Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
banns
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
Other Matches
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
i have no objection to that
به ان اعتراضی ندارم
married couple
زوجین
disqualification
عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualifications
عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
Any objections ?
فرمایشی بود ؟ ( ایراد یا اعتراضی دارید )
separations
حکم تفرقه ابدان زوجین
separation
حکم تفرقه ابدان زوجین
they rejected his proposition
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
cruelty
در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
marriage
ازدواج پیمان ازدواج
marriages
ازدواج پیمان ازدواج
five fundamental economic questions
چه کسانی تولیدکنند
allotment advice
پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
signboard
تخته اعلان اعلان
signboards
تخته اعلان اعلان
advertiser
اعلان کننده اعلان
advertisers
اعلان کننده اعلان
the iron interest
کسانی که در اهن کار می کنند
the iron interest
کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
the church militant
همه کسانی که در راه دین مسیحی می جنگند
roll of honour
صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
euthanasia
مرگ یا قتل کسانی که دچار مرض سخت و لاعلاجند
rolls of honour
صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
evolutionism
روش فکری کسانی که در جمیع امورمعتقد به سیر تکاملی هستند
offered
پیشنهاد کردن پیشنهاد
offers
پیشنهاد کردن پیشنهاد
offer
پیشنهاد کردن پیشنهاد
idealism
روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
exclusion principle
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
bill of attainder
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
feather-bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
asylums
حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
sag wagon
وسیله نقلیه که به دنبال دوچرخه سواران در جاده حرکت میکند تا کسانی را که از مسابقه خارج می شوندسوار کند
asylum
حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
competence
صلاحیت
qualifications
صلاحیت
expertise
صلاحیت
clearance
صلاحیت
competence
صلاحیت
competent
با صلاحیت
competent
ذی صلاحیت
authority
صلاحیت
qualification
صلاحیت
jurisdiction
صلاحیت
qualifying
صلاحیت
qualification
صلاحیت
capability
صلاحیت
competency
صلاحیت
capacity
صلاحیت
capacities
صلاحیت
formidableness
صلاحیت
credential
صلاحیت
skill
صلاحیت
incapacitates
عدم صلاحیت
incapacitating
عدم صلاحیت
incapacitated
عدم صلاحیت
unmeet
فاقد صلاحیت
competently
باداشتن صلاحیت
disqualifications
سلب صلاحیت
incapacity
عدم صلاحیت
It is not within his competence.
در صلاحیت اونیست
qualifying certificate
گواهی صلاحیت
qualifying examination
امتحان صلاحیت
relative jurisdiction
صلاحیت نسبی
competent
صلاحیت دار
fitness
صلاحیت شایستگی
inexpediency
عدم صلاحیت
inexpedience
عدم صلاحیت
disqualification
سلب صلاحیت
incompetently
با عدم صلاحیت
incompetency
عدم صلاحیت
incapacitation
سلب صلاحیت
capability
صلاحیت قابلیت
competency of courts
صلاحیت دادگاهها
competency of courts
صلاحیت محاکم
competency
صلاحیت لیاقت
competence clause
شرط صلاحیت
capacities
صلاحیت توانایی
capacity
صلاحیت توانایی
intestable
فاقد صلاحیت
it lies beyond his competence
در صلاحیت او نیست
incapacitate
عدم صلاحیت
disabilities
عدم صلاحیت
incompetence
عدم صلاحیت
incompetent
فاقد صلاحیت
disability
عدم صلاحیت
ability
لیاقت صلاحیت
legal capacity
صلاحیت قانونی
abilities
لیاقت صلاحیت
jurisdication
صلاحیت حاکمیت
jurisdiction of the court
صلاحیت دادگاه
marriage
ازدواج
spousal
ازدواج
marriageable age
ازدواج
hymens
ازدواج
matrimony
ازدواج
hymen
ازدواج
marriages
ازدواج
unilateralism
اعتقادبهاینکهیککشورخودبایدازسلاحهایهستهایعاریشودنهاینکهمنتظرشودسایرکشورهااینکارراانجام دهند
abler
دارای صلاحیت قانونی
sufficient
شایسته صلاحیت دار
ablest
بااستعداد صلاحیت دار
airworthiness
دارای صلاحیت پرواز
ablest
دارای صلاحیت قانونی
security cognizance
شناخت ازنظر صلاحیت
deed of assignment
مدرک صلاحیت قانونی
airworthy
دارای صلاحیت پرواز
incapacitation
فاقد صلاحیت کردن
non ability
ناشایستگی عدم صلاحیت
by fits and starts
مقتضی صلاحیت دار
venue
حوزه صلاحیت دادگاه
airworthiness certificate
گواهینامه صلاحیت پرواز
airworthiness directive
دستورالعمل صلاحیت پرواز
principal of domestic jurisdiction
اصل صلاحیت ملی
venues
حوزه صلاحیت دادگاه
able
با استعداد صلاحیت دار
able
دارای صلاحیت قانونی
abler
بااستعداد صلاحیت دار
security clearance
تایید صلاحیت کردن
security clearance
داشتن صلاحیت خدمتی
qualified
صلاحیت دار ماهر
clearance
تعیین صلاحیت کردن
circuit
حوزه صلاحیت دادگاه
circuits
حوزه صلاحیت دادگاه
authority
مقام صلاحیت دار
adequate
صلاحیت دار بسنده
incapacitate
سلب صلاحیت کردن از
incapacitated
سلب صلاحیت کردن از
incapacitates
سلب صلاحیت کردن از
incapacitating
سلب صلاحیت کردن از
misogamy
ازدواج ستیزی
nullity of marriage
بطلان ازدواج
post nuptial
بعد از ازدواج
join
ازدواج کردن
match
ازدواج زورازمایی
marriage line
گواهینامه ازدواج
marriage registry
دفتر ازدواج
intermarriage
ازدواج با خویشاوندان
soles
ازدواج نکرده
affiance
پیمان ازدواج
sole
ازدواج نکرده
mismatch
ازدواج ناجور
misogamist
بیزار از ازدواج
misogamy
بیزاری از ازدواج
remarriages
ازدواج مجدد
remarriage
ازدواج مجدد
premarital
پیش از ازدواج
marriage bed
قباله ازدواج
matches
ازدواج زورازمایی
to take to wife
ازدواج کردن با
temporary marriage
ازدواج موقت
termination of marriage
فسخ ازدواج
matrimony
ازدواج نکاح
matrimonial
مربوط به ازدواج
married under a contract unlimited perio
ازدواج کردن
wedded
وابسته به ازدواج
wedded
ازدواج کرده
civil marriages
ازدواج محضری
civil marriage
ازدواج محضری
wive
ازدواج کردن
wedder
ازدواج کننده
dissolution of marriage
انحلال ازدواج
marriage of convenience
ازدواج مصلحتی
marriages of convenience
ازدواج مصلحتی
single
ازدواج نکرده
pop the question
<idiom>
تقاضای ازدواج
tie the knot
<idiom>
ازدواج کردن
registration of marriage
ثبت ازدواج
A marriage of convenience .
ازدواج مصلحتی
joins
ازدواج کردن
mesalliance
ازدواج با زیردستان
joined
ازدواج کردن
marry
ازدواج کردن
marries
ازدواج کردن
gamophobia
ازدواج هراسی
poster
اعلان
posters
اعلان
announcement
اعلان
declarations
اعلان
announcements
اعلان
declaration
اعلان
denunciation of treaty
اعلان
advertisements
اعلان
noticed
اعلان
advertising
اعلان
notice
اعلان
advertisement
اعلان
proclamations
اعلان
noticing
اعلان
notices
اعلان
proclamation
اعلان
assertion
اعلان
bad conduct discharge
اخراج به علت عدم صلاحیت
probational
ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
i. for doing any thing
عدم صلاحیت در همه کارها
probation
ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com