Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
aplomb
اطمینان بخود
Other Matches
confident test
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability
اطمینان قابلیت اطمینان
to imbrue in blood
بخود اغشتن
self confident
مطمئن بخود
assumes
بخود گرفتن
assume
بخود گرفتن
self congratulation
تبریک بخود
self consequence
اهمیت بخود
self dependent
متکی بخود
self dramatization
بخود بندی
self exaltation
بخود بالیدن
self-pity
ترحم بخود
self pity
ترحم بخود
spontaneous
خود بخود
self importance
دادن بخود
self relative
نسبت بخود
self trust
اعتماد بخود
arrogation
بخود بستن
by it self
خود بخود
assumed
بخود بسته
narcissism
عشق بخود
self-help
کمک بخود
self help
کمک بخود
substantive
متکی بخود
assumable
بخود گرفتنی
bethink
بخود امدن
preens
بخود بالیدن
preening
بخود بالیدن
preened
بخود بالیدن
preen
بخود بالیدن
he was restored to reason
بخود امد
introspect
بخود برگشتن
playact
بخود بستن
spohnge
بخود کشیدن
to remember oneself
بخود امدن
sham
بخود بستن
to imbrue with blood
بخود اغشتن
to suck in
بخود کشیدن
dissemble
بخود بستن
self respect
احترام بخود
feign
بخود بستن
pretend
بخود بستن
to stand on one's own legs
متکی بخود بودن
lay out oneself
بخود زحمت دادن
self divison
تقسیم خود بخود
autoplasty
پیوند از خود بخود
self fruitful
بخود بخودگرده افشان
to stint oneself
تنگی بخود دادن
to take the sun
افتاب بخود دادن
screw up one's courage
جرات بخود دادن
to summon up courage
جرات بخود دادن
self activity
فعالیت خود بخود
self charging
خود بخود پر شونده
abiogenesis
تولید خود بخود
muster up your courage
جرات بخود بدهید
appropriator
بخود اختصاص دهنده
lion skin
دلیری بخود بسته
to permit oneself
بخود اجازه دادن
diffidently
با نداشتن اعتماد بخود
self subsistence
اعاشه خود بخود
monopolizes
بخود انحصار دادن
delusion of reference
هذیان بخود بستن
monopolized
بخود انحصار دادن
assumed
بخود گرفته عاریتی
strike an attitude
حالتی بخود گرفتن
monopolize
بخود انحصار دادن
self rewarding
پاداش دهنده بخود
monopolizing
بخود انحصار دادن
monopolising
بخود انحصار دادن
to f. oneself
بخود دلخوشی دادن
monopolises
بخود انحصار دادن
monopolised
بخود انحصار دادن
to be convulsed with laughter
از خنده بخود پیچیدن
self fertility
لقاح خود بخود
to be moped
بخود راه دادن
To give way to doubt. To waver.
بخود تردید راه دادن
pretends
بخود بستن دعوی کردن
feign
بخود بستن جعل کردن
materialising
صورت خارجی بخود گرفتن
introspect
بخود امدن درخود فرورفتن
materialised
صورت خارجی بخود گرفتن
To give way to gloomy thoughts .
فکرهای بد بخود راه دادن
intervert
بخود اختصاص دادن برگرداندن
pretending
بخود بستن دعوی کردن
materialize
صورت خارجی بخود گرفتن
materialized
صورت خارجی بخود گرفتن
materializes
صورت خارجی بخود گرفتن
pretend
بخود بستن دعوی کردن
feigns
بخود بستن جعل کردن
materialises
صورت خارجی بخود گرفتن
autolysis
هضم یا گوارش خود بخود
self formed
خود بخود تشکیل شده
self lubricating
خود بخود نرم شونده
self insured
خود بخود بیمه شده
arrogate
غصب کردن بخود بستن
self slayer
مبادرت کننده بخود کشی
to rally one dispersed
نیروی تازه بخود دادان
assumes
بخود بستن وانمود کردن
pretendedly
بطور ساختگی یا بخود بسته
materializing
صورت خارجی بخود گرفتن
self registering
خود بخود ثبت کننده
self regulating
خود بخود تنظیم شونده
agonise
بخود پیچیدن معذب شدن
to overstrain oneself
زیاد بخود فشار اوردن
self rising
خود بخود بلند شونده
assume
بخود بستن وانمود کردن
self tightening
خود بخود تنگ شونده
attitudinize
حالت خاصی بخود گرفتن
to buck up
فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
self moved
دارای حرکت خود بخود
self pollination
گرده افشانی خود بخود گیاه
that is his look
این کار وابسته بخود اوست
self support
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
cupboard love
عشق بخود بسته یاغرض الود
to put on frills
سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
self digestion
جذب خود بخود مواد غذایی
refocillate
تجدید حیات کردن بخود اوردن
self unloading
خود بخود تخلیه کننده بار
aut
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
stylolite
ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
autos
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
appropriation
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
ultromotivy
جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
auto
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
ingratiatory
طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
affiance
اطمینان
assuredness
اطمینان
security
اطمینان
certainties
اطمینان
certes
اطمینان
confidence limit
حد اطمینان
certainty
اطمینان
trust
اطمینان
confidences
اطمینان
instable
بی اطمینان
sureties
اطمینان
certitude
اطمینان
surety
اطمینان
confidence
اطمینان
trusted
اطمینان
assurance
اطمینان
trusts
اطمینان
safety
اطمینان
trustingly
با اطمینان
fideism
اطمینان
assurances
اطمینان
bleeder valve
شیر اطمینان
assuror
اطمینان دهنده
safe valve
دریچه اطمینان
relief valve
شیر اطمینان
assurer
اطمینان دهنده
safety fuse
فیوز اطمینان
safety lamp
چراغ اطمینان
truster
اطمینان کننده
safety valve
دریچه اطمینان
safety plug
پولک اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
failure safety
قابلیت اطمینان
unpromising
غیرقابل اطمینان
safety hook
قلاب اطمینان
safety glass
شیشه اطمینان
assurable
قابل اطمینان
assurance factor
ضریب اطمینان
quality assurance
اطمینان از کیفیت
positiveness
قطعیت اطمینان
interval confidence
فاصله اطمینان
insurance stockage
ذخیره اطمینان
i'll warrant
اطمینان میدهم
figure on
اطمینان داشتن
fiducial interval
فاصله اطمینان
factor of safety
عامل اطمینان
factor of safety
ضریب اطمینان
coniviction
عقیده اطمینان
cretain
تاحدی اطمینان
interval confidence
دامنه اطمینان
confidence limits
حدود اطمینان
unreliability
عدم اطمینان
coefficient of safety
ضریب اطمینان
confidence belt
کمربند اطمینان
confidence coefficicent
ضریب اطمینان
confidence interval
فاصله اطمینان
play up
اطمینان دادن به
overconfidence
اطمینان بیش از حد
limits of confidence
حدود اطمینان
level of confidence
سطح اطمینان
confidence level
درجه اطمینان
dependability
قابلیت اطمینان
accredit
اطمینان کردن
insures
اطمینان یافتن
insuring
اطمینان یافتن
solid
قابل اطمینان
trusty
اطمینان بخش
valid
قابل اطمینان
reliable
قابل اطمینان
accrediting
اطمینان کردن
trustful
معتمد اطمینان
uncertainties
عدم اطمینان
fire escapes
پلکان اطمینان
ensuring
اطمینان یافتن
ensures
اطمینان یافتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com