Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
look round
اطراف کار را دیدن
Search result with all words
to look round
اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
Other Matches
environment
اطراف
environs
اطراف
milieus
اطراف
milieux
اطراف
environments
اطراف
from the four winds
از اطراف
parties
اطراف
milieu
اطراف
pericardium
اطراف قلب
go around
<idiom>
به اطراف سفرکردن
wryly
به اطراف چرخاندن
pappus
کلاله اطراف گل
vicinity
در حدود در اطراف
wry
به اطراف چرخاندن
mess around
<idiom>
دو رو اطراف بازیکردن
periderm
پوست اطراف
gravesides
اطراف قبر
ambient noise
صدای اطراف
architrave
گچبری اطراف در
graveside
اطراف قبر
sides of the question
اطراف موضوع
about
در اطراف نزدیک
edge zone
اطراف لبه
seaward
اطراف دریا روبدریا
barnyard
محوطهء اطراف انبار
parties
متداعیین اطراف دعوی
touchline
خط اطراف زمین فوتبال
black eye
سیاهی اطراف چشم
black eyes
سیاهی اطراف چشم
quayside
زمین اطراف بارانداز
atmosphere
فضای اطراف هرجسمی
atmospheres
فضای اطراف هرجسمی
barnyards
محوطهء اطراف انبار
to look a bout
اطراف کار را پاییدن
port
ریل اطراف ناو
sea chest
مکندههای اطراف ناو
whisker
موی اطراف گونه وچانه
reel
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reeled
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
safe distance
مسافت امن اطراف مین
areola
محوطهء کوچک اطراف چیزی
reeling
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reels
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
paraselene
روشنایی اطراف هاله ماه
whiskery
موی اطراف گونه وچانه
sword dance
اجرای رقص در اطراف شمشیر
(keep/have one's) ear to the ground
<idiom>
بادقت مراقب اطراف بودن
boundry lines
خطوط اطراف زمین والیبال
frame
و مرز اطراف فضای پنجره
snaking
تورگیری اطراف توپ ناو
balteus
[نواری در اطراف بالشتک قوسی]
periosteal
واقع در اطراف ضریع استخوان
heat muff
پوشش اطراف پنجه اگزوز
drop leaf
رومیزی اویخته از اطراف میز
greater
شهر و حومه و شهرکهای اطراف آن
plaster cast
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster casts
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
cross pointing
ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
aureola
هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
cimbia
[نوار یا ابزار مغزی اطراف ستون]
ambience
نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
albumen
مواد ذخیرهء اطراف بافت گیاهی
albumens
مواد ذخیرهء اطراف بافت گیاهی
maul
گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
ambiance
نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
mauls
گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
thistledown
پرز اطراف گلهای خاربن یا ژاژ
mauling
گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
burg
حصار یانرده اطراف خانه یاشهر
vibrissa
سبیل وموی اطراف دهان حیوان
seminars
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
mauled
گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
peristyle
ردیف ستونهای اطراف ایوان یا حیاط
seminar
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
aureole
هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
ambient
متوسط دمای طبیعی اطراف یک وسیله
splinter screen
پوسته زره پوش اطراف پل فرماندهی ناو
margins
فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
gipsy bonnet
کلاه زنانه که اطراف ان برگههای پهن دارد
margin
فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
riviera
ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیادر اطراف مدیترانه
primary cluster
تشکیل ورودیهای یک جدول در اطراف یک خانه منفردجدول
Gibbs surround
[معماری نواری اطراف چارچوب در، طاقچه و پنجره]
aerodynamic shape
شکل یک جسم در رابطه باجریان هوا در اطراف ان
to be wary of saying something
در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
to send things flying
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
cladding
ماده محافظت کننده اطراف یک هسته هادی
beholding
دیدن
coneive
دیدن
seeing
دیدن
behold
دیدن
twig
دیدن
twigs
دیدن
incur
دیدن
incurred
دیدن
incurring
دیدن
incurs
دیدن
look
دیدن
looked
دیدن
looks
دیدن
beholds
دیدن
catch sight of
دیدن
sights
دیدن
perceive
دیدن
observe
دیدن
observed
دیدن
observes
دیدن
sight
دیدن
observing
دیدن
perceived
دیدن
perceives
دیدن
perceiving
دیدن
drop by
دیدن
descry
دیدن
visions
دیدن
vision
دیدن
lay eyes on
<idiom>
دیدن
view
دیدن
viewed
دیدن
viewing
دیدن
to incur a loss
ضر ر دیدن
views
دیدن
see
دیدن
sees
دیدن
to set eyes on
دیدن
get at
دیدن
on seeing him
از دیدن او
set eyes on
<idiom>
دیدن
pass through
دیدن
Is there an inexpensive restaurant around here?
آیا رستوران ارزان این اطراف پیدا میشود؟
fluffs
موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
fluffing
موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
fluff
موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
sprite
شی ای که اطراف صفحه نمایش در گرافیک کامپیوتری حرکت کند
fluffed
موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
facing distance
مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
dead knot
گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
periodontics
مبحث امراض لثه وبافتهای محافظ اطراف دندان
riparian law
قوانین مربوط به اعیان واموال موجود در اطراف رودخانه
broken stowage
فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
get hurt
ازار دیدن
visited
دیدن کردن از
visits
دیدن کردن از
look through
بدقت دیدن
make a call
دیدن کردن
landfalls
دیدن خشکی
make provisions
تدارک دیدن
make preparations
تدارک دیدن
make arrangements
تدارک دیدن
pore
با دقت دیدن
pores
با دقت دیدن
visit
دیدن کردن از
landfall
دیدن خشکی
on seeing him
هنگام دیدن او
bruise
ضربت دیدن
to incur a loss
زیان دیدن
to make provision
تهیه دیدن
to pass in review
سان دیدن
get a load of
<idiom>
دیدن چیزی
come across
<idiom>
اتفاقی دیدن
To regard as advisable . To deem prudent .
مصلحت دیدن
to suffer
[from]
زیان دیدن
[از]
to weave a plot
توط ئه دیدن
to sustain a loss
زیان دیدن
to see eye to eye
معاینه دیدن
to suffer a loss
زیان دیدن
to grease any one's palm
دم کسیرا دیدن
to form a plot
توط ئه دیدن
to cast a horoscope
طالع دیدن
bruised
ضربت دیدن
bruises
ضربت دیدن
bruising
ضربت دیدن
to suffer wrong
بیعدالتی دیدن
show up
<idiom>
راحت دیدن
break down
اسیب دیدن
spy into
نهانی دیدن
sustain a loss
ضرر دیدن
provides
تدارک دیدن
take the salute
سان دیدن
to bargain for
تهیه دیدن
to sight land
دیدن منظره
review
سان دیدن
supplied
تدارک دیدن
reviewing
سان دیدن
dreams
رویا دیدن
dreams
خواب دیدن
dreaming
رویا دیدن
reviews
سان دیدن
picturing
دیدن شی یا صحنه
cripples
اسیب دیدن
damage
صدمه دیدن
suffer
تلفات دیدن
suffered
زیان دیدن
cripple
اسیب دیدن
reviewed
سان دیدن
crippling
اسیب دیدن
sights
دوربین دیدن
suffer
زیان دیدن
sight
دوربین دیدن
picture
دیدن شی یا صحنه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com