Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
vendition
اعلان فروش
Other Matches
woollen draper
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
signboard
تخته اعلان اعلان
advertiser
اعلان کننده اعلان
advertisers
اعلان کننده اعلان
signboards
تخته اعلان اعلان
on licence
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
wine seller
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
hard sell
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sale maximization
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
sales force
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
furrier
خز فروش پوست فروش
furriers
خز فروش پوست فروش
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
proclamation
اعلان
assertion
اعلان
notice
اعلان
posters
اعلان
denunciation of treaty
اعلان
poster
اعلان
noticed
اعلان
noticing
اعلان
declaration
اعلان
declarations
اعلان
advertisement
اعلان
advertisements
اعلان
announcements
اعلان
proclamations
اعلان
announcement
اعلان
advertising
اعلان
notices
اعلان
array declaration
اعلان ارایه
fly bill
اعلان دستی
publishment
اشاعه اعلان
proclamation of the republic
اعلان جمهوری
advertise
اعلان کردن
dos prompt
اعلان DOS
Over and out!
پایان اعلان !
To stick (put,fix)up a notice (poster).
اعلان زدن
proclaiming
اعلان کردن
billsticker
اعلان چسبان
notice to mariner
اعلان دریایی
proclaims
اعلان کردن
throwaway
ورقهی اعلان
dot prompt
نقطه اعلان
gazette
اعلان و اگهی
give out
اعلان کردن
affiche
اعلان دیواری
declares
اعلان کردن
they proclaimed him sovereign
اعلان کردند
declaration of neutrality
اعلان بیطرفی
play bill
اعلان نمایش
system prompt
اعلان سیستم
playbills
اعلان نمایش
proclaim
اعلان کردن
declaration of war
اعلان جنگ
declaration of bankruptcy
اعلان ورشکستگی
indigitation
اعلان شمارش
signpost
تابلو اعلان
declare
اعلان کردن
declaring
اعلان کردن
procedure declaration
اعلان رویه
playbill
اعلان نمایش
signposts
تابلو اعلان
advertize
اعلان کردن
announcers
اعلان کننده
proclaimed
اعلان کردن
announcer
اعلان کننده
proclamation of the republic
اعلان جمهوریت
macro declaration
درشت اعلان
declared
اعلان شده
proclamation of independence
اعلان استقلال
show bill
تابلو اعلان نمایش
declarations
افهار افهارنامه اعلان
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
audible alarm
اعلان خطر سمعی
alarmingly
اعلان خطر اخطار
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
To stick a poster on the wall.
اعلان به دیوار چسباندن
to proclaim war
اعلان جنگ دادن
alarmed
اعلان خطر اخطار
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
alarms
اعلان خطر اخطار
alarm
اعلان خطر اخطار
declaration
افهار افهارنامه اعلان
proclamation of martial law
اعلان حکومت نظامی
denunciations
اعلان الغاء یا خاتمه
denunciation
اعلان الغاء یا خاتمه
placards
اعلامیه رسمی اعلان
placard
اعلامیه رسمی اعلان
declare martial
اعلان حکومت نظامی
denouncement
اعلان قطع رابطه
declaration of war
اعلان جنگ دادن
posters
اعلان نصب کردن
poster
اعلان نصب کردن
to file for bankruptcy
اعلان ورشکستگی کردن
dimension statement
حکم اعلان بعد
to declare a divident
سود سهام را اعلان کردن
to declare war upon a nation
اعلان جنگ به ملتی دادن
Hereby I declare ...
بدین وسیله اعلان می کنم که...
leaflets
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
declare martial
اعلان حالت زمان جنگ
leaflet
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleted
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
advertises
اعلان کردن انتشار دادن
to declare something well-founded
چیزی را مستدل اعلان کردن
advertised
اعلان کردن انتشار دادن
to declare a state of emergency
اعلان کردن حالت اضطراری
proclamation of martial law
اعلان حالت زمان جنگ
to declare oneself bankrupt
خود را ورشکست اعلان کردن
to off negotiations
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to declare something solemnly
[publicly]
چیزی را رسما
[علنا ]
اعلان کردن
signposts
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
signpost
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
oligopoly
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
top billing
بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
to put a notice on a door
اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
billboards
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboard
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
obituarian
کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
obituarist
کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
prompt
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
placard
حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
placards
حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
sales
فروش
turnover
فروش
turnover
کل فروش
sale
فروش
sell
فروش
sells
فروش
marketing
فروش
selling
فروش
taverner
می فروش
retailer
تک فروش
iceman
یخ فروش
vendition
فروش
offtake
فروش
oligopoly
انحصار فروش
drysalter
کالباس فروش
oilman
روغن فروش
forced sale
فروش قانونی
drover
گله فروش
cornfactor
غله فروش
coster
سبزی فروش
credit sale
فروش نسیه
credit sale
فروش قسطی
credit sale
فروش غیرنقدی
credit system
فروش اعتباری
crier
دست فروش
cutler
کارد فروش
d. in second hand goods
دست فروش
dead market
بازار کم فروش
deed of sale
سند فروش
costermonger
میوه فروش
direct selling
فروش مستقیم
milkmen
شیر فروش
mealman
ارد فروش
duffre
دست فروش
mealmen
ارد فروش
forward sales
فروش سلف
forward sales
پیش فروش
fruiterer
میوه فروش
haught
جاه فروش
mass market product
محصول پر فروش
herbist
گیاه فروش
lumberman
الوار فروش
lumberman
تیر فروش
lumberer
تیر فروش
linen draper
کتان فروش
killcalf
گوشت فروش
jeweler
گوهر فروش
iron monger
اهن فروش
herborist
گیاه فروش
hosier
جوراب فروش
meatman
گوشت فروش
mercer
پارچه فروش
merchantable
قابل فروش
euphuist
فصاحت فروش
excise taxes
مالیات بر فروش
news vendor
روزنامه فروش
news agent
روزنامه فروش
lumberer
الوار فروش
fellmonger
پوست فروش
fellmonger
پوستین فروش
fish fag
زن ماهی فروش
flesher
گوشت فروش
fleshmonger
گوشت فروش
money off offer
فروش با تخفیف
milk man
شیر فروش
forced sale
فروش اجباری
forward sale
پیش فروش
hucksterer
خرده فروش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com