Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
English
Persian
overproduction
اضافه تولید
Search result with all words
join
دستور تولید فایل جدید که از یک فایل اضافه شده به دیگری بدست می آید
joined
دستور تولید فایل جدید که از یک فایل اضافه شده به دیگری بدست می آید
joins
دستور تولید فایل جدید که از یک فایل اضافه شده به دیگری بدست می آید
offset
مقدار اضافه شدنی به آدرس پایه برای تولید آدرس اندیس نهایی
offsetting
مقدار اضافه شدنی به آدرس پایه برای تولید آدرس اندیس نهایی
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
producer surplus
اضافه ارزش تولید کننده
Other Matches
overtime
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
components
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary
غده تولید کننده منی محل تولید منی
checksum
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
producers burden of tax
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
extra-
اضافه
augmentation
اضافه
extras
اضافه
in addition to
<prep.>
به اضافه
plusage
اضافه
excesses
اضافه
excess
اضافه
in a. to
به اضافه
increscent
اضافه
additions
اضافه
addition
اضافه
overplus
اضافه
extra
اضافه
plussage
اضافه
extra
<adj.>
اضافه
special
<adj.>
اضافه
surplus
اضافه
surpluses
اضافه
increases
اضافه
spared
اضافه
spare
اضافه
increase
اضافه
increased
اضافه
accesses
الحاق اضافه
moreover
<adv.>
اضافه بر این
on top of this
<adv.>
اضافه بر این
over load
اضافه بار
over and above
<adv.>
اضافه بر این
what is more
<adv.>
اضافه بر این
superimposable
اضافه شدنی
superimposable
قابل اضافه
access
الحاق اضافه
in addition
<adv.>
اضافه بر این
further
[moreover]
<adv.>
اضافه بر این
accessing
الحاق اضافه
gen
حالت اضافه
imburse
اضافه کردن
additionally
<adv.>
اضافه بر این
also
[moreover]
<adv.>
اضافه بر این
accessed
الحاق اضافه
besides
<adv.>
اضافه بر این
forby
<adv.>
اضافه بر این
margin product
اضافه محصول
aside from that
<adv.>
اضافه بر این
overpotential
اضافه ولتاژ
surcharges
اضافه بها
premiums
اضافه ارزش
overshoot
اضافه جهش
premium
اضافه ارزش
overshooting
اضافه جهش
surcharge
اضافه بار
overshoots
اضافه جهش
overpopulation
اضافه جمعیت
overloading
بارگذاری اضافه
overloading
اضافه بارگذاری
overloading
اضافه بار
overloading
اضافه فرفیت
surcharges
اضافه بار
beyond that
<adv.>
اضافه بر این
step up
اضافه کردن
per
حروف اضافه
overdrafts
اضافه برداشت
overtimer
اضافه کار کن
salary increase
اضافه حقوق
overvoltage
اضافه ولتاژ
on top of that
<adv.>
اضافه بر این
possessive
حالت اضافه
overdraft
اضافه برداشت
on to
<adv.>
اضافه بر این
overtime
اضافه کاری
surcharge
اضافه بها
excess
اضافه مازاد
prepositions
حرف اضافه
overload
اضافه بار
service charge
اضافه کار
added to that
اضافه بران
affixing
اضافه نمودن
affixes
اضافه نمودن
affixed
اضافه نمودن
affix
اضافه نمودن
genitive
حالت اضافه
budget surplus
اضافه بودجه
eke
اضافه کردن بر
add
اضافه کردن
append
اضافه کردن
preposition
حرف اضافه
added
اضافه شده
overload
اضافه فرفیت
overloads
اضافه فرفیت
overloads
اضافه بار
overloaded
اضافه فرفیت
overloaded
اضافه بار
subjoin
اضافه کردن
furthermore
<adv.>
اضافه بر این
overtime
اضافه کار
surtax
اضافه مالیات
confession and avoidance
به ان اضافه میکند
excess price
اضافه قیمت
overcharge
اضافه هزینه
overcharging
اضافه هزینه
overcharges
اضافه هزینه
excess luggage
اضافه بار
exeed
اضافه شدن از
possessives
حالت اضافه
excesses
اضافه مازاد
adds
اضافه کردن
add
اضافه کردن
adding
اضافه کردن
widening
اضافه پهنا
overcharged
اضافه هزینه
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
import surcharge
حقوق گمرکی اضافه
overload circuit breaker
فیوز اضافه بار
over time pay
مزد اضافه کاری
gerund
اسمی که از اضافه کردن
perquisite
عایدی اضافه برحقوق
capital gains
اضافه ارزش سرمایه
overload circuit switch
فیوز اضافه بار
overdraw
اضافه برداشت کردن
overbreak
خاکبرداری اضافه برنیمرخ
over time pay
پول اضافه کار
over reinforcement
اضافه ارماتورگذاری شده
play down
بازی در وقت اضافه
postpositive preposition
حرف اضافه الحاقی
prepositionally
بطور حرف اضافه
effusion
اضافه جریان بزور
effusions
اضافه جریان بزور
perquisites
عایدی اضافه برحقوق
overload principle
اصل اضافه باری
throw in
<idiom>
اضافه دادن یا گذاشتن
not to say ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
superelevation
بلندی بر اضافه ارتفاع
not to mention ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
add in memory
اضافه کردن به حافظه
repositional
مانند حرف اضافه
run up
<idiom>
به مقدارچیزی اضافه کردن
additional bed
[accommodation of persons]
تخت خواب اضافه
extra bed
تخت خواب اضافه
latent
اضافه ازفرفیت بار موجود
net worth tax
مالیات بر اضافه ارزش دارائی
toincrease any one's salary
اضافه حقوق بکسی دادن
spare
ذخیره اضافه براحتیاج انی
spared
ذخیره اضافه براحتیاج انی
premium statement
صورت اضافه ارزش سهام
raises
ترقی دادن اضافه حقوق
raise
ترقی دادن اضافه حقوق
ad
حرف اضافه لاتینی بمعنی
ads
حرف اضافه لاتینی بمعنی
overtime pay
مزد یا حقوق اضافه کاری
subjoin
در پایان افزودن اضافه کردن
unjustified
که با کامپیوتر اضافه شده است
overhead personnel
پرسنل اضافی یا اضافه برسازمان
repositional
با حروف اضافه اغاز شده
accession
شیی ء اضافه یا الحاق شده
overshooting
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
cost plus
اضافه بر بهای تمام شده
inseparable preposition
حرف اضافه لازم یا جدانشدنی
let off steam
<idiom>
ازدست دادن انرژی اضافه
pad the bill
<idiom>
اضافه شدن هزینههای کاذب
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
height money
اضافه بهای کار در ارتفاع
forfeiture of premiums
ضرر اضافه ارزش سهام
leap day
روز اضافه در سال کبیسه
overshoot
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
overshoots
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com