Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
equities
اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
equity
اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
Other Matches
hog
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
hogs
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
hogged
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
datum point
نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
time base
ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
datum
سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
geodetic datum
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
to verify the accounts
رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
datum error
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
false origin
مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
defferential assets
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
map plane
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
height datum
سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
within teach
دسترس
within teach
در دسترس
disposal
در دسترس
available
در دسترس
at arm's length
در دسترس
near at hand
در دسترس
reaching
دسترس
disposal
دسترس
accessible
در دسترس
accesses
دسترس
reached
دسترس
accessed
دسترس
accessing
دسترس
access
دسترس
reaches
دسترس
reach
دسترس
ternary
در مبنای سه
hexadecimal
مبنای 61
placing at disposal
در دسترس گذاردن
accessed
راه دسترس
available
دسترس پذیر
accessing
راه دسترس
available by
در دسترس از طریق .....
access
راه دسترس
availability
دسترس پذیری
availability
در دسترس بودن
accesses
راه دسترس
availablity
دسترس پذیری
available with
در دسترس نزد .....
accessible duct
مجرای دسترس
access point
نقطه دسترس
on hand
<idiom>
قابل دسترس
to be available
در دسترس بودن
inaccessible
<adj.>
خارج از دسترس
out of the way
غیرقابل دسترس
out-of-the-way
غیرقابل دسترس
accessible
قابل دسترس
on tap
<adj.>
همیشه در دسترس
off the shelf
مواد در دسترس
inaccessible
خارج از دسترس
inaccessible
غیرقابل دسترس
inaccessible
<adj.>
غیرقابل دسترس
on trust
بر مبنای اعتبار
fixed radix
با مبنای ثابت
monetary base
مبنای پولی
unit of issue
مبنای توزیع
computer based
بر مبنای کامپیوتر
datum line
خط مبنای سنجش
sentience
مبنای حس وحساسیت
ternary
سه مبنایی در مبنای سه
tax base
مبنای مالیاتی
data base
مبنای اطلاعات
rationale
مبنای کار
force basis
مبنای یکان
fire base
مبنای اتش
refrence
مبنای مقایسه
number base
مبنای عددی
mobilization base
مبنای بسیج
troop basis
مبنای یکان
basic of issue
مبنای توزیع
base of fire
مبنای اتش
ration basis
مبنای جیره
binary number system
سیستم مبنای دو
fuselage refrence line
خط مبنای بدنه
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
utilize
در دسترس قرار دادن
utilises
در دسترس قرار دادن
utilised
در دسترس قرار دادن
average available discharge
بده میانگینی دسترس
utilising
در دسترس قرار دادن
utilizing
در دسترس قرار دادن
system availability
دسترس پذیری سیستم
accessible
در دسترس قابل وصول
utilizes
در دسترس قرار دادن
an accessible place
جای قابل دسترس
unavailable energy
نیروی خارج از دسترس
available amount
مقدار
[چیزهای]
در دسترس
someone has at present
در دسترس کسی بودن
to be available
[to someone]
در دسترس
[کسی]
بودن
passing shot
ضربه دور از دسترس
place at disposal
در دسترس قرار دادن
abaton
[محل خارج از دسترس]
hydrographic datum
سطح مبنای اب نگاری
force basis
یکانهای مبنای هر قسمت
datum sweeping mark
علامت مبنای روبش
meteorological datum plane
ایستگاه مبنای هواسنجی
mission load
بار مبنای عملیاتی
datum plane
سطح مبنای اب دریا
datum plane
سطح مبنای ارتفاع
basic tactical unit
یکان مبنای تاکتیکی
basic of issue
مبنای واگذارکردن اقلام
fire support base
مبنای پشتیبانی اتش
ratio decidendi
مبنای اصلی تصمیم
base reserves
اماد مبنای ذخیره
software base
مبنای نرم افزار
troop basis
مبنای واگذاری یکان
ruled based deduction
استنباط بر مبنای مقررات
altitude separation
حد سطوح مبنای ارتفاع
wartime load
بار مبنای ناو
chart datum
مبنای عمق نقشه
computed goto
جهش بر مبنای محاسبه
ball
توپ دور از دسترس توپزن
getatable
قابل دسترس توفیق یافتنی
unattainbility of absolute zero
دسترس ناپذیری صفر مطلق
peak load pricing
قیمت گذاری بر مبنای بارحداکثر
ration basis
مبنای محاسبه جیره غذایی
hydrographic datum
سطح مبنای تعیین ارتفاع اب
keypad
و 0 تا 9 برای اعداد 0 در مبنای شانزده
line of site
خط تراز یا مبنای افق توپ
reference number
اعداد مبنای نشانه روی
altitude datum
سطح مبنای ارتفاع سنجی
basic load
بار مبنای مهمات یا وسایل
production base
مبنای تولید یا تولیدات ملی
b
ی معادل عدد 11 در مبنای دهدهی
color carrier reference
فاز مبنای حامل رنگ
plane of fire
سطح مبنای مسیر تیراندازی
base of operations
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
to put something at somebody's disposal
چیزی را در دسترس
[اختیار]
کسی گذاشتن
staffing
قابل دسترس ساختن افرادبرای سازمانها
utilization
به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
master menu
لیست مبنای جیره غذایی اصلی
time preference theory of interest
نظریه بهره بر مبنای رجحان زمانی
denary notation
سیستم عددی در مبنای ده با استفاده از اعداد 0 تا 9
pay grade
ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
ambulance basic relay post
پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
ration scale
مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
prosyllogism
قضیهای که نتیجه ان مبنای قضیه دیگر باشد
underconsumption theory of
نظریه دور تجاری بر مبنای مصرف ناکافی
parametric estimate
براوردی که بر مبنای در نظرگرفتن متغیرها انجام میشود
rectification
تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
stare decisis
قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
hex
نمایش بخشی از حافظه در مبنای شانزده تایی
opportunism
بر مبنای نفع شخصی تغییر عقیده دادن
base logistical command
یکان مبنای لوجستیکی فرماندهی لجستیکی پایگاه
an unprincipled conduct
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
current purchasing power
حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
majority rule
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
gyro plane
سطح مبنای ژیروسکوپی یاهدایت خودکار ناو
marginal productivity theory of
نظریه توزیع بر مبنای بهره وری نهائی
hexadecimal notation
نمایش بخشی از حافظه در مبنای شانزده تایی
palettes
مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
palette
مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
long hop
توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
currents
ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
current
ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
unhandy
ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
the source
خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
hex
صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای مبنای شانزده باشد
hexadecimal notation
صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای مبنای شانزده باشد
buffer pool
تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند
micro prolog
PROLO بطوریکه قابل دسترس چندین سیستم ریزکامپیوتر باشد
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
desk accessories
وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
indicting
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
f
رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده که متنافر با مقداردهدهی عدد 51 است
e r p
برنامهای که امریکا از سال 7491تا 1591 بر مبنای پیشنهادشانزده کشور اروپایی
e
رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده متنافر با مقداردهدهی عدد 41 است
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
conizance
حق رسیدگی
controlment
رسیدگی
considerations
رسیدگی
consideration
رسیدگی
examination
رسیدگی
matureness
رسیدگی
oyer
رسیدگی
inquiry
رسیدگی
cassation
رسیدگی
investigation
رسیدگی
handling
رسیدگی
inquiries
رسیدگی
probe
رسیدگی
probed
رسیدگی
probes
رسیدگی
investigations
رسیدگی
puberty
رسیدگی
ripeness
رسیدگی
examinations
رسیدگی
audits
رسیدگی
serviced
رسیدگی به
adjustment
رسیدگی
adjustments
رسیدگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com