Dictiornary-Farsi | اعلام خطر محلی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)

English	Persian
local warning	اعلام خطر محلی


Search result with all words

local warning	سیستم اعلام خطر محلی
Other Matches

early-warning	اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning	اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
bitblt	در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit	در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
alerting service	قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
local procurement	تدارک محلی فراورده محلی
localism	ایین محلی علاقه محلی
local posts	پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
air alert warning	اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
vernaculars	محلی
regionally	محلی
local	محلی
regional	محلی
vernacular	محلی
residential	محلی
local line	خط محلی
locals	محلی
occupation crossing	پل محلی
sympatry	هم محلی
local <adj.>	محلی
regional <adj.>	محلی
autochthon	محلی
autochthonous	محلی
parochial	محلی
topical	محلی
native	محلی
domestic	محلی
natives	محلی
acknowledgement	اعلام
acknowledgements	اعلام
acknowledgments	اعلام
declaration	اعلام
declarations	اعلام
proclamation	اعلام
notification	اعلام
intimations	اعلام
enouncement	اعلام
enunciation	اعلام
indiction	اعلام
indigitation	اعلام
annunciator	اعلام گر
intimation	اعلام
promulgation	اعلام
proclamations	اعلام
predication	اعلام
meld	اعلام
Annunciation	اعلام
promulgator	اعلام
pattered	لهجه محلی
patter	لهجه محلی
civil time	ساعت محلی
domestic economy	اقتصاد محلی
sepoy	پاسبان محلی
ordinances	مقررات محلی
regional purchase	خرید محلی
ordinance	مقررات محلی
patters	لهجه محلی
homebred	بازیگر محلی
homebrew	بازیگر محلی
local area network	شبکه محلی
indigenous industries	صنایع محلی
kangoroo court	دادگاه محلی
pattering	لهجه محلی
legman	خبرنگار محلی
provincial road	جاده محلی
brogue	لهجه محلی
dialect	زبان محلی
dialects	زبان محلی
local time	زمان محلی
local time	وقت محلی
costume	لباس محلی
provincialism	محلی اندیشی
brogues	لهجه محلی
localized	محلی - محصوربهیکمحل
provincial	ولایتی محلی
territorial	محلی منطقهای
costumes	لباس محلی
local loop	حلقه محلی
local vertical	قائم محلی
local procurement	خرید محلی
local group	گروه محلی
parish council	شورای محلی
local purchase	خرید محلی
local road	راه محلی
local terminal	ترمینال محلی
off	از محلی بخارج
local paper	روزنامه محلی
local mode	باب محلی
local national	سکنه محلی
local investigation	تحقیق محلی
local network	شبکه محلی
local intelligence	هوش محلی
local norm	هنجار محلی
localism	اصطلاح محلی
local security	تامین محلی
local file	فایل محلی
place	در محلی گذاردن
places	در محلی گذاردن
placing	در محلی گذاردن
local enquiry	بازجویی محلی
local terminal	پایانه محلی
local echo	پژواک محلی
local currency	پول محلی
local circuit	مدار محلی
local center	مرکز محلی
local government	حکومت محلی
local variable	متغیر محلی
local storage	انباره محلی
local authority	انجمن محلی
local government	حاکم محلی
local store	ذخیره محلی
acclaiming	اعلام کردن
announced	اعلام کردن
acclaimed	اعلام کردن
announcing	اعلام کردن
announces	اعلام کردن
impeachment	اعلام جرم
acclaims	اعلام کردن
announce	اعلام کردن
promulgate	اعلام کردن
promulgated	اعلام کردن
proclamation	اعلام کردن
promulgates	اعلام کردن
promulgating	اعلام کردن
quote	اعلام کردن
quoted	اعلام کردن
quotes	اعلام کردن
exclaims	اعلام کردن
proclamations	اعلام کردن
enunciating	اعلام کردن
indictments	اعلام جرم
acclaim	اعلام کردن
exclaiming	اعلام کردن
exclaimed	اعلام کردن
exclaim	اعلام کردن
enunciate	اعلام کردن
enunciated	اعلام کردن
enunciates	اعلام کردن
indictment	اعلام جرم
alerting	اعلام خطرکردن
statement	اعلام کردن
statements	اعلام کردن
touche	اعلام برخورد
enounce	اعلام کردن
line call	اعلام خط نگهدار
larum	اعلام خطر
hanger	اعلام کننده
hangers	اعلام کننده
foretoken	اعلام قبلی
enunciator	اعلام کننده
proclaimer	اعلام کننده
promulgator	اعلام دارنده
promulge	اعلام کردن
vociferator	اعلام دارنده
warning	اعلام خطر
warnings	اعلام خطر
statement of charge	اعلام اتهامات
sound alarm	اعلام صدا
pronouncer	اعلام کننده
enunciable	اعلام کردنی
broadcast	اعلام کردن
promulgation	اعلام دارنده
acknowledgement of receipt	اعلام وصول
declaration of interest	اعلام بهره
damm	بد اعلام کردن
call out	اعلام خطر
acknowledgment	اعلام وصول
advice of fate	اعلام وضعیت
blazers	اعلام کننده
blazon	اعلام کردن
annunciator	اعلام کننده
advising bank	اعلام میکند
receipts	اعلام وصول
blazer	اعلام کننده
declarations	اعلامیه اعلام
declaration	اعلامیه اعلام
disclosed	اعلام شده
declaredly	بطور اعلام
enouce	اعلام کردن
broadcasts	اعلام کردن
receipt	اعلام وصول
decentralising	حکومت محلی دادن
step out	از محلی خارج شدن
to go on the parish	اعانه محلی گرفتن
getup <idiom>	لباس محلی پوشیدن
traject	از محلی عبور کردن
vernacularism	استعمال زبان محلی
lock up	در محلی محصور کردن
take it out on <idiom>	بی محلی به خاطر عصبانیت
To keep away from a place.	از محلی دور شدن
square dance	رقص محلی امریکا
somewheres	یک جایی دریک محلی
rural district council	انجمن محلی زراعی
district call box	جعبه خبر محلی
local area network	شبکه ناحیه محلی
local authority	مرجع صلاحیتدار محلی
decentralizing	حکومت محلی دادن
decentralizes	حکومت محلی دادن
decentralize	حکومت محلی دادن
local exchange	ردوبدل کننده محلی