Dictiornary-Farsi | اعمال شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
applicatory	اعمال شدنی


Other Matches

agents	مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agent	مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
contructive larcency	مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
brain washing	مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
erasable	قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
exercised	اعمال
doings	اعمال
exertions	اعمال
exercising a right	اعمال حق
exercises	اعمال
exercising	اعمال
acts	اعمال
exercise	اعمال
exertion	اعمال
undertakings	اعمال
application	اعمال
applications	اعمال
willable	قابل اعمال
exertion	اعمال زور
impressment	اعمال زور
workable	قابل اعمال
apply	اعمال کردن
exerts	اعمال کردن
to have the pull of	اعمال نفوذکردن بر
hard labor	اعمال شاقه
lobbying	اعمال نفوذ
applies	اعمال کردن
applier	اعمال کننده
takeover	اعمال کنترل
applying	اعمال کردن
exertions	اعمال زور
the galleys	اعمال شاقه
exerted	اعمال کردن
exert	اعمال کردن
galleys	اعمال شاقه
imposes	اعمال نفوذکردن
impose	اعمال نفوذکردن
strong-arm	اعمال زورکردن
strong arm	اعمال زورکردن
hard labour	اعمال شاقه
exerting	اعمال کردن
takeovers	اعمال کنترل
showing partial views	اعمال نظر
applicator	اعمال کننده
preventative actions	اعمال بازدارنده
applicative	اعمال کردنی
exercising force	اعمال زور
labourhardl	اعمال شاقه
peonage	اعمال شاقه
penal servitude	حبس با اعمال شاقه
To bring pressure to bear . To exert pressure .	اعمال فشار کردن
non serverign acts	اعمال تصدی دولت
imprisonment with hard labour	حبس با اعمال شاقه
use one's influence	اعمال نفوذ کردن
unfair trade practice	اعمال تجاری نادرست
alteration	تغییر اعمال شده
showing partial views	اعمال نظر کردن
undue influence	اعمال نفوذ ناروا
to use one's influence upon	اعمال نفوذ کردن بر
To use force(violence)	اعمال زور کردن
house keeping operation	اعمال خانه داری
embraceor	اعمال نفوذ کننده
governance	اعمال قوه اختیارداری
copy protection	جلوگیری از اعمال کپی
resolvable	حل شدنی
solvency	حل شدنی
ramrod	خم شدنی
feasible	شدنی
pracitcable	شدنی
possible	شدنی
solubility	حل شدنی
solvable	حل شدنی
dissolvable	اب شدنی
dissolvable	حل شدنی
dissoluble	حل شدنی
executable <adj.>	شدنی
practicable <adj.>	شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
doable	شدنی
achievable <adj.>	شدنی
contrivable <adj.>	شدنی
collapsible	له شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
doable <adj.>	شدنی
makable <adj.>	شدنی
workable <adj.>	شدنی
ramrods	خم شدنی
manageable <adj.>	شدنی
makeable <adj.>	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
feasible <adj.>	شدنی
confidential	است نه اعمال تصدی موجودباشد
encode	اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
modification	تغییر اعمال شده به چیزی
encodes	اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
applied magnetic field	میدان مغناطیسی اعمال شده
capitalization	اعمال سیستم سرمایه داری
intervention	عمل اعمال تغییر در سیستم
jar	اعمال شوک شدید به یک وسیله
jarred	اعمال شوک شدید به یک وسیله
jars	اعمال شوک شدید به یک وسیله
interventions	عمل اعمال تغییر در سیستم
put on	اعمال کردن بکار گماردن
imposed deformation	تغییر شکل اعمال شده
embracer	کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
squeeze	[آبگیری از فرش با اعمال فشار]
lapsible	ساقط شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
depreciable	کم بها شدنی
drawable	کشیده شدنی
persuasible	تحریک شدنی
lapsible a	سلب شدنی
dissolvable	معاف شدنی
miscible	مخلوط شدنی
minable	استخراج شدنی
mibeable	استخراج شدنی
dissolvable	تجزیه شدنی
dispersible	متفرق شدنی
perishability	نابود شدنی
masticable	جویده شدنی
makable	ساخته شدنی
diffusible	پاشیده شدنی
disposable end item	امادمصرفی شدنی
lapsible	سلب شدنی
inspirable	الهام شدنی
inscribable	محاط شدنی
inquirable	جویا شدنی
extractable	استخراج شدنی
extricable	خلاص شدنی
fatigable	خسته شدنی
fatiguable	خسته شدنی
fermentable	ترش شدنی
food for powder	کشته شدنی
foregettable	فراموش شدنی
inflexional	صرف شدنی
inculpable	متهم شدنی
forfoitable	ضبط شدنی
insurable	بیمه شدنی
invertible	معکوس شدنی
ionizable	یون شدنی
ductile	مفتول شدنی
lacerable	پاره شدنی
lapsable	باطل شدنی
eradiacable	ریشه کن شدنی
erasable	پاک شدنی
erectile	راست شدنی
lacerable	مجروح شدنی
lacerable	ریش شدنی
erectile	سیخ شدنی
eversible	واژگون شدنی
in sight	دیده شدنی
exemptible	معاف شدنی
isoable	جدا شدنی
improvability	اصلاح شدنی
vaporizable	بخار شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
wieldy	اداره شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
resolvable	تجزیه شدنی
retractile	جمع شدنی
retracttable	جمع شدنی
rightable	راست شدنی
rightable	درست شدنی
satiable	اقناع شدنی
satiable	اشباع شدنی