Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
handbill
اعلانی که بدست مردم میدهند
handbills
اعلانی که بدست مردم میدهند
Other Matches
loving cup
پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
self-government
حکومت بدست مردم
oligarchical
بدست مشتی مردم اداره میشود
declarative
اعلانی
declaration statement
حکم اعلانی
declarative language
زبان اعلانی
declarative statement
حکم اعلانی
democracy
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
popular
مردم پسند و مناسب حال مردم
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
populations
تعداد مردم مردم
population
تعداد مردم مردم
unashamed
افرادیکهکارهایعجیبانجام میدهند
When will be supper?
کی شام میدهند؟
guard cell
گیاهی را تشکیل میدهند
boarding houses
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
boarding house
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
pigwash
گنداب اشپزخانه که بخوکان میدهند
spadework
کاری که با بیل انجام میدهند
they give it a good scrub
خوب انرا مالش میدهند
pig's wash
گنداب اشپزخانه که به خوکان میدهند
foy
سوری که بخاطر مسافرت میدهند
these cloud promise rain
این ابرها خبر از بارندگی میدهند
sea pass
پروانه عبور که به کشتی بی طرف میدهند
goffer
اهنی که باان توری راچین میدهند
console table
میزی که پایههای کج داردوبه دیوارتکیه میدهند
haematogen
دارویی که برای چاره کم خونی میدهند
vouchee
کسیکه برای او گواهی وشهادت میدهند
impo
کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
communicant
اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
fasciculus
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
communicants
اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
fascicle
دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicule
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
tine
دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
page of presence
لقب هایی که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
wedding cake
کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
aquariums
شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquarium
شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquaria
شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
corody
لباس وغذا وغیره که موسسات خیریه به محتاجان میدهند
bread-boards
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
coffee-table book
کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
trading stamp
تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
resolution
بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
bread-board
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
resolutions
بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
page of bonour
لقب هایی است که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
mezereum
پوست ماذریون که در داروسازی برای اوردن خوی و پیشاب میدهند
long pull
اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
coffee-table books
کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
pantechnicon
نام بازاری در لندن که همه جورکالاهای صنعتی دران نمایش میدهند
pantechnicons
نام بازاری در لندن که همه جورکالاهای صنعتی دران نمایش میدهند
letter card
کاغذ پستی تا شده که لبههای چسب دارانرابهم چسبانده به پست میدهند
grillage
شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
music stands
میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
ostensorium
فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
airing cupboard
قفسه یا کمدی که لباسهای شسته شده را برای خشک شدن در آن قرار میدهند
monstrance
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
decision
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
ostensory
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
decisions
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
actuating horns
اهرمهایی که کابلهای کنترل به انهامتصل شده و توسط انها سطوح فرامین را حرکت میدهند
Boxing Day
اولین روز کار بعد از عید کریسمس که طی آن به پستچی و کارمند و غیره هدیه میدهند
out of step
دو یا چند سری پالسهای دیجیتال یا سایر پدیدههای ناپیوسته با فرکانسهای یکسان که در زمانهای متفاون رخ میدهند
crop mark
در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
curie point
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
every cloud has a silver lining
<idiom>
[خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
mountains witness
کوه هاهم گواهی میدهند حتی کوه ها.......
liquidity trap
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
permalloy
خانوادهای ار الیاژهای اهن و نیکل که از نظر مغناطیسی نرم میباشند و تحت نیروهای مغناطیسی کم نفوذپذیری وگذردهی زیادی از خود نشان میدهند
by
بدست
at the hand of
بدست
population
[pop.]
مردم
peoples
مردم
folks
مردم
the deaf
مردم کر
peopled
مردم
folk
مردم
peopling
مردم
people
مردم
the people
مردم
public
مردم
procuring
بدست اوردن
get table
بدست اوردنی
gains
بدست آوردن
procurable
بدست اوردنی
impetrate
بدست اوردن
get round
بدست اوردن
procures
بدست اوردن
get at able
بدست اوردنی
earn
بدست اوردن
earned
بدست اوردن
earns
بدست اوردن
obtainable
بدست اوردنی
gains
بدست اوردن
gained
بدست آوردن
hand in hand
دست بدست
obtains
بدست اوردن
attainable
بدست اوردنی
soothes
دل بدست اوردن
gain
بدست اوردن
acquires
بدست اوردن
obtain
بدست اوردن
acquirable
بدست اوردنی
acquirer
بدست اورنده
procured
بدست اوردن
procure
بدست اوردن
gained
بدست اوردن
gain
بدست آوردن
acquiring
بدست اوردن
acquire
بدست آوردن
come by
بدست اوردن
catcher
بدست اورنده
attenuation
بدست آوردن
soothe
دل بدست اوردن
soothed
دل بدست اوردن
securer
بدست اورنده
obtainment
بدست اوری
procurement
بدست اوری
gets
بدست امده
offer
بدست اوردن
gets
بدست اوردن
getting
بدست امده
obtained
بدست اوردن
pick up
بدست اوردن
getting
بدست اوردن
procurer
بدست اورنده
come by
<idiom>
بدست آوردن
provider
بدست اورنده
catch
بدست اوردن
to go to the wright
بدست استادافتادن
providers
بدست اورنده
get
بدست اوردن
get
بدست امده
to come to hand
بدست امدن
offers
بدست اوردن
offered
بدست اوردن
manual
وابسته بدست
popular
مردم پسند
rushed
ازدحام مردم
rushing
ازدحام مردم
anarchy
خودسری مردم
unsociable
مردم گریز
anthropology
مردم شناسی
unsociability
مردم گریزی
Among the people .
درمیان مردم
popularity
مردم پسندی
head count
شمارش مردم
communist
مردم گرا
communists
مردم گرا
ombudsmen
فریادرس مردم
ombudsman
فریادرس مردم
ruck
مردم عادی
rucks
مردم عادی
manragora
مردم گیاه
lowest common denominators
مردم پذیر
sociability
مردم امیزی
demography
مردم نگاری
communism
مردم داری
townsfolk
مردم شهری
rush
ازدحام مردم
lowest common denominator
مردم پذیر
head counts
شمارش مردم
commons
مردم عادی
underfed
مردم گرسنه
all men
کلیه مردم
public notice
آگهی به مردم
land n
قوم مردم
many people
بسیاری از مردم
men of intellgence
مردم باهوش
most people
بیشتر مردم
on the tongues of men
سر زبان مردم
other people
مردم دیگر
many people
خیلی از مردم
mandrake
مردم گیاه
lao
مردم تایی
laotian
مردم تایی
populace
توده مردم
the multitude
توده مردم
other people
سایر مردم
jawsmith
مردم فریب
citizenry
مردم تبعیت
the offscourings humanity
مردم پست
canaille
مردم پست
the old
مردم سالخورده
the public
عموم مردم
the total population
همه مردم
anthropometry
مردم سنجی
the dregs of the people
مردم پست
all men
مردم همه
the million
توده مردم
flower people
مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com