Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (8 milliseconds)
English
Persian
declaration of neutrality
اعلان بیطرفی
Other Matches
neutrality
بیطرفی
dispassionateness
بیطرفی
fairness
بیطرفی
impartiality
بیطرفی
even handedness
بیطرفی
neutral
بیطرفی
evenness
بیطرفی
fair mindedness
بیطرفی
evenly
از روی بیطرفی
neutrally
از روی بیطرفی
objectivity
بیطرفی و بی نظری
sea letter
سند بیطرفی کشتی
neutralized
وادار به بیطرفی شده
signboard
تخته اعلان اعلان
signboards
تخته اعلان اعلان
advertiser
اعلان کننده اعلان
advertisers
اعلان کننده اعلان
impartially
ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
notices
اعلان
announcement
اعلان
advertising
اعلان
notice
اعلان
advertisement
اعلان
noticing
اعلان
proclamation
اعلان
noticed
اعلان
proclamations
اعلان
announcements
اعلان
advertisements
اعلان
posters
اعلان
assertion
اعلان
declarations
اعلان
declaration
اعلان
denunciation of treaty
اعلان
poster
اعلان
gazette
اعلان و اگهی
dos prompt
اعلان DOS
declaration of war
اعلان جنگ
dot prompt
نقطه اعلان
proclamation of independence
اعلان استقلال
give out
اعلان کردن
affiche
اعلان دیواری
advertize
اعلان کردن
procedure declaration
اعلان رویه
announcers
اعلان کننده
announcer
اعلان کننده
declared
اعلان شده
billsticker
اعلان چسبان
declaration of bankruptcy
اعلان ورشکستگی
play bill
اعلان نمایش
notice to mariner
اعلان دریایی
macro declaration
درشت اعلان
indigitation
اعلان شمارش
fly bill
اعلان دستی
proclamation of the republic
اعلان جمهوری
proclamation of the republic
اعلان جمهوریت
Over and out!
پایان اعلان !
proclaims
اعلان کردن
proclaiming
اعلان کردن
proclaimed
اعلان کردن
proclaim
اعلان کردن
array declaration
اعلان ارایه
signpost
تابلو اعلان
playbills
اعلان نمایش
playbill
اعلان نمایش
signposts
تابلو اعلان
they proclaimed him sovereign
اعلان کردند
declare
اعلان کردن
declares
اعلان کردن
declaring
اعلان کردن
vendition
اعلان فروش
throwaway
ورقهی اعلان
advertise
اعلان کردن
To stick (put,fix)up a notice (poster).
اعلان زدن
publishment
اشاعه اعلان
system prompt
اعلان سیستم
show bill
تابلو اعلان نمایش
to proclaim war
اعلان جنگ دادن
To stick a poster on the wall.
اعلان به دیوار چسباندن
to file for bankruptcy
اعلان ورشکستگی کردن
dimension statement
حکم اعلان بعد
alarmed
اعلان خطر اخطار
alarm
اعلان خطر اخطار
placards
اعلامیه رسمی اعلان
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
declaration
افهار افهارنامه اعلان
declarations
افهار افهارنامه اعلان
poster
اعلان نصب کردن
placard
اعلامیه رسمی اعلان
posters
اعلان نصب کردن
alarmingly
اعلان خطر اخطار
alarms
اعلان خطر اخطار
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
declare martial
اعلان حکومت نظامی
denunciations
اعلان الغاء یا خاتمه
proclamation of martial law
اعلان حکومت نظامی
denouncement
اعلان قطع رابطه
declaration of war
اعلان جنگ دادن
audible alarm
اعلان خطر سمعی
denunciation
اعلان الغاء یا خاتمه
to declare a state of emergency
اعلان کردن حالت اضطراری
Hereby I declare ...
بدین وسیله اعلان می کنم که...
to declare something well-founded
چیزی را مستدل اعلان کردن
to declare oneself bankrupt
خود را ورشکست اعلان کردن
advertises
اعلان کردن انتشار دادن
leaflet
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleted
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare a divident
سود سهام را اعلان کردن
leafleting
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflets
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare war upon a nation
اعلان جنگ به ملتی دادن
advertised
اعلان کردن انتشار دادن
declare martial
اعلان حالت زمان جنگ
proclamation of martial law
اعلان حالت زمان جنگ
to declare something solemnly
[publicly]
چیزی را رسما
[علنا ]
اعلان کردن
to off negotiations
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
signposts
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
signpost
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
top billing
بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
to put a notice on a door
اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
billboard
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboards
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
obituarian
کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
obituarist
کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
prompted
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompt
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
placard
حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
placards
حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
announced
اعلان کردن اخطار کردن
post-
اگهی کردن اعلان کردن
posted
اگهی کردن اعلان کردن
posts
اگهی کردن اعلان کردن
announces
اعلان کردن اخطار کردن
notice to airmen
اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
announcing
اعلان کردن اخطار کردن
announce
اعلان کردن اخطار کردن
post
اگهی کردن اعلان کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com