Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (13 milliseconds)
English
Persian
contest
اعتراض داشتن بر
contested
اعتراض داشتن بر
contesting
اعتراض داشتن بر
contests
اعتراض داشتن بر
Search result with all words
direct objects
اعتراض داشتن
indirect objects
اعتراض داشتن
object
اعتراض داشتن
objected
اعتراض داشتن
objecting
اعتراض داشتن
objects
اعتراض داشتن
Other Matches
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly
بطور اعتراض ازروی اعتراض
protest
اعتراض اعتراض کردن
protesting
اعتراض اعتراض کردن
protests
اعتراض اعتراض کردن
protested
اعتراض اعتراض کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
protests
اعتراض
challenge
اعتراض
protest
اعتراض
challenged
اعتراض
impugnation
اعتراض
exception
اعتراض
exceptions
اعتراض
protested
اعتراض
impugnment
اعتراض
remonstrance
اعتراض
challenges
اعتراض
condemnation
اعتراض
condemnations
اعتراض
contestation
اعتراض
protesting
اعتراض
protestations
اعتراض
impeachment
اعتراض
power of reservation
حق اعتراض
protestation
اعتراض
objection
اعتراض
animadversion
اعتراض
objections
اعتراض
remonstrance
تعرض اعتراض
fulminated
اعتراض کردن
impugnable
قابل اعتراض
objectors
اعتراض کننده
fulminates
اعتراض کردن
unobjectionable
اعتراض ناپذیر
protest for non acceptance
اعتراض نکول
objectionable
قابل اعتراض
obtest
اعتراض کردن
kicker
اعتراض کننده
impugning
اعتراض کردن
fulminate
اعتراض کردن
objector
اعتراض کننده
bill of exception
اعتراض نامه
protest
اعتراض کردن
protesting
اعتراض رسمی
appose
اعتراض کردن
unlikely
قابل اعتراض
squawks
اعتراض کردن
protest
اعتراض رسمی
squawked
اعتراض کردن
squawk
اعتراض کردن
contestable
قابل اعتراض
unquestionable
غیرقابل اعتراض
protested
اعتراض کردن
protested
اعتراض رسمی
protests
اعتراض رسمی
challengeable
قابل اعتراض
defiance
مقاومت اعتراض
exceptionable
اعتراض پذیر
exept
اعتراض کردن
unquestioning
غیرقابل اعتراض
disputable
اعتراض پذیر
demurrer
اعتراض کننده
demurrant
اعتراض کننده
demurrable
اعتراض پذیر
implicit
بلا اعتراض
controvertible
قابل اعتراض
protests
اعتراض کردن
condemnable
قابل اعتراض
protesting
اعتراض کردن
contests
اعتراض کردن
objected
اعتراض کردن
objecting
اعتراض کردن
impugns
اعتراض کردن
objects
اعتراض کردن
fuss
اعتراض کردن
fusses
اعتراض کردن
fussing
اعتراض کردن
contest
اعتراض کردن
fussed
اعتراض کردن
to enter a protest
اعتراض کردن
take exception to
اعتراض کردن به
to a on or upon
اعتراض کردن بر
impugn
اعتراض کردن
contested
اعتراض کردن
contesting
اعتراض کردن
to e. a protest
اعتراض کردن
indirect objects
اعتراض کردن
direct objects
اعتراض کردن
except
اعتراض کردن
impugned
اعتراض کردن
object
اعتراض کردن
to cry shame upon
اعتراض سخت بر...کردن
disputability
قابل اعتراض بودن
condemnation
محکوم کردن اعتراض
direct objects
کالا اعتراض کردن
condemnations
محکوم کردن اعتراض
confrontational
رفتار همراهبا اعتراض
objected
کالا اعتراض کردن
demurrer
اعتراض بصلاحیت دادگاه
implicit obedience
فرمانبرداری بدون اعتراض
impugn
مورد اعتراض قراردادن
retour sans protet
اعاده بدون اعتراض
objectionably
بطور قابل اعتراض
objecting
کالا اعتراض کردن
object
کالا اعتراض کردن
to take exception to anything
به چیزی اعتراض کردن
impugns
مورد اعتراض قراردادن
And exactly what do you mean by that ?
مقصود ؟( درمقام اعتراض )
to protest against something
به چیزی اعتراض کردن
objects
کالا اعتراض کردن
adhominem
حمله یا اعتراض به اشخاص
impugned
مورد اعتراض قراردادن
Whoever else that may object .
هر کس دیگه که اعتراض کند
impugning
مورد اعتراض قراردادن
indirect objects
کالا اعتراض کردن
to plead against a decision
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
contests
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
The people protested vocally.
صدای مردم درآمد ( اعتراض )
contest
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
animadvert
اعتراض کردن متوجه شدن
protest
اعتراض به رای داور کشتی
protested
اعتراض به رای داور کشتی
protesting
اعتراض به رای داور کشتی
protests
اعتراض به رای داور کشتی
impugned
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugn
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contested
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
loud-mouthed
اهل جیغ و داد و اعتراض
impugning
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
to venture on an objection
باجرات اعتراض به کسی کردن
impugns
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
fin de non recevoir
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
questioned
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
question
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
questions
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
I take exception to the tone of your remarks.
من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
I strongly protest against such allegations!
من به شدت به این گونه اتهامات اعتراض می کنم!
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments)
این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
hooted
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
protest flag
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
hoot
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoots
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooting
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
silence gives consent
سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
his conduct is object
رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
provisional frame
ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
retour sans protet
اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
relieve
داشتن
possess
داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com