Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (37 milliseconds)
English
Persian
acknowledge
اعلام وصول کردن
acknowledges
اعلام وصول کردن
acknowledging
اعلام وصول کردن
Search result with all words
acknowledge
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
Other Matches
receipts
اعلام وصول
acknowledgement of receipt
اعلام وصول
receipt
اعلام وصول
acknowledgment
اعلام وصول
acknowledgement
اعلام وصول رسید
receipts
اعلام وصول نمودن
receipt
اعلام وصول نمودن
acknowledgments
اعلام وصول رسید
acknowledgment
شماره اعلام وصول
acknowledgements
اعلام وصول رسید
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
del credere agent
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
collects
وصول کردن
receives
وصول کردن
receipt
وصول کردن
to get in
وصول کردن
receive
وصول کردن
get in
وصول کردن
collecting
وصول کردن
recover
وصول کردن
receipts
وصول کردن
collect
وصول کردن
recovers
وصول کردن
recovering
وصول کردن
cashed
وصول کردن نقدکردن
cashes
وصول کردن نقدکردن
cashing
وصول کردن نقدکردن
cash
وصول کردن نقدکردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
debt collection for realisation
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
proclamations
اعلام کردن
announced
اعلام کردن
promulgates
اعلام کردن
promulgating
اعلام کردن
acclaims
اعلام کردن
statement
اعلام کردن
quote
اعلام کردن
exclaiming
اعلام کردن
proclamation
اعلام کردن
statements
اعلام کردن
quotes
اعلام کردن
announces
اعلام کردن
exclaim
اعلام کردن
enunciating
اعلام کردن
exclaimed
اعلام کردن
blazon
اعلام کردن
announce
اعلام کردن
announcing
اعلام کردن
enounce
اعلام کردن
promulgate
اعلام کردن
promulge
اعلام کردن
enouce
اعلام کردن
acclaim
اعلام کردن
acclaimed
اعلام کردن
broadcast
اعلام کردن
acclaiming
اعلام کردن
enunciates
اعلام کردن
broadcasts
اعلام کردن
damm
بد اعلام کردن
enunciated
اعلام کردن
exclaims
اعلام کردن
quoted
اعلام کردن
promulgated
اعلام کردن
enunciate
اعلام کردن
relay
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
impeached
اعلام جرم کردن
call out
اعلام خطر کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
absolving
اعلام بی تقصیری کردن
impeaching
اعلام جرم کردن
impeaches
اعلام جرم کردن
absolve
اعلام بی تقصیری کردن
acknowledging
اعلام معرف کردن
hails
اعلام ورود کردن
hailing
اعلام ورود کردن
hailed
اعلام ورود کردن
hail
اعلام ورود کردن
indicts
اعلام جرم کردن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
indict
اعلام جرم کردن
early-warning
اعلام خطر کردن
indicting
اعلام جرم کردن
indicted
اعلام جرم کردن
announce in advance
از پیش اعلام کردن
acknowledging
اعلام نشانی کردن
early warning
اعلام خطر کردن
absolved
اعلام بی تقصیری کردن
absolves
اعلام بی تقصیری کردن
acknowledge
اعلام نشانی کردن
acknowledge
اعلام معرف کردن
acknowledges
اعلام نشانی کردن
impeach
اعلام جرم کردن
acknowledges
اعلام معرف کردن
to do homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to render homage
اعلام رسمی بیعت کردن
warning
اعلام خطر کردن هشدار
to announce one's arrival
ورود خود را اعلام کردن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
to pay homage
اعلام رسمی بیعت کردن
warnings
اعلام خطر کردن هشدار
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
lay an information against some one
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
heralds
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
herald
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
tolling
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
tolls
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
to ring the knell of anything
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
toll
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
notifying
اعلام کردن اخطار کردن
notified
اعلام کردن اخطار کردن
notify
اعلام کردن اخطار کردن
notifies
اعلام کردن اخطار کردن
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
over capitalised
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
collection
وصول
recovery
وصول
reception
وصول
collections
وصول
receptions
وصول
recoveries
وصول
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
levier
مالیات وصول کن
recoverable
قابل وصول
come at able
قابل وصول
accessibility
قابلیت وصول
accession
تابع وصول
line of approach
راه وصول
recvery
استرداد وصول
recovery
وصول جبران
collection charges
هزینه وصول
recoveries
وصول جبران
collecting books
وصول مطالبات
executable
<adj.>
قابل وصول
practicable
<adj.>
قابل وصول
possible
[doable, feasible]
<adj.>
قابل وصول
manageable
<adj.>
قابل وصول
makeable
<adj.>
قابل وصول
makable
[spv. makeable]
<adj.>
قابل وصول
feasible
<adj.>
قابل وصول
doable
<adj.>
قابل وصول
contrivable
<adj.>
قابل وصول
achievable
<adj.>
قابل وصول
collection charge
هزینه وصول
collection fee
هزینه وصول
workable
<adj.>
قابل وصول
recipients
وصول کننده
recipient
وصول کننده
certificate of receipt
گواهی وصول
cleared cheque
چک وصول شده
levying
وصول مالیات
levy
وصول مالیات
levies
وصول مالیات
levied
وصول مالیات
collectable
قابل وصول
collectible
قابل وصول
collecting debts
وصول مطالبات
makable
<adj.>
قابل وصول
collection order
دستور وصول
outstanding
وصول نشده
accessible
قابل وصول
outstandingly
وصول نشده
irrecoverably
بطور وصول نشدنی
collecting bank
بانک وصول کننده
accessible
در دسترس قابل وصول
good debt
طلب وصول شدنی
collection charge
هزینه وصول مطالبات
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
publicans
مامور وصول مالیات
publican
مامور وصول مالیات
solvency
قابل وصول بودن
good dept
طلب وصول شدنی
debt enforcement
درخواست طلب وصول
irrecoverable
غیر قابل وصول
receivable
قابل وصول پذیرفتنی
debt collector
وصول کننده طلب
bad dept
طلبی که امکان وصول ان کم باشد
acknowledgments
خبر وصول نامه سپاسگزاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com