English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
assurer اطمینان دهنده
assuror اطمینان دهنده
Other Matches
confident test ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability اطمینان قابلیت اطمینان
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
affiance اطمینان
certainty اطمینان
certainties اطمینان
instable بی اطمینان
fideism اطمینان
trusts اطمینان
security اطمینان
trusted اطمینان
assuredness اطمینان
trust اطمینان
confidence limit حد اطمینان
certes اطمینان
certitude اطمینان
confidences اطمینان
assurances اطمینان
surety اطمینان
safety اطمینان
trustingly با اطمینان
assurance اطمینان
confidence اطمینان
sureties اطمینان
liable قابل اطمینان
uncertainties عدم اطمینان
valid قابل اطمینان
fire escapes پلکان اطمینان
assurable قابل اطمینان
assuring اطمینان دادن
fire escape پلکان اطمینان
solid قابل اطمینان
trusty اطمینان بخش
assure اطمینان دادن
reputable قابل اطمینان
assures اطمینان دادن
safety lamp چراغ اطمینان
assurance factor ضریب اطمینان
reassurances اطمینان افرینی
reassurances اطمینان مجدد
reassurance اطمینان افرینی
trustful معتمد اطمینان
insuring اطمینان یافتن
confidingly از روی اطمینان
insures اطمینان یافتن
ensuring اطمینان یافتن
ensures اطمینان یافتن
ensured اطمینان یافتن
ensure اطمینان یافتن
accredits اطمینان کردن
accrediting اطمینان کردن
safety-valves دریچه اطمینان
safety-valve دریچه اطمینان
reassurance اطمینان مجدد
solids قابل اطمینان
safety belts کمربند اطمینان
safety belt کمربند اطمینان
confides اطمینان کردن
confided اطمینان کردن
uncertainty عدم اطمینان
confide اطمینان کردن
aplomb اطمینان بخود
dependable قابلیت اطمینان
accredit اطمینان کردن
bleeder valve شیر اطمینان
reliable قابل اطمینان
quality assurance اطمینان از کیفیت
play up اطمینان دادن به
sicker قابل اطمینان
reliability قابل اطمینان
reliability قابلیت اطمینان
overconfidence اطمینان بیش از حد
limits of confidence حدود اطمینان
positiveness قطعیت اطمینان
level of confidence سطح اطمینان
interval confidence دامنه اطمینان
interval confidence فاصله اطمینان
relief valve شیر اطمینان
safe valve دریچه اطمینان
safety fuse فیوز اطمینان
reliability قابلیت اطمینان
failure safety قابلیت اطمینان
unreliability عدم اطمینان
unpromising غیرقابل اطمینان
truster اطمینان کننده
safety valve دریچه اطمینان
safety plug پولک اطمینان
safety hook قلاب اطمینان
safety glass شیشه اطمینان
insurance stockage ذخیره اطمینان
i'll warrant اطمینان میدهم
cretain تاحدی اطمینان
factor of safety عامل اطمینان
factor of safety ضریب اطمینان
confidence interval فاصله اطمینان
confidence level درجه اطمینان
dependability قابلیت اطمینان
confidence limits حدود اطمینان
coniviction عقیده اطمینان
fiducial interval فاصله اطمینان
coefficient of safety ضریب اطمینان
figure on اطمینان داشتن
confidence coefficicent ضریب اطمینان
confidence belt کمربند اطمینان
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
trusty موتمن مورد اطمینان
safe yield بده قابل اطمینان
I am positive that ... من اطمینان کامل دارم که ...
misgiving عدم اطمینان ترس
misgivings عدم اطمینان ترس
area of uncertainity منطقه عدم اطمینان
trust اطمینان پشت گرمی
qualm عدم اطمینان بیم
qualms عدم اطمینان بیم
trusted اطمینان پشت گرمی
trusts اطمینان پشت گرمی
ultimate factor of safety ضریب اطمینان اختیاری
reasure دوباره اطمینان یا قوت
check اطمینان از صحت چیزی
reliability قابلیت اطمینان اعتبار
safest صحیح اطمینان بخش
checks اطمینان از صحت چیزی
safes صحیح اطمینان بخش
safer صحیح اطمینان بخش
reassure دوباره اطمینان دادن
fiduciary اطمینان بخش ثقه
reassured دوباره اطمینان دادن
reassures دوباره اطمینان دادن
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
safe صحیح اطمینان بخش
persuasion اطمینان عقیده دینی
checked اطمینان از صحت چیزی
persuasions اطمینان عقیده دینی
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
bleeder type steam engine ماشین بخار با شیر اطمینان
i rely or your secrecy من به رازداری شما اطمینان میکنم
i assured him of that به او در این باره اطمینان دادم
to believe in somebody [something] اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
swear by <idiom> کاملا از چیزی اطمینان داشتن
accredit مورد اطمینان بودن یا شدن
accrediting مورد اطمینان بودن یا شدن
accredits مورد اطمینان بودن یا شدن
dependable قابل اطمینان مورد اعتماد
anti flood valve شیر اطمینان مانع طغیان
trut اطمینان داشتن توکل کردن
vouch اطمینان دادن تایید کردن
quality assurance عملیات اطمینان از کیفیت جنس
avouch اقرار کردن اطمینان دادن
persuasions نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
unreliable غیر قابل اطمینان نامعتبر
persuasion نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
control اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
sail in با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
mistrustfully ازروی بدگمانی از روی عدم اطمینان
authentication اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
life is not worth an hour's p ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
confidence man کسی که از اطمینان دیگرسوء استفاده میکند
controls اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
I'm sure we can come to some arrangement. من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
controlling اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
maintain اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
chunking along عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
maintained اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintains اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
balances روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
arithmetic عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
balance روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
aligner وسیلهای که از صاف بودن کاغذ در چاپگر اطمینان حاصل میکند
aligned ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
tests اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
tested اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
aligns ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
verification بررسی هرکلیدبرای اطمینان ازاعتبار آن برای یک برنامه کاربردی خاص
align ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
acatalectic قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
test اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
aligning ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
synchronised اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronises اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronising اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronize اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronizes اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
dry run اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
protection اطمینان از اینکه داده توسط کاربر نامجاز کپی نشده است
synchronization باس ارسالی برای اطمینان از این که گیرنده با فرستنده سنکرون است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com