English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (3 milliseconds)
English Persian
confide اعتماد داشتن به
confided اعتماد داشتن به
confides اعتماد داشتن به
Search result with all words
trust اعتماد داشتن
trusted اعتماد داشتن
trusts اعتماد داشتن
Other Matches
faith اعتماد
credence اعتماد
sense of trust حس اعتماد
faiths اعتماد
belief اعتماد
reliance اعتماد
trusts اعتماد
affiance اعتماد
fideism اعتماد
trust اعتماد
trusted اعتماد
trustful اعتماد
reliableness قابلیت اعتماد
reliability قابلیت اعتماد
soiothfast قابل اعتماد
self-assuredness اعتماد به نفس
aplomb اعتماد بنفس
self-reliance اعتماد به نفس
self assurance اعتماد به نفس
confidence اعتماد رازگویی
confidence coefficient ضریب اعتماد
vote of censure رای اعتماد
trustworthiness قابلیت اعتماد
trustiness قابلیت اعتماد
to base one self اعتماد کردن
trig قابل اعتماد
distrustfulness عدم اعتماد
dependability قابلیت اعتماد
trut اعتماد کردن
failure safety قابلیت اعتماد
reliability قابلیت اعتماد
confidence coefficicent ضریب اعتماد
self reliance اعتماد بنفس
confidence interval فاصله اعتماد
confidence limits حدود اعتماد
self-reliance اعتماد به نفس
self trust اعتماد بخود
self-confidence اعتماد به خود
confidentiality قابلیت اعتماد
confiding اعتماد کننده
level of confidence سطح اعتماد
trusty قابل اعتماد
self-confidence اعتماد به نفس
relied اعتماد کردن
awareness of the self اعتماد به نفس
self-assurance اعتماد به نفس
trustworthy قابل اعتماد
aplombself-trust اعتماد به نفس
self-awareness اعتماد به نفس
place confidence in اعتماد کردن به
place confidence on اعتماد کردن به
to put confidence in اعتماد کردن به
to put trust in اعتماد کردن به
faithworthy قابل اعتماد
relies اعتماد کردن
reliability قابل اعتماد
self-trust اعتماد به نفس
votes of confidence رای اعتماد
vote of confidence رای اعتماد
poise [self-confidence] اعتماد به نفس
unreliable غیرقابل اعتماد
confidences اعتماد رازگویی
rely اعتماد کردن
relying اعتماد کردن
fiduciary قابل اعتماد
lack of self-confidence کمی اعتماد به نفس
diffidently با نداشتن اعتماد بخود
lack of self-confidence کمبود اعتماد به نفس
lack of confidence کمی اعتماد به نفس
lack of confidence کمبود اعتماد به نفس
authentic موثق قابل اعتماد
self doubt عدم اعتماد بنفس
trust in god اعتماد یا توکل به خدا
take down a notch (peg) <idiom> سلب اعتماد به نفس
reliably بطور قابل اعتماد
lack of self-confidence عدم اعتماد به نفس
lack of confidence عدم اعتماد به نفس
distrust سوء فن اعتماد نداشتن
diffidence عدم اعتماد به نفس
man of confidence شخص مورد اعتماد
disafected person عنصر غیرقابل اعتماد
distrusts سوء فن اعتماد نداشتن
distrusting سوء فن اعتماد نداشتن
distrusted سوء فن اعتماد نداشتن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
confidence tricks کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
confidence trick کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
dependable قابل اطمینان مورد اعتماد
dependable قابل اعتماد توکل پذیر
calculable براورد کردنی قابل اعتماد
trut اعتماد کردن به امیدوار بودن
blue book هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
self confidence اعتماد بنفس غرور بیجا
make out <idiom> باعث اعتماد،اثبات شخص
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
con مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
untrustworthy غیر قابل اعتماد غیرمعتمد ناپایدار
conned مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
cons مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
conning مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
burn notice علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
backstabber خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
self depedence اتکاء بنفس اعتماد بنفس
self dependence اتکاء به نفس اعتماد به نفس
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
doubt شک داشتن
possessing داشتن
doubted شک داشتن
to hold a meeting داشتن
monogyny داشتن یک زن
possesses داشتن
possess داشتن
to go hot تب داشتن
redolence بو داشتن
lackvt کم داشتن
intercommon داشتن
having داشتن
owns داشتن
to have f. تب داشتن
own داشتن
bear داشتن
bear در بر داشتن
owned داشتن
wanted کم داشتن
bears داشتن
want کم داشتن
relieving داشتن
bears در بر داشتن
lacked کم داشتن
lacks کم داشتن
relieves داشتن
relieve داشتن
to be in a f. تب داشتن
owning داشتن
doubting شک داشتن
doubts شک داشتن
to possess داشتن
have داشتن
to have possession of داشتن
to have داشتن
to hold داشتن
to be feverish تب داشتن
lack کم داشتن
to send away اعزام داشتن
to put to a pause نگاه داشتن
deserve استحقاق داشتن
roll تلاطم داشتن
scoot سرعت داشتن
to run on ادامه داشتن
possessing در تصرف داشتن
scooted سرعت داشتن
deserves استحقاق داشتن
believes گمان داشتن
believed گمان داشتن
belongs تعلق داشتن
liaise بستگی داشتن
liaise رابطه داشتن
corresponds رابطه داشتن
corresponded رابطه داشتن
correspond رابطه داشتن
liaises بستگی داشتن
rolls تلاطم داشتن
possesses در تصرف داشتن
to show f. سرجنگ داشتن
possess در تصرف داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com