Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (11 milliseconds)
English
Persian
lobbying
اعمال نفوذ
Search result with all words
impose
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
imposes
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
embraceor
متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
embraceor
اعمال نفوذ کننده
embracery
جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
to use one's influence upon
اعمال نفوذ کردن بر
undue influence
اعمال نفوذ ناروا
use one's influence
اعمال نفوذ کردن
Other Matches
agents
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agent
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
contructive larcency
مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
brain washing
مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust
نفوذ اولیه نفوذ اصلی
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
radiolucency
درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
doings
اعمال
exercising
اعمال
acts
اعمال
exercise
اعمال
exercised
اعمال
exercises
اعمال
exertions
اعمال
exertion
اعمال
exercising a right
اعمال حق
applications
اعمال
undertakings
اعمال
application
اعمال
showing partial views
اعمال نظر
applier
اعمال کننده
preventative actions
اعمال بازدارنده
exertion
اعمال زور
the galleys
اعمال شاقه
takeover
اعمال کنترل
to have the pull of
اعمال نفوذکردن بر
applicatory
اعمال شدنی
applicative
اعمال کردنی
galleys
اعمال شاقه
hard labour
اعمال شاقه
hard labor
اعمال شاقه
exertions
اعمال زور
exercising force
اعمال زور
impressment
اعمال زور
strong arm
اعمال زورکردن
labourhardl
اعمال شاقه
takeovers
اعمال کنترل
impose
اعمال نفوذکردن
imposes
اعمال نفوذکردن
strong-arm
اعمال زورکردن
peonage
اعمال شاقه
exert
اعمال کردن
exerted
اعمال کردن
exerting
اعمال کردن
applicator
اعمال کننده
exerts
اعمال کردن
workable
قابل اعمال
willable
قابل اعمال
apply
اعمال کردن
applies
اعمال کردن
applying
اعمال کردن
non serverign acts
اعمال تصدی دولت
alteration
تغییر اعمال شده
To bring pressure to bear . To exert pressure .
اعمال فشار کردن
house keeping operation
اعمال خانه داری
To use force(violence)
اعمال زور کردن
copy protection
جلوگیری از اعمال کپی
showing partial views
اعمال نظر کردن
imprisonment with hard labour
حبس با اعمال شاقه
unfair trade practice
اعمال تجاری نادرست
governance
اعمال قوه اختیارداری
penal servitude
حبس با اعمال شاقه
imposed deformation
تغییر شکل اعمال شده
embracer
کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
capitalization
اعمال سیستم سرمایه داری
intervention
عمل اعمال تغییر در سیستم
applied magnetic field
میدان مغناطیسی اعمال شده
put on
اعمال کردن بکار گماردن
squeeze
[آبگیری از فرش با اعمال فشار]
encode
اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
jar
اعمال شوک شدید به یک وسیله
confidential
است نه اعمال تصدی موجودباشد
jarred
اعمال شوک شدید به یک وسیله
jars
اعمال شوک شدید به یک وسیله
modification
تغییر اعمال شده به چیزی
interventions
عمل اعمال تغییر در سیستم
encodes
اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
power
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
powers
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
pulse
اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
pulsed
اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
powered
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
procrustean
بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
technology
اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
track record
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
actions
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
powering
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
the exercised thier veto
انها حق وتوی خود را اعمال کردند
technologies
اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
embracery
اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
track records
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
penetrated
نفوذ
penetrate
نفوذ
penetrates
نفوذ
percolation line
خط نفوذ
propulsion
نفوذ
hank
نفوذ
hanks
نفوذ
imposing presence
نفوذ
penetration
نفوذ
leading
نفوذ
prestige
نفوذ
leakage
نفوذ
diffusion
نفوذ
toeholds
نفوذ کم
toehold
نفوذ کم
intrusion
نفوذ
intrusions
نفوذ
ascendance
نفوذ
grand dame
زن با نفوذ
prevalence
نفوذ
break through
نفوذ
barrier penetration
نفوذ در سد
dominance
نفوذ
influences
نفوذ
force
نفوذ
forces
نفوذ
forcing
نفوذ
pervasion
نفوذ
leakages
نفوذ
seepage
نفوذ
infiltration
نفوذ
osmosis
نفوذ
influx
نفوذ
influxes
نفوذ
interventions
نفوذ
influencing
نفوذ
permeation
نفوذ
watertight
ضد نفوذ اب
influence
نفوذ
percolation
نفوذ
impermeable
ضد نفوذ اب
authority
نفوذ
influenced
نفوذ
intervention
نفوذ
arithmetic
تابع ریاضی اعمال شده روی داده
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
dynamic
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
dynamically
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
arguments
متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
argument
متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
osmose
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
deliberate breaching
نفوذ با فرصت
area of influence
منطقه نفوذ
transudation
نفوذ رسوخ
infiltrate
نفوذ کردن
figurehead
رئیس بی نفوذ
trenchancy
نفوذ شکاف
infiltrate
نفوذ به منطقه
infiltrates
نفوذ به منطقه
outs
دسته بی نفوذ
crevasse
نفوذ کردن
percolate
نفوذ کردن
crevasses
نفوذ کردن
infiltrates
نفوذ کردن
infiltrated
نفوذ به منطقه
figureheads
رئیس بی نفوذ
penetration factor
ضریب نفوذ
infiltrated
نفوذ کردن
infiltrating
نفوذ به منطقه
infiltrating
نفوذ کردن
transpiration
خروج نفوذ
penetract
نفوذ کردن
interpenetrate
نفوذ کردن در
interpenetrate
در هم نفوذ کردن
interchange diffusion
نفوذ تعویضی
permeability curve
خم نفوذ پذیری
permeance
نفوذ پذیری
influentially
از روی نفوذ
permselective
نفوذ گزین
permeability
نفوذ پذیری
penetration point
درجه نفوذ
penetrability
نفوذ پذیری
penetrability
قابلیت نفوذ
operation of contract
نفوذ قرارداد
molecular effusion
نفوذ مولکولی
market penetration
نفوذ به بازار
penetrance
نفوذ پذیری
percolation head
ارتفاع نفوذ
permselectivity
نفوذ گزینی
personal influence
نفوذ شخصی
seepage area
منطقه نفوذ
shell proof
ضد نفوذ گلوله
social influence
نفوذ اجتماعی
sphere of influence
منطقه نفوذ
depth of penetration
عمق نفوذ
deep percolation
نفوذ عمیق
play on/upon (something)
<idiom>
نفوذ کردن
seep in
نفوذ کردن
vacation monthes long
نفوذ دوررس
pervasivenness
قوه نفوذ
imperviousness
نفوذ ناپذیری
impenetrate
نفوذ کردن در
impenetrability
نفوذ ناپذیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com