Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English
Persian
objector
اعتراض کننده
objectors
اعتراض کننده
demurrant
اعتراض کننده
demurrer
اعتراض کننده
kicker
اعتراض کننده
Other Matches
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly
بطور اعتراض ازروی اعتراض
protesting
اعتراض اعتراض کردن
protested
اعتراض اعتراض کردن
protests
اعتراض اعتراض کردن
protest
اعتراض اعتراض کردن
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
condemnations
اعتراض
condemnation
اعتراض
protestation
اعتراض
protestations
اعتراض
challenge
اعتراض
objections
اعتراض
objection
اعتراض
power of reservation
حق اعتراض
challenges
اعتراض
challenged
اعتراض
contestation
اعتراض
exception
اعتراض
protests
اعتراض
protested
اعتراض
protesting
اعتراض
impeachment
اعتراض
exceptions
اعتراض
animadversion
اعتراض
remonstrance
اعتراض
impugnment
اعتراض
impugnation
اعتراض
protest
اعتراض
contests
اعتراض کردن
objecting
اعتراض داشتن
objecting
اعتراض کردن
challengeable
قابل اعتراض
impugns
اعتراض کردن
except
اعتراض کردن
to enter a protest
اعتراض کردن
objects
اعتراض کردن
objects
اعتراض داشتن
contestable
قابل اعتراض
fulminate
اعتراض کردن
exceptionable
اعتراض پذیر
controvertible
قابل اعتراض
impugn
اعتراض کردن
unlikely
قابل اعتراض
squawks
اعتراض کردن
appose
اعتراض کردن
unquestionable
غیرقابل اعتراض
fulminated
اعتراض کردن
fulminates
اعتراض کردن
disputable
اعتراض پذیر
impugning
اعتراض کردن
demurrable
اعتراض پذیر
squawked
اعتراض کردن
unobjectionable
اعتراض ناپذیر
protest for non acceptance
اعتراض نکول
impugned
اعتراض کردن
squawk
اعتراض کردن
protest
اعتراض کردن
objectionable
قابل اعتراض
unquestioning
غیرقابل اعتراض
bill of exception
اعتراض نامه
take exception to
اعتراض کردن به
fuss
اعتراض کردن
fussed
اعتراض کردن
fusses
اعتراض کردن
fussing
اعتراض کردن
implicit
بلا اعتراض
remonstrance
تعرض اعتراض
protest
اعتراض رسمی
protested
اعتراض کردن
protested
اعتراض رسمی
obtest
اعتراض کردن
protesting
اعتراض کردن
protesting
اعتراض رسمی
protests
اعتراض کردن
to a on or upon
اعتراض کردن بر
protests
اعتراض رسمی
impugnable
قابل اعتراض
contest
اعتراض داشتن بر
indirect objects
اعتراض داشتن
indirect objects
اعتراض کردن
exept
اعتراض کردن
object
اعتراض داشتن
object
اعتراض کردن
objected
اعتراض داشتن
objected
اعتراض کردن
direct objects
اعتراض کردن
direct objects
اعتراض داشتن
contests
اعتراض داشتن بر
contested
اعتراض کردن
contested
اعتراض داشتن بر
contesting
اعتراض داشتن بر
contest
اعتراض کردن
condemnable
قابل اعتراض
contesting
اعتراض کردن
to e. a protest
اعتراض کردن
defiance
مقاومت اعتراض
impugns
مورد اعتراض قراردادن
implicit obedience
فرمانبرداری بدون اعتراض
confrontational
رفتار همراهبا اعتراض
condemnation
محکوم کردن اعتراض
demurrer
اعتراض بصلاحیت دادگاه
disputability
قابل اعتراض بودن
condemnations
محکوم کردن اعتراض
to take exception to anything
به چیزی اعتراض کردن
impugned
مورد اعتراض قراردادن
adhominem
حمله یا اعتراض به اشخاص
objectionably
بطور قابل اعتراض
object
کالا اعتراض کردن
to protest against something
به چیزی اعتراض کردن
retour sans protet
اعاده بدون اعتراض
to cry shame upon
اعتراض سخت بر...کردن
And exactly what do you mean by that ?
مقصود ؟( درمقام اعتراض )
objects
کالا اعتراض کردن
Whoever else that may object .
هر کس دیگه که اعتراض کند
direct objects
کالا اعتراض کردن
impugning
مورد اعتراض قراردادن
objecting
کالا اعتراض کردن
objected
کالا اعتراض کردن
indirect objects
کالا اعتراض کردن
impugn
مورد اعتراض قراردادن
to venture on an objection
باجرات اعتراض به کسی کردن
to plead against a decision
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
contest
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
loud-mouthed
اهل جیغ و داد و اعتراض
contesting
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugning
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contests
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
The people protested vocally.
صدای مردم درآمد ( اعتراض )
animadvert
اعتراض کردن متوجه شدن
contested
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugn
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugned
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protested
اعتراض به رای داور کشتی
protest
اعتراض به رای داور کشتی
protesting
اعتراض به رای داور کشتی
impugns
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protests
اعتراض به رای داور کشتی
fin de non recevoir
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
questioned
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
question
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
I take exception to the tone of your remarks.
من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
questions
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
I strongly protest against such allegations!
من به شدت به این گونه اتهامات اعتراض می کنم!
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments)
این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
hoots
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooting
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
protest flag
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
hooted
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoot
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
silence gives consent
سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
his conduct is object
رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
provisional frame
ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com