Dictiornary-Farsi | اعتماد بخود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
self trust	اعتماد بخود


Search result with all words

diffidently	با نداشتن اعتماد بخود
Other Matches

belief	اعتماد
affiance	اعتماد
sense of trust	حس اعتماد
trustful	اعتماد
fideism	اعتماد
reliance	اعتماد
credence	اعتماد
faith	اعتماد
faiths	اعتماد
trust	اعتماد
trusted	اعتماد
trusts	اعتماد
feign	بخود بستن
self respect	احترام بخود
preens	بخود بالیدن
preen	بخود بالیدن
preened	بخود بالیدن
self importance	دادن بخود
by it self	خود بخود
aplomb	اطمینان بخود
sham	بخود بستن
dissemble	بخود بستن
substantive	متکی بخود
to remember oneself	بخود امدن
bethink	بخود امدن
self help	کمک بخود
self-help	کمک بخود
to imbrue in blood	بخود اغشتن
assumed	بخود بسته
to imbrue with blood	بخود اغشتن
preening	بخود بالیدن
spohnge	بخود کشیدن
to suck in	بخود کشیدن
arrogation	بخود بستن
assumable	بخود گرفتنی
narcissism	عشق بخود
self relative	نسبت بخود
self confident	مطمئن بخود
self pity	ترحم بخود
self dramatization	بخود بندی
he was restored to reason	بخود امد
self dependent	متکی بخود
self consequence	اهمیت بخود
self congratulation	تبریک بخود
introspect	بخود برگشتن
self exaltation	بخود بالیدن
spontaneous	خود بخود
assume	بخود گرفتن
pretend	بخود بستن
self-pity	ترحم بخود
assumes	بخود گرفتن
playact	بخود بستن
to put trust in	اعتماد کردن به
confides	اعتماد داشتن به
confided	اعتماد داشتن به
place confidence in	اعتماد کردن به
confide	اعتماد داشتن به
trustworthy	قابل اعتماد
to put confidence in	اعتماد کردن به
level of confidence	سطح اعتماد
place confidence on	اعتماد کردن به
confiding	اعتماد کننده
self reliance	اعتماد بنفس
confidence coefficient	ضریب اعتماد
confidence interval	فاصله اعتماد
confidence limits	حدود اعتماد
dependability	قابلیت اعتماد
reliableness	قابلیت اعتماد
distrustfulness	عدم اعتماد
soiothfast	قابل اعتماد
faithworthy	قابل اعتماد
fiduciary	قابل اعتماد
confidence coefficicent	ضریب اعتماد
to base one self	اعتماد کردن
relied	اعتماد کردن
reliability	قابلیت اعتماد
trusty	قابل اعتماد
self-reliance	اعتماد به نفس
aplomb	اعتماد بنفس
confidence	اعتماد رازگویی
confidences	اعتماد رازگویی
trusts	اعتماد داشتن
self-confidence	اعتماد به خود
trusted	اعتماد داشتن
relies	اعتماد کردن
rely	اعتماد کردن
relying	اعتماد کردن
reliability	قابلیت اعتماد
confidentiality	قابلیت اعتماد
failure safety	قابلیت اعتماد
unreliable	غیرقابل اعتماد
vote of confidence	رای اعتماد
votes of confidence	رای اعتماد
self-trust	اعتماد به نفس
self-assuredness	اعتماد به نفس
self-assurance	اعتماد به نفس
awareness of the self	اعتماد به نفس
self-confidence	اعتماد به نفس
self assurance	اعتماد به نفس
vote of censure	رای اعتماد
trut	اعتماد کردن
trustworthiness	قابلیت اعتماد
trustiness	قابلیت اعتماد
trig	قابل اعتماد
reliability	قابل اعتماد
self-awareness	اعتماد به نفس
aplombself-trust	اعتماد به نفس
poise [self-confidence]	اعتماد به نفس
trust	اعتماد داشتن
self-reliance	اعتماد به نفس
self activity	فعالیت خود بخود
to summon up courage	جرات بخود دادن
screw up one's courage	جرات بخود دادن
self rewarding	پاداش دهنده بخود
self charging	خود بخود پر شونده
self divison	تقسیم خود بخود
to take the sun	افتاب بخود دادن
to f. oneself	بخود دلخوشی دادن
to be moped	بخود راه دادن
to be convulsed with laughter	از خنده بخود پیچیدن
to permit oneself	بخود اجازه دادن
strike an attitude	حالتی بخود گرفتن
self subsistence	اعاشه خود بخود
to stand on one's own legs	متکی بخود بودن
self fruitful	بخود بخودگرده افشان
to stint oneself	تنگی بخود دادن
monopolised	بخود انحصار دادن
assumed	بخود گرفته عاریتی
abiogenesis	تولید خود بخود
self fertility	لقاح خود بخود
appropriator	بخود اختصاص دهنده
delusion of reference	هذیان بخود بستن
autoplasty	پیوند از خود بخود
monopolizing	بخود انحصار دادن
monopolizes	بخود انحصار دادن
monopolized	بخود انحصار دادن
lay out oneself	بخود زحمت دادن
monopolises	بخود انحصار دادن
lion skin	دلیری بخود بسته
monopolize	بخود انحصار دادن
monopolising	بخود انحصار دادن
muster up your courage	جرات بخود بدهید
distrusting	سوء فن اعتماد نداشتن
distrusted	سوء فن اعتماد نداشتن
lack of self-confidence	عدم اعتماد به نفس
lack of confidence	عدم اعتماد به نفس
lack of confidence	کمبود اعتماد به نفس
take down a notch (peg) <idiom>	سلب اعتماد به نفس
lack of self-confidence	کمبود اعتماد به نفس
distrusts	سوء فن اعتماد نداشتن
trust in god	اعتماد یا توکل به خدا
lack of confidence	کمی اعتماد به نفس
lack of self-confidence	کمی اعتماد به نفس
distrust	سوء فن اعتماد نداشتن
disafected person	عنصر غیرقابل اعتماد
reliably	بطور قابل اعتماد
self doubt	عدم اعتماد بنفس
diffidence	عدم اعتماد به نفس
authentic	موثق قابل اعتماد
man of confidence	شخص مورد اعتماد
pretend	بخود بستن دعوی کردن
materialises	صورت خارجی بخود گرفتن
materialising	صورت خارجی بخود گرفتن
materialize	صورت خارجی بخود گرفتن
materialized	صورت خارجی بخود گرفتن
self insured	خود بخود بیمه شده
pretendedly	بطور ساختگی یا بخود بسته
materializing	صورت خارجی بخود گرفتن
materialised	صورت خارجی بخود گرفتن
pretends	بخود بستن دعوی کردن
introspect	بخود امدن درخود فرورفتن
self moved	دارای حرکت خود بخود
feigns	بخود بستن جعل کردن
To give way to gloomy thoughts .	فکرهای بد بخود راه دادن
To give way to doubt. To waver.	بخود تردید راه دادن
feign	بخود بستن جعل کردن
intervert	بخود اختصاص دادن برگرداندن
self lubricating	خود بخود نرم شونده
pretending	بخود بستن دعوی کردن
to rally one dispersed	نیروی تازه بخود دادان
self tightening	خود بخود تنگ شونده
autolysis	هضم یا گوارش خود بخود
self slayer	مبادرت کننده بخود کشی
assumes	بخود بستن وانمود کردن
self rising	خود بخود بلند شونده
attitudinize	حالت خاصی بخود گرفتن
self formed	خود بخود تشکیل شده
assume	بخود بستن وانمود کردن
materializes	صورت خارجی بخود گرفتن
agonise	بخود پیچیدن معذب شدن
self registering	خود بخود ثبت کننده
arrogate	غصب کردن بخود بستن
to buck up	فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
self regulating	خود بخود تنظیم شونده
to overstrain oneself	زیاد بخود فشار اوردن
blue book	هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
calculable	براورد کردنی قابل اعتماد
self confidence	اعتماد بنفس غرور بیجا
dependable	قابل اطمینان مورد اعتماد
trut	اعتماد کردن به امیدوار بودن