Dictiornary-Farsi | اعلان خطر اخطار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (11 milliseconds)

English	Persian
alarm	اعلان خطر اخطار
alarmed	اعلان خطر اخطار
alarmingly	اعلان خطر اخطار
alarms	اعلان خطر اخطار


Search result with all words

announce	اعلان کردن اخطار کردن
announced	اعلان کردن اخطار کردن
announces	اعلان کردن اخطار کردن
announcing	اعلان کردن اخطار کردن
Other Matches

signboards	تخته اعلان اعلان
signboard	تخته اعلان اعلان
advertiser	اعلان کننده اعلان
advertisers	اعلان کننده اعلان
signalled	اخطار
tip off	اخطار
prenotion	اخطار
monition	اخطار
caveats	اخطار
bidding	اخطار
noticing	اخطار
premonitions	اخطار
premonition	اخطار
caveat	اخطار
noticed	اخطار
notice	اخطار
notices	اخطار
tip-offs	اخطار
tip-off	اخطار
notification	اخطار
warnings	اخطار
warning	اخطار
talking-to	اخطار
talking to	اخطار
penalties	اخطار
signaled	اخطار
signal	اخطار
warning line	خط اخطار
penalty	اخطار
yello card	اخطار
advertisement	اعلان
notice	اعلان
advertisements	اعلان
proclamation	اعلان
announcement	اعلان
announcements	اعلان
proclamations	اعلان
posters	اعلان
assertion	اعلان
advertising	اعلان
poster	اعلان
declaration	اعلان
notices	اعلان
noticing	اعلان
denunciation of treaty	اعلان
declarations	اعلان
noticed	اعلان
point of order	اخطار نظامنامهای
warning sign	علامت اخطار
cautions	اخطار کردن به
points of order	اخطار نظامنامهای
cautioning	اخطار توجه
cautions	اخطار توجه
warner	اخطار کننده
until further notice	تا اخطار ثانوی
till further notice	تا اخطار ثانوی
notifiable	اخطار کردنی
premonitions	اخطار قبلی
admonishment	اخطار تنبیه
premonition	اخطار قبلی
caveat emptor	اخطار به خریدار
premonitory	اخطار کننده
forewarning	اخطار قبلی
caveat subscriptor	اخطار به عضو
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
caveat venditor	اخطار به فروشنده
cognizance	اخطار قانونی
cognizance	اخطار رسمی
misfeasance	اخطار کردن
previse	اخطار کردن
signaller	اخطار کننده
caution	اخطار کردن به
denunciation	اخطار تهدیدامیز
notifying	اخطار کردن به
notify	اخطار کردن به
notifies	اخطار کردن به
notified	اخطار کردن به
citing	اخطار کردن
cites	اخطار کردن
cited	اخطار کردن
warned	اخطار کردن به
warns	اخطار کردن به
cite	اخطار کردن
denunciations	اخطار تهدیدامیز
warn	اخطار کردن به
penalty	پنالتی اخطار
penalties	پنالتی اخطار
cautioning	اخطار کردن به
cautioned	اخطار توجه
cautioned	اخطار کردن به
caution	اخطار توجه
proclamation of independence	اعلان استقلال
declaration of bankruptcy	اعلان ورشکستگی
vendition	اعلان فروش
proclaiming	اعلان کردن
proclaimed	اعلان کردن
playbills	اعلان نمایش
playbill	اعلان نمایش
proclaim	اعلان کردن
throwaway	ورقهی اعلان
declaration of neutrality	اعلان بیطرفی
declare	اعلان کردن
they proclaimed him sovereign	اعلان کردند
billsticker	اعلان چسبان
array declaration	اعلان ارایه
affiche	اعلان دیواری
advertize	اعلان کردن
publishment	اشاعه اعلان
macro declaration	درشت اعلان
announcers	اعلان کننده
announcer	اعلان کننده
declared	اعلان شده
proclamation of the republic	اعلان جمهوریت
system prompt	اعلان سیستم
proclamation of the republic	اعلان جمهوری
proclaims	اعلان کردن
To stick (put,fix)up a notice (poster).	اعلان زدن
give out	اعلان کردن
signposts	تابلو اعلان
indigitation	اعلان شمارش
advertise	اعلان کردن
Over and out!	پایان اعلان !
dos prompt	اعلان DOS
dot prompt	نقطه اعلان
fly bill	اعلان دستی
notice to mariner	اعلان دریایی
declares	اعلان کردن
signpost	تابلو اعلان
declaring	اعلان کردن
declaration of war	اعلان جنگ
procedure declaration	اعلان رویه
play bill	اعلان نمایش
gazette	اعلان و اگهی
bleep	ایجاد صدای اخطار
serve notice on	اخطار کتبی دادن به
monitorial	مبصر اخطار امیز
premonitor	از پیش اخطار کننده
notify someone	به کسی اخطار کردن
at ten minutes notice	با ده دقیقه اخطار قبلی
forewarned	ازپیش اخطار کردن
forewarn	ازپیش اخطار کردن
issue a warning	اخطار صادر کردن
premonitory	متضمن اخطار قبلی
forewarns	ازپیش اخطار کردن
He took no heed of my warning.	به اخطار من توجهی نکرد
bleeps	ایجاد صدای اخطار
bleeped	ایجاد صدای اخطار
short notice	اخطار کوتاه مدت
alarum	اخطار شیپور حاضرباش
at his call	بر حسب اخطار یا احضار او
bleeping	ایجاد صدای اخطار
banning	اعلان ازدواج در کلیسا
denunciation	اعلان الغاء یا خاتمه
to proclaim war	اعلان جنگ دادن
to file for bankruptcy	اعلان ورشکستگی کردن
show bill	تابلو اعلان نمایش
To stick a poster on the wall.	اعلان به دیوار چسباندن
ban	اعلان ازدواج در کلیسا
declaration of war	اعلان جنگ دادن
audible alarm	اعلان خطر سمعی
placards	اعلامیه رسمی اعلان
placard	اعلامیه رسمی اعلان
declaration	افهار افهارنامه اعلان
proclamation of martial law	اعلان حکومت نظامی
denouncement	اعلان قطع رابطه
declare martial	اعلان حکومت نظامی
poster	اعلان نصب کردن
posters	اعلان نصب کردن
bans	اعلان ازدواج در کلیسا
dimension statement	حکم اعلان بعد
denunciations	اعلان الغاء یا خاتمه
declarations	افهار افهارنامه اعلان
beeped	صدای اخطار قابل شنیدن
bleeps	صدای اخطار قابل شنیدن
bleep	صدای اخطار قابل شنیدن
serve a notice on someone	برای کسی اخطار فرستادن
bleeped	صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping	صدای اخطار قابل شنیدن
beeps	صدای اخطار قابل شنیدن
beeping	صدای اخطار قابل شنیدن
beep	صدای اخطار قابل شنیدن
give two months notice	دو ماه پیشتر اخطار دادن
monitory	وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
to serve notice on a person	رسما بکسی اخطار کردن
to declare something well-founded	چیزی را مستدل اعلان کردن
to declare a state of emergency	اعلان کردن حالت اضطراری
Hereby I declare ...	بدین وسیله اعلان می کنم که...
to declare oneself bankrupt	خود را ورشکست اعلان کردن
advertises	اعلان کردن انتشار دادن
advertised	اعلان کردن انتشار دادن
proclamation of martial law	اعلان حالت زمان جنگ
leaflets	اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
declare martial	اعلان حالت زمان جنگ
leafleting	اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleted	اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflet	اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare a divident	سود سهام را اعلان کردن
to declare war upon a nation	اعلان جنگ به ملتی دادن
alerts	وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerted	وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند