English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
Other Matches
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
garnishment اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
inferences بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
inference بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
joined ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
trusts تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trust تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
update 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
datum اطلاع
nescious بی اطلاع
notice اطلاع
acquaintance اطلاع
well-read با اطلاع
conizance اطلاع
intelligence اطلاع
deep read با اطلاع
unimformed بی اطلاع
awareness اطلاع
know how اطلاع
communication اطلاع
tip-off اطلاع
warning اطلاع
word اطلاع
ill informed بی اطلاع
knowledge اطلاع
notification اطلاع
uninformed بی اطلاع
versed با اطلاع
information اطلاع
well read با اطلاع
unknowable بی اطلاع
unknowing بی اطلاع
unknowingly بی اطلاع
appreciation [awareness] اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] اطلاع
unawares بی اطلاع
unwitting بی اطلاع
unaware بی اطلاع
ill-informed <adj.> بی اطلاع
uniformed بی اطلاع
consciousness اطلاع
advice اطلاع
conscious mind اطلاع
learning اطلاع
attentions اخطارجهت اطلاع به
unadvised بدون اطلاع
global knowledge اطلاع سراسری
criticaster ناقد بی اطلاع
notifying اطلاع دادن
unpolitical بی اطلاع ازسیاست
advice note یادداشت اطلاع
information اطلاع دادن
notified اطلاع دادن
notifies اطلاع دادن
notify اطلاع دادن
prospectuses اطلاع نامه
previews اطلاع قبلی
preview اطلاع قبلی
a piece of information یک تکه اطلاع
tip off اطلاع نهانی
tip-off اطلاع نهانی
noticing توجه اطلاع
notices توجه اطلاع
tip-offs اطلاع نهانی
report اطلاع دادن
noticed توجه اطلاع
notice توجه اطلاع
reported اطلاع دادن
reports اطلاع دادن
prospectus اطلاع نامه
letter of a اطلاع نامه
inking اطلاع مختصر
misknow بی اطلاع بودن از
informatics اطلاع رسانی
knowledge of results اطلاع از نتایج
attention اخطارجهت اطلاع به
precognition اطلاع قبلی
publicize به اطلاع عموم رساندن
messages حجم اطلاع مشخص
message حجم اطلاع مشخص
publicizing به اطلاع عموم رساندن
publicising به اطلاع عموم رساندن
publicizes به اطلاع عموم رساندن
Please let me know. لطفا"به من اطلاع دهید
publicized به اطلاع عموم رساندن
We just received word that . . . هم اکنون اطلاع رسید که …
let me know بمن اطلاع دهید
A one-month notice. اطلاع قبلی یک ماهه
publitize به اطلاع عموم رساندن
notify the public به اطلاع عموم رساندن
As you are well informed… همانطور که اطلاع دارید
to pass on [information or news] به بقیه اطلاع دادن
mininformation اطلاع یا خبر نادرست
gibberish اطلاع بی معنا و بی استفاده
tipping انعام اطلاع منحرمانه
tip انعام اطلاع منحرمانه
publicises به اطلاع عموم رساندن
publicised به اطلاع عموم رساندن
to let know خبردادن به اطلاع دادن
he is in the know اطلاع ویژه دارد
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
misinforms اطلاع غیر صحیح دادن
informing اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing اطلاع دادن چغلی کردن
inform اطلاع دادن مستحضر داشتن
inform اطلاع دادن چغلی کردن
foredknowlege اطلاع قبلی علم غیب
informs اطلاع دادن چغلی کردن
informs اطلاع دادن مستحضر داشتن
compuserve شبکه اصلی اطلاع رسانی
To smell out something. از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
misinforming اطلاع غیر صحیح دادن
misinformed اطلاع غیر صحیح دادن
whom it may concern برای اطلاع افراد ذیربط
misinform اطلاع غیر صحیح دادن
incognizant بدون اطلاع غیر وارد
He did it with his fathers knowledge. با اطلاع پدرش اینکار راکرد
precognitive وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
If not , please let me know. درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
domains اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domain اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
compares بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compared بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compare بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
comparing بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
loutish بیشعور خام دست وبی اطلاع
attentions به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
inkling اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
The professor knows what he is talking about. استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
attention به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
well informed بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
despatched عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distribute ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
enter وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
outputs عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
dispatches عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
output داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
despatches عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributes ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
enters وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
questionnaire نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
questionnaires نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
despatching عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatch عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributing ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
match جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
matches جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
entered وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
input انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
inputted انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
gas sentinel مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
negligent escape فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
redundant که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
some one شخصی
personae شخصی
personal شخصی
persona شخصی
personas شخصی
ones شخصی
civil شخصی
civilians شخصی
civilian شخصی
private شخصی
one شخصی
personable شخصی
privates شخصی
informal شخصی
effective نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
ddp عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
personal property اموال شخصی
personal ownership مالکیت شخصی
personal outlays هزینههای شخصی
private motive غرض شخصی
ea state in severalty ملک شخصی
personal pronouns ضمائر شخصی
personal computer کامپیوتر شخصی
personal pronoun ضمیر شخصی
personal computers کامپیوتر شخصی
proenomen نام شخصی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com