English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
English Persian
announcer اعلان کننده
announcers اعلان کننده
Search result with all words
advertiser اعلان کننده اعلان
advertisers اعلان کننده اعلان
Other Matches
signboard تخته اعلان اعلان
signboards تخته اعلان اعلان
advertising اعلان
poster اعلان
declarations اعلان
posters اعلان
assertion اعلان
noticing اعلان
notices اعلان
notice اعلان
noticed اعلان
declaration اعلان
proclamation اعلان
proclamations اعلان
advertisement اعلان
announcements اعلان
announcement اعلان
advertisements اعلان
denunciation of treaty اعلان
advertize اعلان کردن
fly bill اعلان دستی
affiche اعلان دیواری
publishment اشاعه اعلان
signposts تابلو اعلان
system prompt اعلان سیستم
proclamation of the republic اعلان جمهوریت
dot prompt نقطه اعلان
declaration of bankruptcy اعلان ورشکستگی
declaration of neutrality اعلان بیطرفی
declaration of war اعلان جنگ
playbill اعلان نمایش
playbills اعلان نمایش
billsticker اعلان چسبان
array declaration اعلان ارایه
declared اعلان شده
throwaway ورقهی اعلان
vendition اعلان فروش
dos prompt اعلان DOS
they proclaimed him sovereign اعلان کردند
proclamation of the republic اعلان جمهوری
proclaim اعلان کردن
macro declaration درشت اعلان
signpost تابلو اعلان
indigitation اعلان شمارش
declaring اعلان کردن
notice to mariner اعلان دریایی
declare اعلان کردن
To stick (put,fix)up a notice (poster). اعلان زدن
give out اعلان کردن
play bill اعلان نمایش
gazette اعلان و اگهی
declares اعلان کردن
advertise اعلان کردن
proclamation of independence اعلان استقلال
procedure declaration اعلان رویه
proclaims اعلان کردن
proclaiming اعلان کردن
proclaimed اعلان کردن
Over and out! پایان اعلان !
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
to file for bankruptcy اعلان ورشکستگی کردن
banning اعلان ازدواج در کلیسا
show bill تابلو اعلان نمایش
bans اعلان ازدواج در کلیسا
poster اعلان نصب کردن
posters اعلان نصب کردن
denunciation اعلان الغاء یا خاتمه
audible alarm اعلان خطر سمعی
denunciations اعلان الغاء یا خاتمه
declare martial اعلان حکومت نظامی
to proclaim war اعلان جنگ دادن
proclamation of martial law اعلان حکومت نظامی
dimension statement حکم اعلان بعد
denouncement اعلان قطع رابطه
placards اعلامیه رسمی اعلان
ban اعلان ازدواج در کلیسا
placard اعلامیه رسمی اعلان
declaration of war اعلان جنگ دادن
alarms اعلان خطر اخطار
alarm اعلان خطر اخطار
alarmed اعلان خطر اخطار
alarmingly اعلان خطر اخطار
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
declarations افهار افهارنامه اعلان
declaration افهار افهارنامه اعلان
leaflets اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare a divident سود سهام را اعلان کردن
leafleted اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
proclamation of martial law اعلان حالت زمان جنگ
leaflet اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare a state of emergency اعلان کردن حالت اضطراری
declare martial اعلان حالت زمان جنگ
to declare war upon a nation اعلان جنگ به ملتی دادن
to declare something well-founded چیزی را مستدل اعلان کردن
Hereby I declare ... بدین وسیله اعلان می کنم که...
advertised اعلان کردن انتشار دادن
advertises اعلان کردن انتشار دادن
to declare oneself bankrupt خود را ورشکست اعلان کردن
to declare something solemnly [publicly] چیزی را رسما [علنا ] اعلان کردن
signpost تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to off negotiations اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
signposts تیر حامل اعلان تابلو راهنما
top billing بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
to put a notice on a door اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
billboards هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboard هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
obituarian کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
obituarist کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
prompts کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompt کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
placard حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
placards حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
skeletonizer تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com