Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
go out
اعتصاب کردن دست کشیدن از
Other Matches
strike pay
حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
hunger strikes
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
light strike
اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
picketings
اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
strikes
اعتصاب کردن
picketed
اعتصاب کردن
strike
اعتصاب کردن
picket
اعتصاب کردن
walk out
اعتصاب کردن
to go on strike
اعتصاب کردن
to strike work
اعتصاب کردن
go on strike
اعتصاب کردن
pickets
اعتصاب کردن
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
strikes
اصابت اعتصاب کردن
strike
اصابت اعتصاب کردن
to go on a hunger strike
اعتصاب غذا کردن
finks
اعتصاب شکن جاسوسی کردن
fink
اعتصاب شکن جاسوسی کردن
strike
تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strikes
تصادف و نصادم کردن اعتصاب
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
sit in
اعتصاب
stay in strike
اعتصاب
holdout
اعتصاب
strike
اعتصاب
holdouts
اعتصاب
strikes
اعتصاب
turn out
اعتصاب
tie-ups
اعتصاب
sit-in
اعتصاب
sit-ins
اعتصاب
tie up
اعتصاب
tie-up
اعتصاب
to scrape down
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
peg
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
pegs
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
sit down
اعتصاب کارمندان
knobstick
خائن اعتصاب
general strike
اعتصاب عمومی
wildcat strike
<idiom>
اعتصاب کارگران
sit-down
اعتصاب کارمندان
riot and civil commotion
اعتصاب و تظاهرات
confrontational
انجام اعتصاب
outed
در حال اعتصاب
out
در حال اعتصاب
out-
در حال اعتصاب
striker
اعتصاب کننده
strikers
اعتصاب کننده
official receiver
اعتصاب رسمی
strike-breaker
اعتصاب شکن
strike-breakers
اعتصاب شکن
strikebound
دچار اعتصاب
general strikes
اعتصاب عمومی
strike
اعتصاب ضربه
hunger strike
اعتصاب غذا
struck
درحال اعتصاب
strikes
اعتصاب ضربه
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
blacklegs
کارگر اعتصاب شکن
walkouts
اعتصاب ,ترک جلسه
walkout
اعتصاب ,ترک جلسه
official receiver
اعتصاب باجایزه سندیکا
they are on strike
اعتصاب کرده اند
out law strike
اعتصاب غیر قانونی
blackleg
کارگر اعتصاب شکن
hunger-striker
اعتصاب غذا کننده
[زن ]
[مرد]
To smell. To sniff.
بو کشیدن ،بو کردن
sick-out
اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
sick-outs
اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
straps
کشیدن تیز کردن
strap
کشیدن تیز کردن
lengthens
طولانی کردن کشیدن
lengthen
طولانی کردن کشیدن
lengthening
طولانی کردن کشیدن
lengthened
طولانی کردن کشیدن
traces
ضبط کردن کشیدن
entrain
سوار کردن کشیدن
triggered
کشیدن رها کردن
experiencing
تجربه کردن کشیدن
experience
تجربه کردن کشیدن
traced
ضبط کردن کشیدن
trigger
کشیدن رها کردن
triggers
کشیدن رها کردن
trace
ضبط کردن کشیدن
experiences
تجربه کردن کشیدن
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
pickets
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
picketed
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
picket
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
picket
نرده کشیدن مراقبت کردن
to keep watch
کشیک کشیدن موافبت کردن
extracts
بیرون کشیدن استخراج کردن
machinate
نقشه کشیدن تدبیر کردن
impaling
محدود کردن میله کشیدن
pickets
نرده کشیدن مراقبت کردن
impales
محدود کردن میله کشیدن
picketed
نرده کشیدن مراقبت کردن
inhales
بداخل کشیدن استشمام کردن
chid
گله کردن از زوزه کشیدن
extracted
بیرون کشیدن استخراج کردن
muck
خراب کردن زحمت کشیدن
lied
: دراز کشیدن استراحت کردن
lie
دراز کشیدن استراحت کردن
extract
بیرون کشیدن استخراج کردن
lies
: دراز کشیدن استراحت کردن
fences
حفظ کردن نرده کشیدن
inhaling
بداخل کشیدن استشمام کردن
extracting
بیرون کشیدن استخراج کردن
fence
حفظ کردن نرده کشیدن
to lead away
پیرو خود کردن کشیدن
to work off
مصرف کردن دست کشیدن از
leave off
قطع کردن دست کشیدن از
rail
نرده کشیدن توبیخ کردن
impaled
محدود کردن میله کشیدن
aspirating
خالی کردن بیرون کشیدن
withdrawal
خارج کردن عقب کشیدن
breathe
نفس کشیدن استنشاق کردن
breathed
نفس کشیدن استنشاق کردن
epp
جزر کردن فرو کشیدن
inhale
بداخل کشیدن استشمام کردن
solicits
بیرون کشیدن وسوسه کردن
aspirate
خالی کردن بیرون کشیدن
breathes
نفس کشیدن استنشاق کردن
garrison
محصور کردن حصار کشیدن
garrisons
محصور کردن حصار کشیدن
solicit
بیرون کشیدن وسوسه کردن
inhaled
بداخل کشیدن استشمام کردن
solicited
بیرون کشیدن وسوسه کردن
recede
عقب کشیدن خودداری کردن از
withdrawals
خارج کردن عقب کشیدن
drag
سخت کشیدن لاروبی کردن
yip
زوزه کشیدن عوعو کردن
receded
عقب کشیدن خودداری کردن از
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
aspirates
خالی کردن بیرون کشیدن
dragged
سخت کشیدن لاروبی کردن
receding
عقب کشیدن خودداری کردن از
drags
سخت کشیدن لاروبی کردن
recedes
عقب کشیدن خودداری کردن از
soliciting
بیرون کشیدن وسوسه کردن
impale
محدود کردن میله کشیدن
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
stroke
لمس کردن دست کشیدن روی
stroked
لمس کردن دست کشیدن روی
take in
باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
lucubrate
شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
stroking
لمس کردن دست کشیدن روی
clamor
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamoured
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamours
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamour
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamouring
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
strokes
لمس کردن دست کشیدن روی
touse
اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
To spilt hair . To make a fine distinction .
مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
bedraggle
روی زمین کشیدن و چرک کردن
He warned he would go on a termless hunger strike.
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
srcc
commotions civil riotsand ,strikes اعتصاب شورش و اشوبهای داخلی
foot bow
کشیدن و رها کردن تیر به کمک دست و پا
gape
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gapes
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gaping
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
To crane ones neck .
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
cross (something) out
<idiom>
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
shielding
زره کشیدن یازره پوش کردن روکش
lanciation
سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
to take a recess
موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
arm
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
gaped
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
to dwell on
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
extend
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
extending
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
extends
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sain
تقدیس کردن علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن
cabled
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cable
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
drag
کشیدن بزور کشیدن
dragged
کشیدن بزور کشیدن
drags
کشیدن بزور کشیدن
whip stall
شیرجه قائم سوت کشیدن شیرجه کردن هواپیما
dump
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
smoke
دود کردن دود کشیدن دود دادن
smokes
دود کردن دود کشیدن دود دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com