English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 225 (24 milliseconds)
English Persian
information اطلاع دادن
report اطلاع دادن
reported اطلاع دادن
reports اطلاع دادن
notified اطلاع دادن
notifies اطلاع دادن
notify اطلاع دادن
notifying اطلاع دادن
Search result with all words
inform اطلاع دادن چغلی کردن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
inform اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing اطلاع دادن چغلی کردن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
informing اطلاع دادن مستحضر داشتن
informs اطلاع دادن چغلی کردن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
informs اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinform اطلاع غیر صحیح دادن
misinformed اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms اطلاع غیر صحیح دادن
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
to let know خبردادن به اطلاع دادن
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
to pass on [information or news] به بقیه اطلاع دادن
Other Matches
joins ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
updates 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
consciousness اطلاع
information اطلاع
awareness اطلاع
knowledge اطلاع
unimformed بی اطلاع
ill informed بی اطلاع
uninformed بی اطلاع
learning اطلاع
unknowingly بی اطلاع
unknowing بی اطلاع
well-read با اطلاع
well read با اطلاع
versed با اطلاع
deep read با اطلاع
datum اطلاع
conizance اطلاع
uniformed بی اطلاع
unknowable بی اطلاع
ill-informed <adj.> بی اطلاع
notification اطلاع
appreciation [awareness] اطلاع
advice اطلاع
know how اطلاع
acquaintance اطلاع
unawares بی اطلاع
unwitting بی اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] اطلاع
conscious mind اطلاع
unaware بی اطلاع
nescious بی اطلاع
intelligence اطلاع
word اطلاع
warning اطلاع
notice اطلاع
communication اطلاع
tip-off اطلاع
preview اطلاع قبلی
a piece of information یک تکه اطلاع
advice note یادداشت اطلاع
prospectus اطلاع نامه
prospectuses اطلاع نامه
criticaster ناقد بی اطلاع
global knowledge اطلاع سراسری
unpolitical بی اطلاع ازسیاست
informatics اطلاع رسانی
notice توجه اطلاع
noticed توجه اطلاع
notices توجه اطلاع
tip-offs اطلاع نهانی
previews اطلاع قبلی
tip-off اطلاع نهانی
attentions اخطارجهت اطلاع به
tip off اطلاع نهانی
attention اخطارجهت اطلاع به
knowledge of results اطلاع از نتایج
noticing توجه اطلاع
unadvised بدون اطلاع
precognition اطلاع قبلی
letter of a اطلاع نامه
misknow بی اطلاع بودن از
inking اطلاع مختصر
gibberish اطلاع بی معنا و بی استفاده
message حجم اطلاع مشخص
messages حجم اطلاع مشخص
tip انعام اطلاع منحرمانه
tipping انعام اطلاع منحرمانه
Please let me know. لطفا"به من اطلاع دهید
We just received word that . . . هم اکنون اطلاع رسید که …
A one-month notice. اطلاع قبلی یک ماهه
As you are well informed… همانطور که اطلاع دارید
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
publicizing به اطلاع عموم رساندن
publitize به اطلاع عموم رساندن
publicised به اطلاع عموم رساندن
publicized به اطلاع عموم رساندن
notify the public به اطلاع عموم رساندن
he is in the know اطلاع ویژه دارد
mininformation اطلاع یا خبر نادرست
publicising به اطلاع عموم رساندن
publicizes به اطلاع عموم رساندن
publicize به اطلاع عموم رساندن
let me know بمن اطلاع دهید
publicises به اطلاع عموم رساندن
He did it with his fathers knowledge. با اطلاع پدرش اینکار راکرد
To smell out something. از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
whom it may concern برای اطلاع افراد ذیربط
If not , please let me know. درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
precognitive وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
incognizant بدون اطلاع غیر وارد
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
compuserve شبکه اصلی اطلاع رسانی
foredknowlege اطلاع قبلی علم غیب
inkling اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
domain اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domains اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
loutish بیشعور خام دست وبی اطلاع
well informed بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
attentions به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attention به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
comparing بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compares بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
The professor knows what he is talking about. استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
compared بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compare بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
despatched عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributing ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
match جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
distributes ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
questionnaire نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
questionnaires نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
distribute ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
enters وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
dispatch عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatches عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatching عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
output داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
dispatched عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
outputs عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
entered وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enter وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
despatches عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
matches جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
gas sentinel مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
redundant که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
inputted انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
negligent escape فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
ddp عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
effective نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
searchingly بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
asis Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
searches بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
search بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
chains لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
chain لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
logic seeking چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
distributes عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
cyclic دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
distribute عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributing عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
flags ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
queried که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
query که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
flag ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
queries که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
querying که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
searched نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
self- که هر قطعه جدید اطلاع را یا قانون را به پایگاه داده اضافه میکند تا دانش مهارت و کارایی آن افزوده شود
searchingly نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searches نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
search نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
delimiter 1-حرف یا نشانهای که به زبان یابرنامه شروع و پایان داده یا کورد یا اطلاع بیان میکند. 2-مرز بین دستور و آرگومان
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
extensions اطلاع اضافی پس از نام فایل برای بیان نوع فایل
extension اطلاع اضافی پس از نام فایل برای بیان نوع فایل
garbage اصط لاحی که در آن دقت و کیفیت اطلاع خروجی بستگی به کیفیت ورودی دارد
inference بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
inferences بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
I was tipped off . به من رساندند (خصوصی خبر دادند ؟محرمانه اطلاع دادند )
gigo اصط لاحی که بیان میکند دقت و کیفیت اطلاع خروجی بستگی به کیفیت ورودی دارد
fixes داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fix داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
presentment اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
bulk مین کننده اطلاع برای ایجاد صفحات متن ویدیویی -off line به کار می رود که بعد آنها را به سرعت به کامپیوتر اصلی متصل کند
documented وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
documenting وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
document وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
tree روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
output اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
outputs اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
formats استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
format استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
enquiry تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده
undelete ذخیره مجدد اطلاع حذف شده یا فایل حذف شده
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com