Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
they are on strike
اعتصاب کرده اند
Other Matches
strike pay
حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
hunger strikes
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
light strike
اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
picketings
اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
holdout
اعتصاب
stay in strike
اعتصاب
tie up
اعتصاب
sit in
اعتصاب
sit-in
اعتصاب
turn out
اعتصاب
holdouts
اعتصاب
sit-ins
اعتصاب
strikes
اعتصاب
strike
اعتصاب
tie-up
اعتصاب
tie-ups
اعتصاب
out
در حال اعتصاب
strike
اعتصاب ضربه
strikebound
دچار اعتصاب
sit-down
اعتصاب کارمندان
sit down
اعتصاب کارمندان
strike-breakers
اعتصاب شکن
strike-breaker
اعتصاب شکن
hunger strike
اعتصاب غذا
pickets
اعتصاب کردن
wildcat strike
<idiom>
اعتصاب کارگران
out-
در حال اعتصاب
outed
در حال اعتصاب
confrontational
انجام اعتصاب
strikes
اعتصاب کردن
picket
اعتصاب کردن
strike
اعتصاب کردن
walk out
اعتصاب کردن
strikes
اعتصاب ضربه
struck
درحال اعتصاب
go on strike
اعتصاب کردن
general strikes
اعتصاب عمومی
general strike
اعتصاب عمومی
official receiver
اعتصاب رسمی
knobstick
خائن اعتصاب
picketed
اعتصاب کردن
striker
اعتصاب کننده
to go on strike
اعتصاب کردن
to strike work
اعتصاب کردن
riot and civil commotion
اعتصاب و تظاهرات
strikers
اعتصاب کننده
blackleg
کارگر اعتصاب شکن
official receiver
اعتصاب باجایزه سندیکا
out law strike
اعتصاب غیر قانونی
strike
اصابت اعتصاب کردن
blacklegs
کارگر اعتصاب شکن
walkout
اعتصاب ,ترک جلسه
walkouts
اعتصاب ,ترک جلسه
strikes
اصابت اعتصاب کردن
to go on a hunger strike
اعتصاب غذا کردن
fink
اعتصاب شکن جاسوسی کردن
strikes
تصادف و نصادم کردن اعتصاب
finks
اعتصاب شکن جاسوسی کردن
hunger-striker
اعتصاب غذا کننده
[زن ]
[مرد]
go out
اعتصاب کردن دست کشیدن از
strike
تصادف و نصادم کردن اعتصاب
sick-outs
اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
sick-out
اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
picketed
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
pickets
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
picket
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
srcc
commotions civil riotsand ,strikes اعتصاب شورش و اشوبهای داخلی
He warned he would go on a termless hunger strike.
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
soufflTs
پف کرده
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
beastby
کرده
gelid
یخ کرده
souffle
پف کرده
off the trail
پی گم کرده
souffles
پف کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
tumid
<adj.>
پف کرده
puffed
<adj.>
پف کرده
puffy
<adj.>
پف کرده
bloat
پف کرده
infusion
دم کرده
puff pastry
پف کرده
bouffant
پف کرده
infusions
دم کرده
unconscious
غش کرده
turgid
<adj.>
پف کرده
unconsciously
غش کرده
grown
رشد کرده
pulled
خشک کرده
iced ppa
خنک کرده
distent
ورم کرده
blubbery
ورم کرده
deep rooted
ریشه کرده
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
sawn
اره کرده
clarified
صاف کرده
fubsy
قوز کرده
fucate
رنگ کرده
fretty
اماس کرده
fecit
درست کرده
bendon
نیت کرده
farthingale
دامن پف کرده
baggily
بطورباد کرده
strained
صاف کرده
farcie
دلمه کرده
beheld
مشاهده کرده
ghee
کره اب کرده
ghi
کره اب کرده
farci
دلمه کرده
billowy
باد کرده
enrooted
ریشه کرده
in flower
شکوفه کرده
puffed out
<adj.>
باد کرده
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
tumid
<adj.>
باد کرده
wedded
ازدواج کرده
tinned
قوطی کرده
restrained
لگام کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
کار کرده
puffed
<adj.>
باد کرده
turgid
<adj.>
باد کرده
turgid
<adj.>
ورم کرده
tumid
<adj.>
ورم کرده
puffy
<adj.>
ورم کرده
puffed out
<adj.>
ورم کرده
puffed
<adj.>
ورم کرده
puffed
<adj.>
آماس کرده
self taught
تحصیل کرده
overage
کم رشد کرده
off the track
ازخط پی گم کرده
nodular
ورم کرده
let it be done
کرده شود
it is very easily done
کرده میشود
inwrought
از تو کار کرده
intumescent
اماس کرده
smoothfaced
صاف کرده
turgid
<adj.>
آماس کرده
tumid
<adj.>
آماس کرده
airless
گرفته یا دم کرده
warm infusion
چیز دم کرده
ventricular
باد کرده
puffed out
<adj.>
آماس کرده
tumid
اماس کرده
they have done their work
را کرده اند
puffy
<adj.>
آماس کرده
testate
وصیت کرده
intumescent
باد کرده
mistaken
اشتباه کرده
bunged up
باد کرده
protuberant
باد کرده
knotted
ازدحام کرده
puffy
<adj.>
باد کرده
carpeted
فرش کرده
inveterate
ریشه کرده
grown-ups
رشد کرده
grown-up
رشد کرده
begotten
تولید کرده
swollen
اماس کرده
fled
فرار کرده
purified
پاک کرده
whey
شیرچرخ کرده
chose
انتخاب کرده
picked
پاک کرده
began
شروع کرده
fried
سرخ کرده
indrawn
جذب کرده
deep-rooted
ریشه کرده
full-grown
رشدکامل کرده
full grown
رشدکامل کرده
painted
رنگ کرده
tumescent
ورم کرده
blown
ورم کرده
decorated
زینت کرده
refined
تمیز کرده
iced
خنک کرده
risen
طلوع کرده
sweated
عرق کرده
rooted
ریشه کرده
hidden
پنهان کرده
getting
کسب کرده
gets
کسب کرده
get
کسب کرده
shots
اصابت کرده
shot
اصابت کرده
swollen
ورم کرده
unruffled
ارام کرده
educated
تحصیل کرده
grenadine
مرغ دلمه کرده
I have lost my wallet .
کیف پولم را گه کرده ام
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
خودش را گه کرده است
i am f.caught
عجب گیری کرده ام
frying
گوشت سرخ کرده
de-
کرده را خنثی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com