English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
acknowledgement اعلام وصول رسید
acknowledgements اعلام وصول رسید
acknowledgments اعلام وصول رسید
Other Matches
acknowledgement of receipt اعلام وصول
receipts اعلام وصول
acknowledgment اعلام وصول
receipt اعلام وصول
acknowledgment شماره اعلام وصول
receipt اعلام وصول نمودن
acknowledges اعلام وصول کردن
acknowledging اعلام وصول کردن
acknowledge اعلام وصول کردن
receipts اعلام وصول نمودن
acknowledge شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges شماره اعلام وصول تصدیق کردن
to pay against receipt در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
del credere agent نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
maturity سر رسید
due date سر رسید
receipt رسید
when it came to a push رسید
quittance رسید
receipt statement رسید
receipts رسید
warehouse receipt رسید انبار
vouchers قبض رسید
official receipt رسید رسمی
voucher قبض رسید
it crossed my mind بنظرم رسید
receipts قبض رسید
receipt قبض رسید
world came that خبر رسید که
What time do we arrive? کی خواهیم رسید؟
quittance رسید مفاصا
It occurred to me. به نظرم رسید.
scrip رسید موقتی
summer is in تابستان رسید
the post has come پست رسید
to a receipt رسید گرفتن
to fall due سر رسید شدن
chitty یادداشت-رسید
It's over. به پایان رسید.
hand receipt رسید دستی
It came home to me. به نظرم رسید.
It crossed my mind. به فکرم رسید.
dock receipt رسید لنگرگاه
It occurred to me. به فکرم رسید.
It came home to me. به فکرم رسید.
binders رسید بیعانه
binder رسید بیعانه
matured سر رسید شده
certificate of receipt گواهی رسید
It crossed my mind. به نظرم رسید.
debit note رسید بدهکار
dock warrant رسید لنگرگاه
collections وصول
collection وصول
recoveries وصول
recovery وصول
receptions وصول
reception وصول
mate's receipt رسید معاون ناخدا
data freight receipt رسید اماری حمل
receipt دریافت رسید دادن
he was overtake by a storm طوفانی باودر رسید
appropriation receipt رسیدسپرده رسید اعتبار
appropriation receipt رسید سپرده قانونی
air mail receipt رسید پست هوایی
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
data fright receipt رسید اماری حمل
dock warrant رسید انبار بارانداز
point of intersection نقطه بهم رسید
it was signed by his majesty the shah به توشیح همایونی رسید
it received royal assent به توشیح ملوکانه رسید
i am through with my work کارم به پایان رسید
railway receipt رسید راه اهن
the hour has struck موقع بحران رسید
i am in receipt of your letter نامه شما به من رسید
clean receipt رسید بی قید و شرط
receipts دریافت رسید دادن
receipts رسید پیام دریافت شد
receipt رسید پیام دریافت شد
He was sick to death . He was fed up to the back teeth . جانش به لب آمد ( رسید )
At that point [stage] , ... وقتی که موقعش رسید...
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
mate's receipt رسید کاپیتان کشتی
We just received word that . . . هم اکنون اطلاع رسید که …
collecting books وصول مطالبات
collectible قابل وصول
collectable قابل وصول
cleared cheque چک وصول شده
feasible <adj.> قابل وصول
makable [spv. makeable] <adj.> قابل وصول
collecting debts وصول مطالبات
collection charge هزینه وصول
contrivable <adj.> قابل وصول
levied وصول مالیات
levies وصول مالیات
levy وصول مالیات
levying وصول مالیات
doable <adj.> قابل وصول
come at able قابل وصول
collection order دستور وصول
collection fee هزینه وصول
collection charges هزینه وصول
makeable <adj.> قابل وصول
certificate of receipt گواهی وصول
collecting وصول کردن
collect وصول کردن
receives وصول کردن
outstandingly وصول نشده
outstanding وصول نشده
recovers وصول کردن
recovering وصول کردن
collects وصول کردن
manageable <adj.> قابل وصول
possible [doable, feasible] <adj.> قابل وصول
practicable <adj.> قابل وصول
executable <adj.> قابل وصول
workable <adj.> قابل وصول
makable <adj.> قابل وصول
recover وصول کردن
achievable <adj.> قابل وصول
get in وصول کردن
to get in وصول کردن
receipt وصول کردن
accession تابع وصول
line of approach راه وصول
recoveries وصول جبران
recovery وصول جبران
receive وصول کردن
levier مالیات وصول کن
recoverable قابل وصول
receipts وصول کردن
accessibility قابلیت وصول
recvery استرداد وصول
recipients وصول کننده
recipient وصول کننده
accessible قابل وصول
The train was 10 minutes late. قطار 10 دقیقه دیر رسید
It changed hands a few times before I got it. چند دست گشت تا به من رسید
now and then a guest w come گاه گاهی میهمانی می رسید
I heard a sound . صدائی به گوشم خورد( رسید )
The negotiations were successful ( inconclusive ) . مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
offenders will be punished متخلفین بکیفر خواهند رسید
The train came in on time . قطار به موقع رسید ( سروقت )
He arrived in the nick of time . درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
found shipment کالای بدون بارنامه یا رسید
forwarder's receipt رسید متصدی حمل و نقل
debt enforcement درخواست طلب وصول
collection charge هزینه وصول مطالبات
publican مامور وصول مالیات
publicans مامور وصول مالیات
solvency قابل وصول بودن
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
collecting bank بانک وصول کننده
good debt طلب وصول شدنی
debt collector وصول کننده طلب
good dept طلب وصول شدنی
irrecoverable غیر قابل وصول
irrecoverably بطور وصول نشدنی
receivable قابل وصول پذیرفتنی
cashes وصول کردن نقدکردن
cashing وصول کردن نقدکردن
cashed وصول کردن نقدکردن
cash وصول کردن نقدکردن
accessible در دسترس قابل وصول
bill falls due on تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
A solution suddenly proffered itself. ناگهان راه حلی به نظر رسید.
The project was terminated as of July 1. پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
the bill will mature to morrow سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
the bill is overdraw سر رسید برات منقضی شده است
bad debts طلب غیر قابل وصول
remembrancer مامور وصول مطالبات سلطنتی
acknowledges وصول نامهای را اشعار داشتن
execution for debt اقدام برای طلب وصول
reviving وصول مطالبات سوخت شده
acknowledging وصول نامهای را اشعار داشتن
acknowledgement خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledgements خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledgments خبر وصول نامه سپاسگزاری
bad debt طلب غیر قابل وصول
collection of premiums وصول اضافه ارزش سهام
accessibility دستیابی پذیری قابلیت وصول
lien حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
accessibility امکان نزدیکی وسیله وصول
acknowledge وصول نامه ای را اظهار داشتن
bad dept طلبی که امکان وصول ان کم باشد
deferred liability بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
Luchily for me the train was late. خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
taxing master مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
cod وصول وجه در موقع تحویل کالا
he muddled through بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
process تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
processes تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
date of grace مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
pillotage وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com