English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
Other Matches
deputation نماینده نمایندگی
deputations نماینده نمایندگی
per procurationem به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
commision agent نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
admision rate میزان اعزام به بهداری نواخت سالیانه اعزام به بهداری
mission هیات اعزامی هیات تبلیغی
missions هیات اعزامی هیات تبلیغی
summing up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
legatine دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
despatching اعزام
dispatches اعزام
dispatched اعزام
despatched اعزام
dispatch اعزام
despatches اعزام
dispatching اعزام
send out اعزام
send اعزام داشتن
dispatched اعزام کردن
dispatched اعزام داشتن
dispatch اعزام یکانها
detaching اعزام کردن
to send away اعزام داشتن
dispatch اعزام کردن
dispatch اعزام داشتن
send out اعزام کردن
detach اعزام کردن
dispatched اعزام یکانها
dispatches اعزام داشتن
sending اعزام داشتن
sends اعزام داشتن
detaches اعزام کردن
despatching اعزام یکانها
to tell off اعزام کردن
dispatches اعزام یکانها
dispatches اعزام کردن
dispatcher اعزام کننده
unattached اعزام نشده
embassage اعزام سفیر
despatching اعزام کردن
dispateh اعزام کردن
despatched اعزام داشتن
despatched اعزام کردن
despatched اعزام یکانها
despatches اعزام داشتن
despatches اعزام کردن
despatches اعزام یکانها
despatching اعزام داشتن
delegation نمایندگی
agency نمایندگی
delegacy نمایندگی
proxyship نمایندگی
solicitorship نمایندگی
procuration نمایندگی
representation نمایندگی
agentship نمایندگی
per pro به نمایندگی
legislation نمایندگی
deputyship نمایندگی
delegations نمایندگی
legations نمایندگی
representing به نمایندگی
agencies نمایندگی
legation نمایندگی
acting on behalf of به نمایندگی
represented by به نمایندگی
representations نمایندگی
commit اعزام داشتن برای
dispatcher اعزام کننده امکانات
committed اعزام داشتن برای
committing اعزام داشتن برای
to send upon an e به سفارت اعزام کردن
he was sent to england به انگلیس اعزام کردند
afforcement اعزام نیروی امداد
commits اعزام داشتن برای
reception station دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
despatch ارسال کردن اعزام
sick slip برگ اعزام به بیمارستان
transfer station محل اعزام افراد
delegated نمایندگی دادن
sales represntative نمایندگی فروش
delegate به نمایندگی فرستادن
delegate نمایندگی دادن
delegating به نمایندگی فرستادن
subagency نمایندگی فرعی
factoring of credit نمایندگی اعتبار
delegated به نمایندگی فرستادن
deputations هیئت نمایندگی
delegates نمایندگی دادن
agentship محل نمایندگی
delegates به نمایندگی فرستادن
delegating نمایندگی دادن
deputising نمایندگی دادن
represents نمایندگی داشتن
deputize نمایندگی دادن
depute نمایندگی کردن
depute نمایندگی دادن
legateship نمایندگی پاپ
deputizes نمایندگی دادن
deputizing نمایندگی دادن
deputises نمایندگی دادن
deputation هیئت نمایندگی
consular representation نمایندگی کنسولی
deputized نمایندگی دادن
factorship نمایندگی تجاری
depute نمایندگی دادن به
diplomatic representation نمایندگی سیاسی
represent نمایندگی داشتن
deputised نمایندگی دادن
commercial representative نمایندگی بازرگانی
represented نمایندگی داشتن
sending state کشور اعزام کننده پرسنل
dispatchment ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
forwarding agency نمایندگی حمل و نقل
represents نمایندگی داشتن از طرف
represent نمایندگی داشتن از طرف
representational وابسته به نمایندگی یا وکالت
attorneys نمایندگی وکیل مدافع
represented نمایندگی داشتن از طرف
attorney نمایندگی وکیل مدافع
proxy نمایندگی وکالت وکالتنامه
residentship اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
commissions حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
to sit for a province نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
commission حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
residentship نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
probationer زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
probationers زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
The convicts are being sent to concentration camps . محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
party هیات
bodies هیات
council هیات
body هیات
missions هیات
councils هیات
mission هیات
corps هیات
board هیات
boarded هیات
jury هیات منصفه
board of conciliation هیات مصالحه
consular corps هیات کنسولی
governing bodies هیات حاکمه
board of directors هیات نظار
board of directors هیات مدیره
arbitral tribunal هیات تحکیم
governing body هیات حاکمه
council of ministers هیات وزیران
council of ministers هیات وزرا
juries هیات منصفه
juries هیات داوران
diplomatic corps هیات سیاسی
diplomatic corps هیات دیپلماتیک
jury هیات داوران
cabint هیات وزرا
board of trutees هیات امنا
board of trustee هیات امناء
legislatures هیات مقننه
cabinet هیات دولت
legislative assembly هیات مقننه
managing commission هیات مدیره
managing committee هیات مدیره
managing committee هیات رئیسه
cabinets هیات دولت
directorate هیات مدیره
directorates هیات مدیره
selection board هیات گزینش
deputation هیات نمایندگان
the ministry هیات وزیران
delegations هیات نمایندگان
delegation هیات نمایندگان
sovereign هیات رئیسه
executive committee هیات رئیسه
fact finding body هیات تحقیق
deputations هیات نمایندگان
legislature هیات مقننه
executive commission هیات مجریه
executive commission هیات رئیسه
sovereigns هیات رئیسه
executive committee هیات اجرایی
contact party گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
election of the committee انتخابات هیات رئیسه
officers عضو هیات رئیسه
officer عضو هیات رئیسه
constituencies هیات موکلان یک حوزه
chairman of the board of directors رئیس هیات مدیره
verdict رای هیات منصفه
verdicts تصمیم هیات منصفه
verdicts رای هیات منصفه
award حکم هیات داوری
diplomatic corps هیات نمایندگان سیاسی
cabinet council جلسه هیات وزیران
awarded حکم هیات داوری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com