Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (8 milliseconds)
English
Persian
immortalization
اعطای نام یا شهرت جاودانی
Other Matches
naturalization
اعطای تابعیت
investiture
اعطای نشان
investitures
اعطای نشان
land grant
اعطای اراضی
investiture with an office
اعطای منصب
investiture of a robe
اعطای خلعت
enfranchisement
اعطای حقوق
certificate for decoration
مدرک اعطای نشان
loan on deposit
اعطای وام به وثیقه سپرده
constructive credit
اعطای پایان نامه افتخاری به کسی
forever
جاودانی
deathlessness
جاودانی
sempiternal
جاودانی
eterne
جاودانی
infinite time
جاودانی
aeon
جاودانی
foreverness
جاودانی
perpetuity
جاودانی
everlasting
جاودانی
living
جاودانی
aeonic
جاودانی
sempiternity
جاودانی
perpetuity
جاودانی
eternity
جاودانی
eternality
جاودانی
immortality
جاودانی
aeonian
جاودانی
eternalize
جاودانی کردن
eternize
جاودانی کردن
beatitude
سعادت جاودانی
perennial
ابدی جاودانی
perennials
ابدی جاودانی
beatification
سعادت جاودانی
ever living
جاودانی جاودان
eternities
ازلیت جاودانی
eternity
ازلیت جاودانی
eternal
جاودانی همیشگی
accolade
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolades
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
subinfeudate
اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
beatify
سعادت جاودانی بخشیدن امرزیدن
beatifies
سعادت جاودانی بخشیدن امرزیدن
beatified
سعادت جاودانی بخشیدن امرزیدن
immortalize rug
فرش جاودانی و بدون رقیب
beatifying
سعادت جاودانی بخشیدن امرزیدن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
systems
مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system
مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
benison
نعمت خدا داده سعادت جاودانی
safety
اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
names
شهرت ها
title
شهرت
name
شهرت
titles
شهرت ها
popularity
شهرت
illustrousness
شهرت
illustriousness
شهرت
famousness
شهرت
fameless
بی شهرت
conspicuousness
شهرت
notability
شهرت
odor
شهرت
emprise
شهرت
renown
شهرت
fame
شهرت
unknowns
بی شهرت
reported
شهرت
reports
شهرت
stand
شهرت
reputation
شهرت
unknown
بی شهرت
hearsay
شهرت
celebrity
شهرت
celebrities
شهرت
reputations
شهرت
report
شهرت
names
شهرت
odour
شهرت
odours
شهرت
prestige
شهرت
odors
شهرت
grapevine
شهرت
name
شهرت
grapevines
شهرت
publicity
شهرت
there is a rumour that
شهرت دارد که
to get fame
شهرت یافتن
standing
دوام شهرت
repute
شهرت داشتن
To become famous (renowned).
شهرت یا فتن
attribute
شهرت افتخار
attributes
شهرت افتخار
attributing
شهرت افتخار
names
نام و شهرت
posthumous fame
شهرت پس از مرگ
estimates
قیمت شهرت
esteem
شهرت ارجمندشمردن
estimate
قیمت شهرت
estimated
قیمت شهرت
estimating
قیمت شهرت
bad reputation
سوء شهرت
name
نام و شهرت
reputable
قابل شهرت
unpopularity
عدم شهرت
oecumenicity
شهرت جهانی
naturalizes
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
rehabilitation
احیای شهرت یااعتبار
to shoot to fame
<idiom>
ناگهانی به شهرت رسیدن
immortalizing
شهرت جاویدان دادن به
To be world famous . To enjoy an international reputation.
شهرت جهانی داشتن
to win fame
شهرت پیدا کردن
to publish abroad
در همه جا شهرت دادن
publish abroad
در همه جا شهرت دادن
notbility
شهرت قابل ملاحظگی
immortalised
شهرت جاویدان دادن به
immortalises
شهرت جاویدان دادن به
immortalising
شهرت جاویدان دادن به
immortalize
شهرت جاویدان دادن به
immortalizes
شهرت جاویدان دادن به
there removred revolution
شورشی که شهرت دارد
immortalized
شهرت جاویدان دادن به
establish
شهرت یامقامی کسب کردن
to damage somebody's good reputation
به شهرت کسی خسارت زدن
All is ephemeral , the fame and the famous .
شهرت ومشهور هردو درگذرند
establishing
شهرت یامقامی کسب کردن
establishes
شهرت یامقامی کسب کردن
his standing with his colleagues
شهرت او
[مرد ]
میان همکاران خود
to build up areputation
شهرت یا ابرویی برای خوددرست کردن
It is not much of a reputation (status symbol) for one.
اینهم برای آدم شهرت نشد
vindication
اعاده حیثیت
[مثال شهرت یا آبرو ...]
Italian stucco is world famous .
گچ برای ایتالیا شهرت جهانی دارد
They are famed for their courage.
بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
He acquired kudos by appearing on television.
او
[مرد]
با ظاهر شدن در تلویزیون جلال
[شهرت]
به دست آورد.
The town is famous for its hot springs .
این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
stakes
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to win one's spurs
بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
eternize
ابدی کردن شهرت ابدی دادن
Reihan
ریحان
[شهری در استان مرکزی و نزدیک اراک که به بافت طرح های هراتی و افشان یا زمینه قرمز شهرت داشته و اکثر فرش های آن بصورت تک پودی بافته می شوند.]
Sarouk
ساروق
[حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
Jaff design
طرح جاف
[جاف از روستاهای کردستان می باشد و از قدیم به بافت انواع کیسه های خورجینی و دستی شهرت داشته است. طرح ها اکثرا لوزی شکل بوده و لبه ها حالت قالب دارند.]
geometric design
طرح هندسی
[این طرح در ابتدا بخاطر ذهنی بافی و سهولت بیشتر در بافت، بین عشایر و روستاها شهرت یافت. ولی امروزه هم به صورت ساده گذشته و هم بصورت پیچیده بین بافندگان استفاده می شود.]
rashwan medallion
ترنج رشوان
[این شهر در استان کردستان قرار داشته و به بافت قالیچه های خورجینی، گلیم و فرش های هندسی با ترنج مخصوص به این ناحیه شهرت دارد. ترنج این فرش ها بصورت لوزی بزرگ به همراه اشکال هندسی می باشد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com