Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
English
Persian
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
Other Matches
notified
اطلاع دادن
reported
اطلاع دادن
notifying
اطلاع دادن
notifies
اطلاع دادن
notify
اطلاع دادن
information
اطلاع دادن
reports
اطلاع دادن
report
اطلاع دادن
informs
اطلاع دادن گزارش دادن
inform
اطلاع دادن گزارش دادن
informing
اطلاع دادن گزارش دادن
to pass on
[information or news]
به بقیه اطلاع دادن
to let know
خبردادن به اطلاع دادن
inform
اطلاع دادن چغلی کردن
inform
اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing
اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing
اطلاع دادن چغلی کردن
informs
اطلاع دادن چغلی کردن
informs
اطلاع دادن مستحضر داشتن
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
querying
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
join
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
lossless compression
روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
Hear hear!
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
updates
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
awareness
اطلاع
unknowable
بی اطلاع
versed
با اطلاع
nescious
بی اطلاع
acquaintance
اطلاع
well-read
با اطلاع
well read
با اطلاع
communication
اطلاع
know how
اطلاع
word
اطلاع
datum
اطلاع
unwitting
بی اطلاع
warning
اطلاع
uninformed
بی اطلاع
unknowingly
بی اطلاع
unknowing
بی اطلاع
tip-off
اطلاع
learning
اطلاع
conizance
اطلاع
conscious mind
اطلاع
ill informed
بی اطلاع
uniformed
بی اطلاع
intelligence
اطلاع
information
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
اطلاع
deep read
با اطلاع
knowledge
اطلاع
unimformed
بی اطلاع
unaware
بی اطلاع
unawares
بی اطلاع
advice
اطلاع
notice
اطلاع
ill-informed
<adj.>
بی اطلاع
appreciation
[awareness]
اطلاع
consciousness
اطلاع
notification
اطلاع
tip-off
اطلاع نهانی
a piece of information
یک تکه اطلاع
preview
اطلاع قبلی
prospectus
اطلاع نامه
prospectuses
اطلاع نامه
knowledge of results
اطلاع از نتایج
tip off
اطلاع نهانی
noticing
توجه اطلاع
notices
توجه اطلاع
previews
اطلاع قبلی
precognition
اطلاع قبلی
noticed
توجه اطلاع
misknow
بی اطلاع بودن از
advice note
یادداشت اطلاع
letter of a
اطلاع نامه
unpolitical
بی اطلاع ازسیاست
criticaster
ناقد بی اطلاع
notice
توجه اطلاع
informatics
اطلاع رسانی
global knowledge
اطلاع سراسری
tip-offs
اطلاع نهانی
unadvised
بدون اطلاع
attentions
اخطارجهت اطلاع به
inking
اطلاع مختصر
attention
اخطارجهت اطلاع به
valid
صحیح
correct
<adj.>
صحیح
indecorous
نا صحیح
in order
صحیح
authentic
صحیح
exact
<adj.>
صحیح
accurate
صحیح
righting
صحیح
true
<adj.>
صحیح
real
<adj.>
صحیح
i see
ها! صحیح !
proper
<adj.>
صحیح
integer
صحیح
integers
صحیح
accurate
[correct]
<adj.>
صحیح
simon pure
صحیح
righted
صحیح
corrects
صحیح
integral
صحیح
correcting
صحیح
correct
صحیح
all right
صحیح
exacts
صحیح
exacted
صحیح
exact
صحیح
proper
صحیح
authentical
صحیح
fea
صحیح
good
صحیح
Quite
[so]
!
صحیح!
well advised
صحیح
judiciously
صحیح
right
صحیح
publitize
به اطلاع عموم رساندن
publicizes
به اطلاع عموم رساندن
messages
حجم اطلاع مشخص
notify the public
به اطلاع عموم رساندن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
publicizing
به اطلاع عموم رساندن
Please let me know.
لطفا"به من اطلاع دهید
As you are well informed…
همانطور که اطلاع دارید
A one-month notice.
اطلاع قبلی یک ماهه
publicising
به اطلاع عموم رساندن
he is in the know
اطلاع ویژه دارد
publicize
به اطلاع عموم رساندن
publicized
به اطلاع عموم رساندن
mininformation
اطلاع یا خبر نادرست
tipping
انعام اطلاع منحرمانه
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
let me know
بمن اطلاع دهید
gibberish
اطلاع بی معنا و بی استفاده
tip
انعام اطلاع منحرمانه
publicised
به اطلاع عموم رساندن
message
حجم اطلاع مشخص
publicises
به اطلاع عموم رساندن
integer
عدد صحیح
duly
<adv.>
بطور صحیح
rightly
<adv.>
بصورت صحیح
aright
<adv.>
بطور صحیح
genuine tradition
حدیث صحیح
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
correctly
<adv.>
بطور صحیح
okay
صحیح است
rightfully
<adv.>
بصورت صحیح
properly
<adv.>
بصورت صحیح
correctly
<adv.>
بصورت صحیح
aright
<adv.>
بصورت صحیح
duly
<adv.>
بصورت صحیح
rightly
<adv.>
بطور صحیح
rightfully
<adv.>
بطور صحیح
properly
<adv.>
بطور صحیح
true
خالصانه صحیح
truer
خالصانه صحیح
truest
خالصانه صحیح
justly
<adv.>
بطور صحیح
justly
<adv.>
بصورت صحیح
eugenic
صحیح النسب
spot-on
دقیقا صحیح
neatly
<adv.>
بصورت صحیح
right you are
صحیح است
orderly
<adv.>
بطور صحیح
to be proper for
صحیح بودن
that is right
صحیح است
safe and sound
صحیح وتندرست
neatly
<adv.>
بطور صحیح
whole number
عدد صحیح
whole numbers
عدد صحیح
rightly
بطور صحیح
drill
روش صحیح
drilled
روش صحیح
drills
روش صحیح
right
درست صحیح
tidily
<adv.>
بصورت صحیح
orderly
<adv.>
بصورت صحیح
ok
صحیح است
A correct answer.
جواب صحیح
valid transaction
معامله صحیح
valid contract
عقد صحیح
tidily
<adv.>
بطور صحیح
authentic document
سند صحیح
proper fraction
کسر صحیح
true complement
مکمل صحیح
exact
صحیح عین
exacted
صحیح عین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com