Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 321 (49 milliseconds)
English
Persian
statement
اعلام کردن
statements
اعلام کردن
broadcast
اعلام کردن
broadcasts
اعلام کردن
quote
اعلام کردن
quoted
اعلام کردن
quotes
اعلام کردن
exclaim
اعلام کردن
exclaimed
اعلام کردن
exclaiming
اعلام کردن
exclaims
اعلام کردن
acclaim
اعلام کردن
acclaimed
اعلام کردن
acclaiming
اعلام کردن
acclaims
اعلام کردن
announce
اعلام کردن
announced
اعلام کردن
announces
اعلام کردن
announcing
اعلام کردن
enunciate
اعلام کردن
enunciated
اعلام کردن
enunciates
اعلام کردن
enunciating
اعلام کردن
promulgate
اعلام کردن
promulgated
اعلام کردن
promulgates
اعلام کردن
promulgating
اعلام کردن
proclamation
اعلام کردن
proclamations
اعلام کردن
blazon
اعلام کردن
enouce
اعلام کردن
enounce
اعلام کردن
promulge
اعلام کردن
Search result with all words
acknowledge
اعلام وصول کردن
acknowledge
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge
اعلام نشانی کردن
acknowledge
اعلام معرف کردن
acknowledge
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges
اعلام وصول کردن
acknowledges
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges
اعلام نشانی کردن
acknowledges
اعلام معرف کردن
acknowledges
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging
اعلام وصول کردن
acknowledging
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging
اعلام نشانی کردن
acknowledging
اعلام معرف کردن
acknowledging
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
warning
اعلام خطر کردن هشدار
warnings
اعلام خطر کردن هشدار
toll
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolling
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolls
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
early warning
اعلام خطر کردن
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
اعلام خطر کردن
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
hail
اعلام ورود کردن
hailed
اعلام ورود کردن
hailing
اعلام ورود کردن
hails
اعلام ورود کردن
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
impeach
اعلام جرم کردن
impeached
اعلام جرم کردن
impeaches
اعلام جرم کردن
impeaching
اعلام جرم کردن
relay
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
notified
اعلام کردن اخطار کردن
notifies
اعلام کردن اخطار کردن
notify
اعلام کردن اخطار کردن
notifying
اعلام کردن اخطار کردن
herald
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
absolve
اعلام بی تقصیری کردن
absolved
اعلام بی تقصیری کردن
absolves
اعلام بی تقصیری کردن
absolving
اعلام بی تقصیری کردن
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
indict
اعلام جرم کردن
indicted
اعلام جرم کردن
indicting
اعلام جرم کردن
indicts
اعلام جرم کردن
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
announce in advance
از پیش اعلام کردن
call out
اعلام خطر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
damm
بد اعلام کردن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
lay an information against some one
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
mark mark
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
over capitalised
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
to ring the knell of anything
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
to announce one's arrival
ورود خود را اعلام کردن
to do homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to pay homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to render homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
Other Matches
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
promulgation
اعلام
acknowledgement
اعلام
annunciator
اعلام گر
acknowledgments
اعلام
indigitation
اعلام
declaration
اعلام
declarations
اعلام
acknowledgements
اعلام
enouncement
اعلام
proclamations
اعلام
promulgator
اعلام
intimation
اعلام
intimations
اعلام
notification
اعلام
Annunciation
اعلام
proclamation
اعلام
enunciation
اعلام
meld
اعلام
indiction
اعلام
predication
اعلام
blazer
اعلام کننده
declaredly
بطور اعلام
blazers
اعلام کننده
vociferator
اعلام دارنده
touche
اعلام برخورد
enunciator
اعلام کننده
call out
اعلام خطر
enunciable
اعلام کردنی
warning
اعلام خطر
declaration
اعلامیه اعلام
warnings
اعلام خطر
acknowledgement of receipt
اعلام وصول
acknowledgment
اعلام وصول
promulgation
اعلام دارنده
impeachment
اعلام جرم
receipt
اعلام وصول
declarations
اعلامیه اعلام
declaration of interest
اعلام بهره
sound alarm
اعلام صدا
receipts
اعلام وصول
advice of fate
اعلام وضعیت
alerting
اعلام خطرکردن
annunciator
اعلام کننده
hanger
اعلام کننده
advising bank
اعلام میکند
larum
اعلام خطر
promulgator
اعلام دارنده
pronouncer
اعلام کننده
hangers
اعلام کننده
disclosed
اعلام شده
line call
اعلام خط نگهدار
proclaimer
اعلام کننده
statement of charge
اعلام اتهامات
foretoken
اعلام قبلی
indictments
اعلام جرم
indictment
اعلام جرم
acknowledgment
شماره اعلام وصول
delayed whistle
سوت اعلام افساید
airborne early warning
اعلام خطر هوابرد
aldis lmap
چراغ اعلام خطر
alert station
ایستگاه اعلام خطر
blind
چراغ اعلام خطر
test announcement
اعلام نتیجه ازمایش
pyrotechnics
فشفشفه اعلام خطر
blinded
چراغ اعلام خطر
issue price
قیمت اعلام شده
blinds
چراغ اعلام خطر
annunciator
اعلام کننده فرامین
acknowledgements
اعلام وصول رسید
acknowledgment
اعلام معرف اعتراف
alert
اعلام خطر اژیرهوایی
net authentication
اعلام معرف در شبکه
acknowledgments
اعلام وصول رسید
warning net
شبکه اعلام خطر
alerted
اعلام خطر اژیرهوایی
very pistol
طپانچه اعلام خطر
merged
اعلام مسیر تعقیب
declared value
قیمت اعلام شده
declared value
بهای اعلام شده
The results of the competition were announced .
نتایج مسابقه اعلام شد
declared capital
سرمایه اعلام شده
warning signal
علامت اعلام خطر
declaration of indulgence
اعلام ازادی دینی
acknowledgement
اعلام وصول رسید
time orderly
نگهبان اعلام ساعت
alerts
اعلام خطر اژیرهوایی
indictor
اعلام جرم کننده
local warning
اعلام خطر محلی
battle lantern
چراغ اعلام خطر
indicter
اعلام جرم کننده
fab
اعلام موافقتبا چیزی
chemical alarm
اعلام خطر شیمیایی
authenticator
اعلام کننده نشانی
suggestio falsi
افهار و اعلام نادرست
caution flag
پرچم اعلام خطر
proclamatory
متضمن اگهی یا اعلام
line call
اعلام خط نگه دار
receipts
اعلام وصول نمودن
promulgation of treaty
اعلام مفاد معاهده
receipt
اعلام وصول نمودن
authentication system
سیستم تعیین و اعلام نشانی
day distress signal
مشعل اعلام خطر در روز
airspace warning area
منطقه اعلام خطر هوایی
danger signal
اژیر یا بوق اعلام خطر
warehouse refusal
اعلام عدم وجود درانبار
air warning net
شبکه اعلام خطر هوایی
two sided disk status
اعلام نصب یک دیسک دو طرفه
request for quotation
تقاضا برای اعلام قیمت
customs entry
افهار یا اعلام ورود به گمرک
control and warning center
سیستم کنترل و اعلام خطر
m day
روز اعلام بسیج عمومی
general alarm
اژیر اعلام خطر عمومی
local warning
سیستم اعلام خطر محلی
newrads
سیستم اعلام خطر انفجارهستهای و اطلاعات ش م ر
alerted
اعلام خطر گوش به زنگ هشیار
corner crew
متصدیان اعلام خطر به راننده در سر پیچ
oyez
اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
alert
اعلام خطر گوش به زنگ هشیار
foghorns
شیپور اعلام خطرمه گرفتگی اژیر مه
alerts
اعلام خطر گوش به زنگ هشیار
foghorn
شیپور اعلام خطرمه گرفتگی اژیر مه
warehouse refusal
اعلام عدم موجودی کالا درانبار
information
اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
emergency addressee
مسئولین اعلام خبر در موارد ضروری
stalement
گره خوردن منجر به اعلام سرپا
referee's position
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
scire facias
حکم اعلام و تفهیم علل بی حقی
mission ready
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
bomb alarm system
سیستم اعلام خطر بمباران اتمی
a declared
[pronounced]
opponent of nuclear power
مخالف آشکار
[اعلام شده]
انرژی هسته ای
raid clerk
نگهبان یا متصدی مرکزاطلاعات سیستم اعلام خطرهوایی
howler
بوق اعلام زمان تیراندازی به توپهای ضد هوایی
howlers
بوق اعلام زمان تیراندازی به توپهای ضد هوایی
white propaganda
تبلیغاتی که هدف ان از پیش اعلام شده باشد
free lance
اعلام کنترل خودکار هواپیمادر درگیریهای هوایی
freight release
بارنامه بمنظور اعلام دریافت هزینه حمل
alarmed
اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
pennant
پرچم اعلام وقت ناهار روی کشتی
alarm
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmed
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
pennants
پرچم اعلام وقت ناهار روی کشتی
alarm
اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarmingly
اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarms
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
not out
توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
alarmingly
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarms
اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
declared value
قیمت اعلام شده به منظور تعیین مالیات
plea of tender
اعلام امادگی خوانده به ادای دین خواهان در دادگاه
capped knight
اسب مات کننده از پیش اعلام شده شطرنج
capped pawn
پیاده مات کننده از پیش اعلام شده شطرنج
deferred dividened
سود اعلام شده و قابل پرداخت در تاریخ معین
signal light
چراغهای سفید و سرخ اعلام رای وزنه برداری
delayed offside
تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
true bill
اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
interrupt
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
hard starboard
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
many
اعلام تعداد 8 یا بیشترهواپیمای دشمن دیده میشود در رهگیری هوایی
interrupting
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
homologate
اعلام و تایید کار حد نصاب سرعت هواپیما به وسیله داوران
homage
اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
hoick
فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
aldis lmap
چراغ چشمک زن مخصوص اعلام خطرناک بودن باند فرود
interrupts
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
petitioning creditor
بستانکاری که به دادگاه اعلام میکند که ممکن است مدیون ورشکسته باشد
assembler
پیام برنامه اسمبلی برای اعلام اینکه خطا در کد اصلی یافت شد
nuncupative will
وصیتی که ابتدا در حضور عدهای ازشهود اعلام و متعاقبا"نوشته میشود
hierarchy of claims
اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
appeal play
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
form
حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
acknowledged mail
تابعی که به فرستنده اعلام میکند پیام پستی الکترونیکی خوانده شده است
formed
حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
forms
حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
airborne alert
اماده باش به طریق هوابرد وسایل اعلام خطر نصب شده روی هواپیما
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
acknowledge
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
pogo
در رهگیری هوایی یعنی چانل مخابراتی را که بعد از این کلمه اعلام می کنم بگیرید
acknowledges
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
actions
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
acknowledging
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
escape character
ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
holding
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
tout temps prist
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
white flag
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
presidential call
فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
challenge and reply
ذکر گوینده و گیرنده پیام اعلام دادن و گرفتن پیام
i stay
در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
howlers
صدایی که به اپراتور تلفن اعلام میکند که دستگاه تلفن کاربر آماده گیرندگی نیست
heads up
در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
howler
صدایی که به اپراتور تلفن اعلام میکند که دستگاه تلفن کاربر آماده گیرندگی نیست
suspension of arms
اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
foxaway
اعلام موشک هوا به هوا رهاشده در درگیریهای هوایی
air sentinel
گارد هوایی نگهبان مخصوص اعلام خطرتک هوایی
special verdict
رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
acknowledges
سیگنالی که گیرنده می فرستد تا اعلام کند پیام ارسالی دریافت شده است و آماده بعدی است
acknowledging
سیگنالی که گیرنده می فرستد تا اعلام کند پیام ارسالی دریافت شده است و آماده بعدی است
acknowledge
سیگنالی که گیرنده می فرستد تا اعلام کند پیام ارسالی دریافت شده است و آماده بعدی است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com