Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English
Persian
shore up
<idiom>
اضافه کردن چیزی که ضعیف است
Other Matches
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
pall
ضعیف شدن ضعیف کردن
palling
ضعیف شدن ضعیف کردن
palls
ضعیف شدن ضعیف کردن
palled
ضعیف شدن ضعیف کردن
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
makeweight
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
usenet
که هرکاربر میتواند پیامی بیفزاید یا به پیام دیگری چیزی اضافه کند
softie
پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softies
پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softy
پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
overtime
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
debilitate
ضعیف کردن
unnerve
ضعیف کردن
unnerved
ضعیف کردن
saps
ضعیف کردن
attenuate
ضعیف کردن
lowered
ضعیف کردن
lower
ضعیف کردن
enfeeble
ضعیف کردن
lowering
ضعیف کردن
fray
ضعیف کردن
unnerving
ضعیف کردن
frayed
ضعیف کردن
lowers
ضعیف کردن
frays
ضعیف کردن
attenuated
ضعیف کردن
unnerves
ضعیف کردن
sap
ضعیف کردن
sapped
ضعیف کردن
attenuating
ضعیف کردن
attenuates
ضعیف کردن
enervate
جسما ضعیف کردن
pass out
<idiom>
ضعیف وغش کردن
faints
ضعف کردن ضعیف
faintest
ضعف کردن ضعیف
fainter
ضعف کردن ضعیف
fainted
ضعف کردن ضعیف
faint
ضعف کردن ضعیف
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
low head plant
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
weakens
ضعیف کردن سست شدن
weakening
ضعیف کردن سست شدن
weakened
ضعیف کردن سست شدن
to lay low
خیلی ضعیف کردن
[بیماری]
weaken
ضعیف کردن سست شدن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
add
اضافه کردن
append
اضافه کردن
eke
اضافه کردن بر
subjoin
اضافه کردن
add
اضافه کردن
imburse
اضافه کردن
adding
اضافه کردن
adds
اضافه کردن
step up
اضافه کردن
superadd
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
superaddition
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
add in memory
اضافه کردن به حافظه
gerund
اسمی که از اضافه کردن
overdraw
اضافه برداشت کردن
run up
<idiom>
به مقدارچیزی اضافه کردن
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
subjoin
در پایان افزودن اضافه کردن
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
weak constitution
بنیه ضعیف ضعف بنیه مزاج ضعیف
avianize
ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
complementing
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complement
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complemented
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
condition
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
complemented
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complement
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
aggravate
اضافه کردن خشمگین کردن
aggravated
اضافه کردن خشمگین کردن
augments
اضافه کردن تقویت کردن
aggravates
اضافه کردن خشمگین کردن
augmenting
اضافه کردن تقویت کردن
augment
اضافه کردن تقویت کردن
augmented
اضافه کردن تقویت کردن
accessorize
اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
maintenance
فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
low voltage distribution system
شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
dithers
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dither
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
editor
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
graphics
تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی
force augmentation
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
checksum
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
overloaded
زیاد بار کردن اضافه بار
overloads
زیاد بار کردن اضافه بار
overload
زیاد بار کردن اضافه بار
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
softer
ضعیف
amateur
ضعیف
softest
ضعیف
poorest
ضعیف
poorer
ضعیف
weaker
ضعیف
soft
ضعیف
pusillanimous
ضعیف
poverty-stricken
ضعیف
fragile
ضعیف
poverty stricken
ضعیف
weakling
ضعیف
poor
ضعیف
weak
ضعیف
defenceless
ضعیف
swipes
ضعیف
sappy
ضعیف
adynamic
ضعیف
amateurs
ضعیف
infirm
ضعیف
weaklings
ضعیف
slender
ضعیف
languorous
ضعیف
fainted
ضعیف
feeblish
ضعیف
weaknesses
ضعیف
puny
ضعیف
faintest
ضعیف
faint
ضعیف
languid
ضعیف
anile
ضعیف
defective
ضعیف
anemic
ضعیف
fainter
ضعیف
asthenic
ضعیف
wonky
ضعیف
slacks
ضعیف
langorous
ضعیف
slackest
ضعیف
faintish
ضعیف
lean
ضعیف
leaned
ضعیف
slack
ضعیف
leans
ضعیف
weakest
ضعیف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com