Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
system
اصول وجود
systems
اصول وجود
Other Matches
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
doctrine
اصول
teachings
اصول
teaching
اصول
doctrines
اصول
tenet
اصول
ism
: اصول
nitty-gritty
اصول
ism
اصول
technic
اصول
root
اصول
principles
اصول
roots
اصول
doctrine
اصول حکمت
theory
اصول نظری
modernism
اصول امروزی
tenets
اصول مسلم
doctrines
اصول حکمت
functional
اصول مبادی
methodology
علم اصول
technics
اصول فنی
communism
اصول اشتراکی
methodologies
علم اصول
roots and branches
اصول وفروع
dogmas
اصول عقاید
prineipal parts
اصول فعل
principles of religion
اصول مذهب
tenet
اصول مرام
technological
اصول فنی
rational principle
اصول عقلیه
systems
روش اصول
dogma
اصول عقاید
system
روش اصول
technologically
اصول فنی
principles of economy
اصول اقتصاد
grimacing
ادا و اصول
grimaces
ادا و اصول
grimaced
ادا و اصول
grimace
ادا و اصول
principles of economics
اصول اقتصاد
politics
اصول سیاسی
copernician system
اصول کپرنیک
theories
اصول نظری
economic principles
اصول اقتصادی
kinesiology
اصول مکانیزم
constitutionalism
اصول مشروطیت
neodoxy
اصول نوین
banking principles
اصول بانکداری
relativity principles
اصول نسبیت
naziism
اصول نازی
mormonism
اصول mormon ها
creationism
اصول افرینش
chung shin
اصول تکواندو
monopolosm
اصول انحصار
mutualism
اصول همکاری
denial measures
اصول ممانعت
general principles
اصول کلی
monopolism
اصول انحصار
nazism
اصول نازی
abolitionist
اصول بردگی
accounting principles
اصول حسابداری
to pull a wry face
اداو اصول دراوردن
to do v to one's principles
برخلاف اصول خودرفتارکردن
hierarchism
اصول سلسله مراتب
image shearing principle
اصول برش تصویر
monarchism
اصول سلطنت مستقل
mouth
ادا و اصول در اوردن
counter current principle
اصول جریان متقابل
telephone switching technique
اصول اتصالات تلفنی
fourteen points
اصول چهارده گانه
ex post facto
شامل اصول گذشته
sail close to the wind
اندکی از اصول تجاوزکردن
economization
رعایت اصول اقتصادی
democratism
اصول حکومت ملی
manichaeanism
اصول فلسفه مانی
hedonics
اصول خوشی ولذت
gradualism
رعایت اصول تدریج
psychologism
پیروی از اصول روانی
code of procedure
قانون اصول محاکمات
anomie
بی توجهی به اصول دین
revivalism
اصول بیداری مذهبی
rationale
توضیح اصول عقاید
pauli
اصول مذهبی پولس
planning principles
اصول برنامه ریزی
musically
مطابق اصول موسیقی
principle of criminal procedure
اصول محاکمات جزائی
principle of civil litigation
اصول محاکمات مدنی
Catholicism
اصول مذهب کاتولیکی
scientifically
موافق اصول علمی
unparliamentary
برخلاف اصول پارلمانی
technically
مطابق اصول فنی
anomy
بی توجهی به اصول دین
anticonstitutional
مخالف اصول مشروطیت
civil procedure
اصول محاکمات حقوقی
principles of islamic economics
اصول اقتصاد اسلامی
individualism
اصول استقلال فردی
moralist
معتقد به اصول اخلاق
moralists
معتقد به اصول اخلاق
principles of economics
اصول علم اقتصاد
mutualist
طرفدار اصول همدستی
household art
اصول خانه داری
mouthed
ادا و اصول در اوردن
mouthing
ادا و اصول در اوردن
mouths
ادا و اصول در اوردن
asceticism
اصول ریاضت و مرتاضی
naturalistic
موافق با اصول طبیعی
unnatural
بر خلاف اصول طبیعت
Euclid's Elements
اصول اقلیدس
[ریاضی]
ethics
اصول اخلاقی اخلاقیات
liberalism
اصول ازادی خواهی
Euclid's Elements
اصول اقلیدس
[ریاضی]
Protestantism
اصول ایین پروتستانت
principled
دارای اصول وعقاید
unnaturally
بر خلاف اصول طبیعت
modernism
اصول تجدد نوگرایی
fascism
اصول عقاید فاشیست
probity
پیروی دقیق از اصول
spiritualists
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
principled
اصولی پای بند اصول
sanitation
مراعات اصول بهداشت بهسازی
spiritualist
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
vigilantism
پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
evolutionism
اصول ترقی و تکامل تدریجی
syndicalism
پیروی از اصول اتحادیه صنفی
collectivism
اجرای اصول اشتراکی درزندگی
collectivist
هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
moralism
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
democratically
بر طبق اصول حکومت ملی
revivalist movement
جنبش اصول بیداری مذهبی
rascalism
اصول بی شرفی وحقه بازی
moral philosophy
اصول اخلاق ایین رفتار
literacy
فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
techniques
اصول مهارت روش فنی
technique
اصول مهارت روش فنی
the low of criminal procedure
قانون اصول محاکمات جزایی
they are t of their doctrines
اصول خودرامحکم نگاه می دارند
they are t of their doctrines
موافب اصول خودمی باشند
independency
اصول استقلال کلیساهای محلی
feudalist
طرفدار اصول ملوک الطوایف
inartistic
فاقد اصول هنری بی هنر
accidence
حادثه اصول صرف و نحو
unmorality
عدم مراعات اصول اخلاقی
anglicanism
اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
encyclopaedism
اصول نویسندگان دایره المعارف
illiberal
متعصب مخالف اصول ازادی
kinesiological principle
اصول حرکت شناختی بدن
modernist
هوا خواه اصول امروزی
hockey
چوگان بازی با اصول فوتبال
sansculottism
پیروی از اصول انقلاب افراطی
modernists
هوا خواه اصول امروزی
personalities
وجود
personality
وجود
neer do well or well
پی وجود
being
وجود
existences
وجود
existence
وجود
presence
وجود
In spite of . Despite . Notwithstanding .
با وجود
individuation
وجود
in spite
با وجود
entity
وجود
entities
وجود
despite
با وجود
ground
بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
insurrectionism
اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
legitimist
هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
trade unionism
پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
essenism
اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
physico theology
حکمت الهی موافق اصول طبیعی
fusionist
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
convictism
اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
one of the
[basic]
fundamental tenets of democracy
یکی از اصول پایه
[اساسی]
دموکراسی
feudalism
سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
individualism
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
accounting
اصول حسابداری برسی اصل و فرع
prettyism
اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
presbyteral
طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
to preach moral principles
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
toryism
اصول وعقاید حزب محافظه کار
idols of the theatre
اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
existed
وجود داشتن
universe
عالم وجود
regardless
با وجود علیرغم
individuality
وجود فردی
nonetheless
بااین وجود
d. of constitution
نازکی وجود
d. constitution
وجود نازک
exists
وجود داشتن
drink hail
گوارای وجود
essence
وجود ماهیت
exist
وجود داشتن
in spite of that
با وجود این
Despite the fact that…
با وجود اینکه
from the bottom of one's heart
<idiom>
از اعماق وجود
body and soul
<idiom>
با تمام وجود
pre existence
تقدم وجود
to be there
وجود داشتن
realities
اصالت وجود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com