Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
examination anxiety
اضطراب امتحان
test anxiety
اضطراب امتحان
Other Matches
neurotic anxiety
اضطراب روان رنجوری اضطراب نوروتیک
disquietude
اضطراب
unreest
اضطراب
anxiousness
اضطراب
anguish
اضطراب
worry
اضطراب
worries
اضطراب
feeze
اضطراب
uneasiness
اضطراب
worriment
اضطراب
fury
اضطراب
anxieties
اضطراب
disquietness
اضطراب
anxiety
اضطراب
discomposure
اضطراب
commotion
اضطراب
kiaugh
اضطراب ناراحتی
objective anxiety
اضطراب عینی
over anxiety
اشفتگی اضطراب
pertubative
اضطراب اور
primary anxiety
اضطراب نخستین
real anxiety
اضطراب واقعی
an anxious time
مرحله پر اضطراب
inquietude
اضطراب تشویش
agonist
دچار اضطراب
separation anxiety
اضطراب جدایی
antianxiety drugs
داروهای ضد اضطراب
existential anxiety
اضطراب وجودی
basic anxiety
اضطراب بنیادی
unrest
اشفتگی اضطراب
free floating anxiety
اضطراب فراگیر
castration anxiety
اضطراب اختگی
anxiety
دل واپسی اضطراب
hurly
غوغا اضطراب
have butterflies in one's stomach
اضطراب داشتن
ferment
خروش اضطراب
fermenting
خروش اضطراب
anxiety attack
حمله اضطراب
future shock
اضطراب دگرگونی
ferments
خروش اضطراب
anxieties
دل واپسی اضطراب
generalized anxiety disorder
اختلال اضطراب فراگیر
panicking
اضطراب و ترس ناگهانی
pang
اضطراب سخت وناگهانی
pangs
اضطراب سخت وناگهانی
perturbable
براشفتنی اضطراب پذیر
perturation
براشفتگی تشویش اضطراب
manifest anxiety scale
مقیاس اضطراب اشکار
panicked
اضطراب و ترس ناگهانی
panic
اضطراب و ترس ناگهانی
taylor manifest anxiety scale
مقیاس اضطراب اشکار تیلور
pother
امد ورفت ه حالت اضطراب
upset _
واژگونی واژگون سازی اشفتگی اضطراب
furore
هیجان واضطراب مسری اضطراب عمومی
backwash
اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
hypochondria
اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلامتی خود
hypochondriasis
اضطراب واندیشه بیهودی راجع بسلامتی خود
assay
امتحان
examination
امتحان
tests
امتحان
checking
امتحان
inspection
امتحان
assays
امتحان
examinations
امتحان
quiz
[American]
امتحان
test
امتحان
trial
امتحان
tentatively
من باب امتحان
trial
امتحان
trials
امتحان
test
امتحان
trials
امتحان ها
tests
امتحان ها
examinations
امتحان ها
tested
امتحان
examination
امتحان
check
امتحان
try
امتحان
tries
امتحان
checks
امتحان
quizzes
امتحان
checked
امتحان
quiz
امتحان
examinee
امتحان دهنده
to take an examination
امتحان دادن
tripos
امتحان حساب
unsight
امتحان نکرده
vivas voce
امتحان شفاهی
examinee
امتحان شونده
To flunk a course . To fail an exam.
در امتحان رد شدن
to give an examination
امتحان کردن
unevaluated
<adj.>
امتحان نشده
pretest
امتحان مقدماتی
uninspected
<adj.>
امتحان نشده
unchecked
<adj.>
امتحان نشده
probational
ازمایش امتحان
untested
<adj.>
امتحان نشده
unverified
<adj.>
امتحان نشده
proctor
نافر امتحان
put to test
امتحان کردن
to make a trial of
امتحان کردن
qualifying examination
امتحان صلاحیت
unaudited
<adj.>
امتحان نشده
to bring to the proof
امتحان کردن
unexamined
<adj.>
امتحان نشده
examinable
قابل امتحان
trial
ازمایش امتحان
assay
امتحان عیارگری
assays
امتحان عیارگری
examiner
امتحان کننده
examiners
امتحان کننده
experiment
امتحان عمل
experimented
امتحان عمل
experimenting
امتحان عمل
experiments
امتحان عمل
trials
ازمایش امتحان
tries
امتحان کردن
try
امتحان کردن
examine
امتحان کردن
examined
امتحان کردن
probation
ازمایش امتحان
trial
امتحان کردن
trials
امتحان کردن
test
امتحان کردن
test
امتحان محک
tested
امتحان کردن
tested
امتحان محک
tests
امتحان کردن
tests
امتحان محک
examines
امتحان کردن
preliminary
امتحان مقدماتی
temptation
ازمایش امتحان
examination
امتحان ازمایش
examinations
امتحان ازمایش
crucibles
امتحان سخت
bar examination
امتحان وکالت
preliminaries
امتحان مقدماتی
crucible
امتحان سخت
examining
امتحان کردن
essay examination
امتحان انشایی
temptations
ازمایش امتحان
test
ازمایش کردن امتحان
try on
<idiom>
امتحان کردن لباس
checks
امتحان کردن بازرسی
I'd like to try ...
من میخواهم ... را امتحان کنم.
check
امتحان کردن بازرسی
tested
ازمایش کردن امتحان
hold water
از امتحان درست درامدن
checked
امتحان کردن بازرسی
tests
ازمایش کردن امتحان
midyear
امتحان نیمه سال
check lock
ساعت امتحان کننده
invigilate
در امتحان نظارت کردن
to do a test
امتحان کتبی نوشتن
invigilated
در امتحان نظارت کردن
invigilates
در امتحان نظارت کردن
invigilating
در امتحان نظارت کردن
to give an examination
صورت امتحان دادن
to buy on trial
بشرط امتحان خریدن
testable
امتحان پذیر ازمایشی
reexamine
دوباره امتحان کردن
to write an exam
امتحان کتبی نوشتن
viva voce
شفاها امتحان شفاهی
try (something) out
<idiom>
امتحان کردن(چیزی)
graduate record examination
امتحان ورودی بعد ازلیسانس
to put to proof
امتحان کردن محک زدن
gre
امتحان ورودی بعد از لیسانس
pretest
امتحان مقدماتی بعمل اوردن
To pass the exam on the first try.
یک ضرب در امتحان قبول شدن
to get a pass in physics
در امتحان فیزیک قبول شدن
To purchase on approval .
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
to check out something
چیزی را بررسی یا امتحان کردن
acid test
وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
matriculation
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
palpate
لمس کردن امتحان نمودن
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
placement
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
shibboleth
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
placements
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
ordeals
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
urinoscopy
پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
ordeal
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
shibboleths
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
test paper
کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
To mark the examination papers .
ورقه های امتحان رانمره دادن
The exam was too easy for words .
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
How many students passed the exam?
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
to try on
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
He feels shame at failing in his exam .
ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
great go
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
to try something completely new
<idiom>
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
greats
امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
he went out in the poll
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
score
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com