Dictiornary-Farsi | اعطای نشان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (12 milliseconds)

English	Persian
investiture	اعطای نشان
investitures	اعطای نشان


Search result with all words

certificate for decoration	مدرک اعطای نشان
Other Matches

naturalization	اعطای تابعیت
land grant	اعطای اراضی
investiture of a robe	اعطای خلعت
investiture with an office	اعطای منصب
enfranchisement	اعطای حقوق
immortalization	اعطای نام یا شهرت جاودانی
loan on deposit	اعطای وام به وثیقه سپرده
constructive credit	اعطای پایان نامه افتخاری به کسی
accolades	سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolade	سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
subinfeudate	اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
systems	مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system	مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
puncuation	نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
safety	اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
discretionary	خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star	نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry	دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
naturalises	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
markings	نشان دار سازی نشان
marking	نشان دار سازی نشان
poniter	نشان دهنده نشان گیرنده
flag	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory	1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
mark	نشان کردن نشان
marks	نشان کردن نشان
ground resolution	قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
indicator	نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth	عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
symptoms	نشان
symptom	نشان
show	نشان
showed	نشان
signal	نشان
hash mark	خط نشان
signalled	نشان
banner	نشان
banners	نشان
attributing	نشان
medal	نشان
attributes	نشان
presaging	نشان
attribute	نشان
signaled	نشان
tokens	نشان
token	نشان
shows	نشان
impressing	نشان
caret	نشان
unmarked	بی نشان
tracks	نشان
tracked	نشان
track	نشان
insignia	نشان
cicatrice	نشان
cicatricial	نشان
cicatricle	نشان
brands	نشان
ear mark	نشان
branding	نشان
brand	نشان
indice	نشان
grammalogue	نشان
bench mark	نشان
ensigns	نشان
targetting	نشان
badge	نشان
badges	نشان
impress	نشان
impressed	نشان
impresses	نشان
targetted	نشان
benchmarks	نشان
benchmark	نشان
symbol	نشان
target	نشان
targeted	نشان
targeting	نشان
targets	نشان
presaged	نشان
presages	نشان
ensign	نشان
tracts	نشان
tract	نشان
trace	نشان
traced	نشان
traces	نشان
indication	نشان
plaque	نشان
plaques	نشان
presage	نشان
hallmarks	نشان
hallmark	نشان
mark	نشان
marks	نشان
icon	نشان
icons	نشان
emblems	نشان
ikons	نشان
emblem	نشان
medals	نشان
chalk	نشان
trackless	بی نشان
traceless	بی نشان
slurs	نشان
slurring	نشان
slurred	نشان
slur	نشان
tallying	نشان
chalks	نشان
printless	بی نشان
refrigeratory	تب نشان
refrigerent	تب نشان
savorŠetc	نشان
vestiges	نشان
vestige	نشان
vestigial	نشان
chalked	نشان
vexillum	نشان
chalking	نشان
untitled	بی نشان
tally	خط نشان
tally	نشان
insigne	نشان
shew	نشان
awards	نشان
award	نشان
awarded	نشان
stamp	نشان
scored	نشان
tallies	خط نشان
stamps	نشان
score	نشان
scores	نشان
awarding	نشان
tallied	نشان
tallied	خط نشان
tallies	نشان
tallying	خط نشان
gong [British E]	نشان
indicium	نشان
silver medal	نشان نقره
evince	نشان دادن
point	نشان دادن
thusŠ+=	نشان افزایش
tape mark	نشان نوار
symbolizer	نشان پرداز
evinced	نشان دادن
faceless	بینام و نشان
evinces	نشان دادن
evincing	نشان دادن
suspension ribbon	لنت نشان
exert	نشان دادن
run	نشان دادن
to take a	نشان کردن
slashes	نشان ممیز
slashed	نشان ممیز
slash	نشان ممیز
exerts	نشان دادن
track ball	گوی نشان
exerting	نشان دادن
exerted	نشان دادن
to burn into	نشان گودگذاشتن
indicates	نشان دادن
to show up	نشان دادن
to put forth	نشان دادن
indicate	نشان دادن
commendation	نشان سپاس
to draw a beads on	نشان کردن
runs	نشان دادن
silver medals	نشان نقره
indicated	نشان دادن
end mark	نشان خاتمه
impress	نشان گذاردن
impressed	نشان گذاردن
impresses	نشان گذاردن
highlight	نشان شده
characteristic	نشان ویژه
characteristically	نشان ویژه
indicator	نشان دهنده
highlighted	نشان شده
highlights	نشان شده
impressing	نشان گذاردن
campaign badge	نشان جنگی
fireman	اتش نشان
earmarks	نشان هویت
sight	نشان کردن
sights	نشان کردن
demarcate	نشان گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
demarcating	نشان گذاردن