول سیاسی
accounting principles اصول حسابداری
methodologies علم اصول
theory اصول نظری
methodology علم اصول
theories اصول نظری
banking principles اصول بانکداری
grimaces ادا و اصول
creationism اصول افرینش
economic principles اصول اقتصادی
denial measures اصول ممانعت
copernician system اصول کپرنیک
dogmas اصول عقاید
dogma اصول عقاید
system اصول وجود
systems روش اصول
tenet اصول مرام
grimacing ادا و اصول
tenets اصول مسلم
systems اصول وجود
revivalism اصول بیداری مذهبی
rationale توضیح اصول عقاید
moralists معتقد به اصول اخلاق
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
planning principles اصول برنامه ریزی
fascism اصول عقاید فاشیست
Catholicism اصول مذهب کاتولیکی
pauli اصول مذهبی پولس
scientifically موافق اصول علمی
unparliamentary برخلاف اصول پارلمانی
mouths ادا و اصول در اوردن
mouthing ادا و اصول در اوردن
mouthed ادا و اصول در اوردن
to do v to one's principles برخلاف اصول خودرفتارکردن
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com