Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
touche
اعلام برخورد
Other Matches
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
channeling
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
collisions
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
receptions
برخورد
attitudes
برخورد
attitude
برخورد
conflicts
برخورد
contacts
برخورد
contacting
برخورد
contacted
برخورد
contact
برخورد
collision
برخورد
reception
برخورد
conflicted
برخورد
collisions
برخورد
incidence
برخورد
impacts
برخورد
conflict
برخورد
striking
برخورد
strikingly
برخورد
impact
برخورد
ill favored
بد برخورد
clashed
برخورد
intersect
برخورد
intersected
برخورد
approached
برخورد
approach
برخورد
criss-crossing
برخورد
criss-crosses
برخورد
intersects
برخورد
stops
برخورد
stopped
برخورد
stop
برخورد
criss-crossed
برخورد
criss-cross
برخورد
stopping
برخورد
appulse
برخورد
tangency
برخورد
confliction
برخورد
osculation
برخورد
strike
برخورد
clash
برخورد
strikes
برخورد
approaches
برخورد
clashes
برخورد
meeter
برخورد کننده
tolerating
برخورد هموارکردن
tolerate
برخورد هموارکردن
tolerates
برخورد هموارکردن
knock-ups
برخورد کردن
knock up
برخورد کردن
knock-up
برخورد کردن
tolerated
برخورد هموارکردن
osculate
برخورد کردن
affable
خوش برخورد
greet
درود برخورد
greeted
درود برخورد
greets
درود برخورد
probability of collision
احتمال برخورد
take the blade
برخورد شمشیرها
unsporting conduct
برخورد ناجوانمردانه
coincidence
تطبیق برخورد
impact test
ازمون برخورد
inelastic collision
برخورد ناکشسان
chattered
برخورد کردن
chattering
برخورد کردن
chatters
برخورد کردن
My pride was wounded ( hurt) .
به غیرتم برخورد
collision energy
انرژی برخورد
tilt
منازعه برخورد
tilts
منازعه برخورد
tilted
منازعه برخورد
impact strength
استحکام برخورد
impact sound
صدای برخورد
impact parameter
پارامتر برخورد
coincidences
تطبیق برخورد
affect
احساسات برخورد
affects
احساسات برخورد
intersection point
محل برخورد
zone of contact
محل برخورد
chatter
برخورد کردن
jct
محل برخورد
impact factor
ضریب برخورد
impact force
نیروی برخورد
impact hardness
سختی برخورد
fall on
<idiom>
برخورد (بامشکلات)
elastic collision
برخورد الاستیک
conflux
همریزگاه برخورد
conflict of interest
برخورد منافع
collision rate
سرعت برخورد
collision rate
نرخ برخورد
collision rate
میزان برخورد
contiguity
برخورد تماس
elastic collision
برخورد کشسان
electron impact
برخورد الکترونها
effective collision
برخورد موثر
meets
برخورد کردن
meet
برخورد کردن
accessible
خوش برخورد
impact
برخورد کردن
impacts
برخورد کردن
head on collision
برخورد رودررو
crossing point
محل برخورد دو خط
head oncollision
برخورد رویاروی
crossing points
محل برخورد دو خط
collision frequency
فراوانی برخورد
impact effect
اثر برخورد
acknowledgement
اعلام
acknowledgements
اعلام
indiction
اعلام
intimation
اعلام
intimations
اعلام
notification
اعلام
indigitation
اعلام
proclamation
اعلام
promulgator
اعلام
proclamations
اعلام
promulgation
اعلام
enunciation
اعلام
annunciator
اعلام گر
Annunciation
اعلام
enouncement
اعلام
predication
اعلام
declarations
اعلام
meld
اعلام
declaration
اعلام
acknowledgments
اعلام
snags
بمانعی برخورد کردن
encountering
رویاروی شدن برخورد
noncontact sports
ورزشهای بدون برخورد
collision of the second kind
برخورد نوع دوم
collision of the first kind
برخورد نوع اول
snagging
بمانعی برخورد کردن
snag
بمانعی برخورد کردن
front
نما طرز برخورد
spume
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
meet
: برخورد کردن یافتن
maladdress
برخورد بد ترک ادب
meeting
اتصال برخورد میتینگ
meetings
اتصال برخورد میتینگ
meets
: برخورد کردن یافتن
sea foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
fronting
نما طرز برخورد
ocean foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
inelastic cross section
مقطع برخورد ناکشسان
glad hand
<idiom>
بااهمییت برخورد کردن
he was provoked by my words
سخنان من باو برخورد
contact
اتصال الکتریکی برخورد
contacted
اتصال الکتریکی برخورد
contacts
اتصال الکتریکی برخورد
incidence
برخوردکردن میدان برخورد
absence of blade
عدم برخورد شمشیرها
encounters
رویاروی شدن برخورد
encounter
رویاروی شدن برخورد
encountered
رویاروی شدن برخورد
smashes
برخورد خرد کردن
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
chatters
ضربه زدن برخورد
smash
برخورد خرد کردن
chattering
ضربه زدن برخورد
chatter
ضربه زدن برخورد
chattered
ضربه زدن برخورد
criterion
مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
contacting
اتصال الکتریکی برخورد
promulgator
اعلام دارنده
promulgate
اعلام کردن
enunciator
اعلام کننده
proclaimer
اعلام کننده
promulgated
اعلام کردن
disclosed
اعلام شده
foretoken
اعلام قبلی
promulgating
اعلام کردن
alerting
اعلام خطرکردن
enunciable
اعلام کردنی
annunciator
اعلام کننده
declaredly
بطور اعلام
enouce
اعلام کردن
advising bank
اعلام میکند
damm
بد اعلام کردن
larum
اعلام خطر
line call
اعلام خط نگهدار
advice of fate
اعلام وضعیت
blazon
اعلام کردن
declaration of interest
اعلام بهره
acknowledgement of receipt
اعلام وصول
proclamation
اعلام کردن
enounce
اعلام کردن
call out
اعلام خطر
acknowledgment
اعلام وصول
proclamations
اعلام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com