English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
English Persian
billsticker اعلان چسبان
Other Matches
trews شلوار چسبان یا نیم شلواری جوراب دار چسبان
fits قابل چسبان
fittest قابل چسبان
formfitting چسبان ببدن
billsticker اگهی چسبان
full fashioned پارچه چسبان
fit قابل چسبان
full fashioned کشباف چسبان ببدن
tights جامه چسبان وخفت
pantaloon نوعی شلواروجوراب سر هم و چسبان
jodhpur شلوار چسبان سواری
binders چسبان مواد چسبنده
binder چسبان مواد چسبنده
paper hanger کاغذ دیواری چسبان
advertiser اعلان کننده اعلان
advertisers اعلان کننده اعلان
signboards تخته اعلان اعلان
signboard تخته اعلان اعلان
hug me tight یکجور جامهء کشباف چسبان
reefing jacket یکجور نیمتنه چسبان که از دوطرف دکمه میخورد
newmarket یکجور بالاپوش چسبان یکجور بازی گنجفه
proclamations اعلان
announcements اعلان
announcement اعلان
noticing اعلان
advertising اعلان
notice اعلان
notices اعلان
proclamation اعلان
denunciation of treaty اعلان
advertisement اعلان
advertisements اعلان
noticed اعلان
assertion اعلان
declaration اعلان
declarations اعلان
poster اعلان
posters اعلان
Over and out! پایان اعلان !
array declaration اعلان ارایه
declaration of war اعلان جنگ
declaration of neutrality اعلان بیطرفی
declaration of bankruptcy اعلان ورشکستگی
gazette اعلان و اگهی
affiche اعلان دیواری
publishment اشاعه اعلان
proclamation of the republic اعلان جمهوریت
proclamation of independence اعلان استقلال
procedure declaration اعلان رویه
give out اعلان کردن
play bill اعلان نمایش
indigitation اعلان شمارش
notice to mariner اعلان دریایی
proclamation of the republic اعلان جمهوری
system prompt اعلان سیستم
To stick (put,fix)up a notice (poster). اعلان زدن
throwaway ورقهی اعلان
vendition اعلان فروش
dos prompt اعلان DOS
they proclaimed him sovereign اعلان کردند
dot prompt نقطه اعلان
fly bill اعلان دستی
macro declaration درشت اعلان
advertize اعلان کردن
announcers اعلان کننده
declare اعلان کردن
declares اعلان کردن
proclaim اعلان کردن
proclaimed اعلان کردن
proclaiming اعلان کردن
declaring اعلان کردن
proclaims اعلان کردن
playbills اعلان نمایش
announcer اعلان کننده
advertise اعلان کردن
declared اعلان شده
signpost تابلو اعلان
playbill اعلان نمایش
signposts تابلو اعلان
show bill تابلو اعلان نمایش
declaration افهار افهارنامه اعلان
declarations افهار افهارنامه اعلان
bans اعلان ازدواج در کلیسا
to proclaim war اعلان جنگ دادن
banning اعلان ازدواج در کلیسا
poster اعلان نصب کردن
denunciations اعلان الغاء یا خاتمه
to file for bankruptcy اعلان ورشکستگی کردن
denunciation اعلان الغاء یا خاتمه
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
posters اعلان نصب کردن
placard اعلامیه رسمی اعلان
denouncement اعلان قطع رابطه
proclamation of martial law اعلان حکومت نظامی
declare martial اعلان حکومت نظامی
dimension statement حکم اعلان بعد
ban اعلان ازدواج در کلیسا
alarm اعلان خطر اخطار
declaration of war اعلان جنگ دادن
alarms اعلان خطر اخطار
placards اعلامیه رسمی اعلان
alarmingly اعلان خطر اخطار
audible alarm اعلان خطر سمعی
alarmed اعلان خطر اخطار
to declare a state of emergency اعلان کردن حالت اضطراری
advertised اعلان کردن انتشار دادن
declare martial اعلان حالت زمان جنگ
to declare something well-founded چیزی را مستدل اعلان کردن
to declare oneself bankrupt خود را ورشکست اعلان کردن
Hereby I declare ... بدین وسیله اعلان می کنم که...
leaflets اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleted اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare war upon a nation اعلان جنگ به ملتی دادن
leaflet اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare a divident سود سهام را اعلان کردن
proclamation of martial law اعلان حالت زمان جنگ
leafleting اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
advertises اعلان کردن انتشار دادن
signposts تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to off negotiations اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to declare something solemnly [publicly] چیزی را رسما [علنا ] اعلان کردن
signpost تیر حامل اعلان تابلو راهنما
top billing بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
to put a notice on a door اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
billboard هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboards هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
obituarian کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
obituarist کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
prompt کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
placard حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
placards حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
announcing اعلان کردن اخطار کردن
posted اگهی کردن اعلان کردن
posts اگهی کردن اعلان کردن
notice to airmen اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
announced اعلان کردن اخطار کردن
post اگهی کردن اعلان کردن
announce اعلان کردن اخطار کردن
announces اعلان کردن اخطار کردن
post- اگهی کردن اعلان کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com