Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
referee's position
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
Other Matches
appeal play
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
protested
اعتراض به رای داور کشتی
protest
اعتراض به رای داور کشتی
protests
اعتراض به رای داور کشتی
protesting
اعتراض به رای داور کشتی
pennant
پرچم اعلام وقت ناهار روی کشتی
pennants
پرچم اعلام وقت ناهار روی کشتی
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
goal judge
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
refereed
داور
umpiring
داور
arbitator
داور
umpires
داور
arbitrators
داور
arbiter
داور
arbiters
داور
arbitrator
داور
umpire
داور
umpired
داور
referees
داور
marker
داور
juror
داور
jurors
داور
judged
داور
judges
داور
judging
داور
refereeing
داور
referee
داور
judge
داور
markers
داور
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
referee throw
پرتاب داور
sole arbitrator
داور منفرد
placing judge
داور خط پایان
umpiring
داور مانور
referee's whistle
سوت داور
referee stops contest
استوپ داور
field judge
داور میدان
netcord umpire
داور تور
judicial arbitrator
داور قضائی
referee
داور مسابقات
umpiring
کمک داور
refereed
داور مسابقات
umpires
کمک داور
umpires
داور مانور
umpired
کمک داور
refereeing
داور مسابقات
umpired
داور مانور
umpire
کمک داور
umpire
داور مانور
arbiters
قاضی داور
arbiter
قاضی داور
referees
داور مسابقات
line official
داور خط تجمع
head linesman
داور خط کناری
net cord judge
داور تور
judicial arbitrator
داور قانونی
foot fault judge
کمک داور
awarded
رای داور
award
رای داور
awarding
رای داور
awards
رای داور
ump
کمک داور
aftereffect
اثر بعدی داور
dissents
مشاجره بر سر رای داور
dissented
مشاجره بر سر رای داور
dissent
مشاجره بر سر رای داور
umpiring
سرداور داور مسابقات
refereed
داور بالای والیبال
referees
داور بالای والیبال
stop
استوپ داور بوکس
refereeing
داور بالای والیبال
referee
داور بالای والیبال
stopped
استوپ داور بوکس
stopping
استوپ داور بوکس
refereed
داور مسابقات شدن
back judge
داور در محوطه دفاعی
stops
استوپ داور بوکس
ground judge
داور زمین شمشیربازی
referee
داور مسابقات شدن
deashim
داور وسط تکواندو
refereeing
داور مسابقات شدن
referees
داور مسابقات شدن
justiciary
داور عالی رتبه
umpired
سرداور داور مسابقات
shushin
داور وسط کاراته
the judgewas corrupted
داور به رشوه تطییع شد
jooshim
داور کنار تکواندو
sole arbitrator
حکم یا داور انحصاری
umpire
سرداور داور مسابقات
umpires
سرداور داور مسابقات
fukushin
کمک داور کاراته
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
backfield
جای بازیگر پشت داور
The referee blew for full-time.
داور سوت پایان بازی را زد.
flagman
داور مخصوص تشخیص امتیاز
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
rhadamanthus
داور سخت گیر ورشوه خوار
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
order of service
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
patrol judge
داور برج طول مسیر اسبدوانی
twos
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
two
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
paddock judge
داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
inspector
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
jump ball
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
inspectors
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
technical foul
خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
chest protector
لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
prow
کشتی عرشه کشتی
prows
کشتی عرشه کشتی
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
declaration
اعلام
promulgator
اعلام
declarations
اعلام
indiction
اعلام
notification
اعلام
enunciation
اعلام
intimation
اعلام
intimations
اعلام
indigitation
اعلام
enouncement
اعلام
acknowledgments
اعلام
acknowledgements
اعلام
proclamations
اعلام
Annunciation
اعلام
proclamation
اعلام
predication
اعلام
acknowledgement
اعلام
meld
اعلام
annunciator
اعلام گر
promulgation
اعلام
statement of charge
اعلام اتهامات
enunciator
اعلام کننده
enouce
اعلام کردن
foretoken
اعلام قبلی
promulgated
اعلام کردن
alerting
اعلام خطرکردن
promulgating
اعلام کردن
enunciable
اعلام کردنی
damm
بد اعلام کردن
promulgates
اعلام کردن
proclamations
اعلام کردن
impeachment
اعلام جرم
exclaimed
اعلام کردن
proclamation
اعلام کردن
warning
اعلام خطر
declaration
اعلامیه اعلام
enounce
اعلام کردن
declarations
اعلامیه اعلام
declaration of interest
اعلام بهره
warnings
اعلام خطر
call out
اعلام خطر
declaredly
بطور اعلام
promulgate
اعلام کردن
exclaiming
اعلام کردن
receipts
اعلام وصول
promulgator
اعلام دارنده
acclaimed
اعلام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com