English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
constitutionalism اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
Other Matches
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
constitutionalism حکومت مشروطه
constitutional government حکومت مشروطه
monarchy constitutional حکومت مشروطه سلطنتی
factionalism اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
tyrannicide اعتقاد به لزوم قتل و ترور زمامداران ستمگر
expandsionism اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
absolutism حکومت مطلقه اعتقاد به قادر علی الاطلاق
cosmopolitanism سیستم " جهان وطنی " اعتقاد به لزوم حسن تفاهم واحترام متقابل بین کلیه ملل واقوام عالم
constitution قانون اساسی
constitutions قانون اساسی
constitutional low قانون اساسی
unconstitutionality مغایرت با قانون اساسی
constitutionality مطابقت با قانون اساسی
bill of rights قانون اساسی امریکا
constitutions مشروطیت قانون اساسی
supplementalary constitution law متمم قانون اساسی
constitution مشروطیت قانون اساسی
constitutional مطابق قانون اساسی
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
federal constitution قانون اساسی دولت متحده
mercantilism روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
unconstitutional بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
internationalism روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
bill of rights منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
legitimacy حقانیت
rightfulness حقانیت
righfulness حقانیت
justness حقانیت عدالت
animism اعتقاد باینکه ارواح مجرد وجود دارند اعتقاد بعالم روح و تجسم ارواح مردگان
legitimacy حقانیت قانونی بودن
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
ground state نیروی اساسی حالت اساسی
single combat اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
limited monarchy مشروطه
conditional مشروطه
czarism حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
hagiarchy حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
constitutionalist مشروطه خواه
constitutionalist مشروطه طلب
constitutionalize مشروطه کردن
constitutional monarchies سلطنت مشروطه
constitutional monarchy سلطنت مشروطه
technocracies حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracy حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
supremacy حاکمیت
sovereignty حق حاکمیت
sovereignty حاکمیت
territorial sovereignty حاکمیت ارضی
jurisdication صلاحیت حاکمیت
air suprmacy حاکمیت هوایی
condominium حاکمیت مشترک
condominiums حاکمیت مشترک
imperium حق حاکمیت مطلقه
national sovereignty حاکمیت ملی
theocracies حکومت خدا حکومت روحانیون
autocracy حکومت مطلق حکومت استبدادی
theocracy حکومت خدا حکومت روحانیون
consumer sovereignty حاکمیت مصرف کننده
soverignty of the consumer حاکمیت مصرف کننده
civicism اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
queen can do no wrong بیان اصل عدم مسئوولیت ملکه یاپادشاه است در سیستم مشروطه
sovereignty پادشاهی و سلطنت وفرمانروایی حاکمیت و سیادت و سلطه
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
autonomy خودمختاری حاکمیت ملی مبنی براستقلال اقتصادی و سیاسی خودگردانی
supremacy برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
condominiums اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominium اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
intervention هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
interventions هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
canon قانون کلی قانون شرع
canons قانون کلی قانون شرع
say's law قانون سی . براساس این قانون
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
needfulness لزوم
occasioning لزوم
occasioned لزوم
exigencies لزوم
occasions لزوم
occasion لزوم
irrevocability لزوم
needing لزوم
requisiteness لزوم
needed لزوم
requisteness لزوم
need لزوم
exigency لزوم
necessity لزوم
too بیش از حد لزوم
needlessness عدم لزوم
on occasion هنگام لزوم
if necessary در صورت لزوم
unnecessarily بیش از حد لزوم
unnecessary بیش از حد لزوم
inhesion لزوم ذاتی
inherence or rency لزوم ذاتی
needs بر حسب لزوم
inherence لزوم ذاتی
supplying موجودی لزوم
supplied موجودی لزوم
supply موجودی لزوم
incumbency وفیفه لزوم
inherency لزوم ذاتی
secession تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
overcompensation جبران بیش از حد لزوم
overdose داروی بیش از حد لزوم
supererogatory زائد بیش از حد لزوم
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
overdoses داروی بیش از حد لزوم
to become a necessity لزوم پیدا کردن
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
heptarchic دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchical دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
long game بازی با لزوم ضربههای طولانی
overstuff بیش ازحد لزوم انباشتن
martial law مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
fats ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fat ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fatter ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
hypertrophy بزرگ شدن عضوی بیش از حد لزوم
fattest ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
referee in case of need داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
excess stock ذخایر اضافی ذخیره کردن بیش از حد لزوم
outstay بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
credence اعتقاد
confidences اعتقاد
confidence اعتقاد
believing با اعتقاد
unbelieving بی اعتقاد
faiths اعتقاد
misbeliever بی اعتقاد
faith اعتقاد
belief اعتقاد
defacto recognition شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
conviction اعتقاد راسخ
ism اعتقاد رویه
credibly از روی اعتقاد
misbelieve بی اعتقاد شدن
convictions اعتقاد راسخ
creationism اعتقاد به افرینش
theism اعتقاد بخدا
fetishism اعتقاد به طلسم
hylicism اعتقاد به مادیات
trusts اعتقاد اعتبار
trusted اعتقاد اعتبار
trust اعتقاد اعتبار
determinism اعتقاد به جبر
fatalism اعتقاد به سرنوشت
demonism اعتقاد بدیو
cloaca theory اعتقاد به مقعدزایی
trinitarianism اعتقاد به تثلیت
evolutionism اعتقاد به تکامل
misbelief اعتقاد خطا
anomy اعتقاد به بی نظمی
relativism اعتقاد به نسبیت
credit اعتقاد کردن
credited اعتقاد کردن
fairyism اعتقاد به جن و پری
crediting اعتقاد کردن
credits اعتقاد کردن
anomie اعتقاد به بی نظمی
dynamic حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
dynamically حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
basic اساسی
basics اساسی
quintessential <adj.> اساسی
substantive [essential] <adj.> اساسی
key projects اساسی
rudimental اساسی
unsubstantial بی اساسی
nett اساسی
nets اساسی
net اساسی
functional اساسی
meatiest اساسی
essential <adj.> اساسی
meatier اساسی
meaty اساسی
pivotal اساسی
major <adj.> اساسی
constitutional اساسی
fundamental اساسی
organic اساسی
earthshaking اساسی
fundametal اساسی
On what basis (ground) بر چه اساسی ؟
basilar اساسی
groundlessness بی اساسی
ground اساسی
capital اساسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com