English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English Persian
use one's influence اعمال نفوذ کردن
Search result with all words
impose تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
imposes تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
to use one's influence upon اعمال نفوذ کردن بر
Other Matches
lobbying اعمال نفوذ
undue influence اعمال نفوذ ناروا
embraceor اعمال نفوذ کننده
embraceor متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
embracery جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
agent مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
contructive larcency مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
brain washing مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
osmose نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
apply اعمال کردن
exerts اعمال کردن
applying اعمال کردن
applies اعمال کردن
exerted اعمال کردن
exert اعمال کردن
exerting اعمال کردن
to lay violent handsonany one اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust نفوذ اولیه نفوذ اصلی
To use force(violence) اعمال زور کردن
showing partial views اعمال نظر کردن
To bring pressure to bear . To exert pressure . اعمال فشار کردن
put on اعمال کردن بکار گماردن
seeped از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeps از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
impenetrate نفوذ کردن در
pierces نفوذ کردن
percolating نفوذ کردن
bleach نفوذ کردن
breach نفوذ کردن
pierce نفوذ کردن
transpire نفوذ کردن
transpired نفوذ کردن
transpires نفوذ کردن
transpiring نفوذ کردن
bleaches نفوذ کردن
percolates نفوذ کردن
seep in نفوذ کردن
breakaway نفوذ کردن
permeate نفوذ کردن
breached نفوذ کردن
permeated نفوذ کردن
permeates نفوذ کردن
percolate نفوذ کردن
penetrated نفوذ کردن در
breaches نفوذ کردن
penetrate نفوذ کردن در
permeating نفوذ کردن
percolated نفوذ کردن
penetrates نفوذ کردن در
bleached نفوذ کردن
infiltrates نفوذ کردن
penetract نفوذ کردن
interpenetrate نفوذ کردن در
infiltrated نفوذ کردن
play on/upon (something) <idiom> نفوذ کردن
interpenetrate در هم نفوذ کردن
infiltrate نفوذ کردن
crevasse نفوذ کردن
crevasses نفوذ کردن
infiltrating نفوذ کردن
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
infiltrates نفوذ کردن در منطقه
penetrative وابسته به نفوذ کردن
infiltrated نفوذ کردن در منطقه
infiltrate نفوذ کردن در منطقه
infiltrating نفوذ کردن در منطقه
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
infiltrated در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrate در خطوط دشمن نفوذ کردن
ship water نفوذ کردن اب بداخل قایق
diffusing نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffused نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuse نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuses نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
backout ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
recompile کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
perforate سوراخ کردن نفوذ کردن
perforates سوراخ کردن نفوذ کردن
perforating سوراخ کردن نفوذ کردن
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
kopfring حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
fusion welding اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
ballistics of penetration شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
exercise اعمال
undertakings اعمال
exercises اعمال
exercised اعمال
doings اعمال
exercising اعمال
exertions اعمال
exertion اعمال
application اعمال
acts اعمال
applications اعمال
exercising a right اعمال حق
takeovers اعمال کنترل
strong-arm اعمال زورکردن
strong arm اعمال زورکردن
hard labour اعمال شاقه
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
impressment اعمال زور
impose اعمال نفوذکردن
exertions اعمال زور
workable قابل اعمال
exertion اعمال زور
peonage اعمال شاقه
takeover اعمال کنترل
applier اعمال کننده
exercising force اعمال زور
hard labor اعمال شاقه
labourhardl اعمال شاقه
the galleys اعمال شاقه
galleys اعمال شاقه
applicative اعمال کردنی
applicator اعمال کننده
willable قابل اعمال
preventative actions اعمال بازدارنده
applicatory اعمال شدنی
showing partial views اعمال نظر
imposes اعمال نفوذکردن
governance اعمال قوه اختیارداری
unfair trade practice اعمال تجاری نادرست
penal servitude حبس با اعمال شاقه
house keeping operation اعمال خانه داری
imprisonment with hard labour حبس با اعمال شاقه
alteration تغییر اعمال شده
copy protection جلوگیری از اعمال کپی
non serverign acts اعمال تصدی دولت
intervention عمل اعمال تغییر در سیستم
interventions عمل اعمال تغییر در سیستم
imposed deformation تغییر شکل اعمال شده
encodes اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
embracer کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
confidential است نه اعمال تصدی موجودباشد
modification تغییر اعمال شده به چیزی
capitalization اعمال سیستم سرمایه داری
jarred اعمال شوک شدید به یک وسیله
jar اعمال شوک شدید به یک وسیله
squeeze [آبگیری از فرش با اعمال فشار]
jars اعمال شوک شدید به یک وسیله
applied magnetic field میدان مغناطیسی اعمال شده
encode اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
technologies اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
procrustean بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
technology اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
embracery اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
powering اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
pulse اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
powers اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
pulsed اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
track records آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
the exercised thier veto انها حق وتوی خود را اعمال کردند
track record آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
powered اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
seepage نفوذ
grand dame زن با نفوذ
leakages نفوذ
intervention نفوذ
penetration نفوذ
dominance نفوذ
interventions نفوذ
watertight ضد نفوذ اب
prestige نفوذ
influences نفوذ
leakage نفوذ
ascendance نفوذ
influenced نفوذ
authority نفوذ
penetrates نفوذ
intrusion نفوذ
percolation line خط نفوذ
hanks نفوذ
hank نفوذ
percolation نفوذ
toeholds نفوذ کم
intrusions نفوذ
infiltration نفوذ
influxes نفوذ
influence نفوذ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com