Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
embraceor
اعمال نفوذ کننده
Other Matches
lobbying
اعمال نفوذ
use one's influence
اعمال نفوذ کردن
to use one's influence upon
اعمال نفوذ کردن بر
undue influence
اعمال نفوذ ناروا
embracery
جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
embraceor
متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
imposes
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
applier
اعمال کننده
applicator
اعمال کننده
osmosis
نفوذ یک حل کننده
intrant
داخل نفوذ کننده
agents
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agent
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
contructive larcency
مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
brain washing
مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust
نفوذ اولیه نفوذ اصلی
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
radiolucency
درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
application
اعمال
applications
اعمال
exercised
اعمال
exercises
اعمال
exercising
اعمال
exercise
اعمال
exercising a right
اعمال حق
acts
اعمال
doings
اعمال
undertakings
اعمال
exertions
اعمال
exertion
اعمال
exertion
اعمال زور
exerted
اعمال کردن
exert
اعمال کردن
peonage
اعمال شاقه
showing partial views
اعمال نظر
exerts
اعمال کردن
to have the pull of
اعمال نفوذکردن بر
willable
قابل اعمال
exerting
اعمال کردن
workable
قابل اعمال
exertions
اعمال زور
the galleys
اعمال شاقه
impressment
اعمال زور
imposes
اعمال نفوذکردن
preventative actions
اعمال بازدارنده
impose
اعمال نفوذکردن
apply
اعمال کردن
applying
اعمال کردن
labourhardl
اعمال شاقه
takeovers
اعمال کنترل
galleys
اعمال شاقه
hard labour
اعمال شاقه
applicative
اعمال کردنی
applicatory
اعمال شدنی
strong-arm
اعمال زورکردن
applies
اعمال کردن
strong arm
اعمال زورکردن
exercising force
اعمال زور
takeover
اعمال کنترل
hard labor
اعمال شاقه
penal servitude
حبس با اعمال شاقه
unfair trade practice
اعمال تجاری نادرست
showing partial views
اعمال نظر کردن
alteration
تغییر اعمال شده
To bring pressure to bear . To exert pressure .
اعمال فشار کردن
governance
اعمال قوه اختیارداری
To use force(violence)
اعمال زور کردن
imprisonment with hard labour
حبس با اعمال شاقه
house keeping operation
اعمال خانه داری
non serverign acts
اعمال تصدی دولت
copy protection
جلوگیری از اعمال کپی
jar
اعمال شوک شدید به یک وسیله
jars
اعمال شوک شدید به یک وسیله
intervention
عمل اعمال تغییر در سیستم
capitalization
اعمال سیستم سرمایه داری
modification
تغییر اعمال شده به چیزی
squeeze
[آبگیری از فرش با اعمال فشار]
applied magnetic field
میدان مغناطیسی اعمال شده
interventions
عمل اعمال تغییر در سیستم
imposed deformation
تغییر شکل اعمال شده
confidential
است نه اعمال تصدی موجودباشد
encodes
اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
put on
اعمال کردن بکار گماردن
jarred
اعمال شوک شدید به یک وسیله
encode
اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
embracer
کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
track records
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
actions
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
procrustean
بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
powered
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
powers
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
embracery
اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
technologies
اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
technology
اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
track record
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
powering
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
pulse
اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
pulsed
اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
the exercised thier veto
انها حق وتوی خود را اعمال کردند
dominance
نفوذ
influencing
نفوذ
penetrates
نفوذ
ascendance
نفوذ
interventions
نفوذ
osmosis
نفوذ
intervention
نفوذ
intrusion
نفوذ
intrusions
نفوذ
penetrate
نفوذ
penetrated
نفوذ
toeholds
نفوذ کم
pervasion
نفوذ
toehold
نفوذ کم
influenced
نفوذ
authority
نفوذ
influence
نفوذ
diffusion
نفوذ
grand dame
زن با نفوذ
penetration
نفوذ
hanks
نفوذ
influences
نفوذ
hank
نفوذ
leakage
نفوذ
watertight
ضد نفوذ اب
leading
نفوذ
barrier penetration
نفوذ در سد
impermeable
ضد نفوذ اب
percolation line
خط نفوذ
prevalence
نفوذ
imposing presence
نفوذ
seepage
نفوذ
break through
نفوذ
prestige
نفوذ
leakages
نفوذ
forcing
نفوذ
forces
نفوذ
force
نفوذ
percolation
نفوذ
influx
نفوذ
propulsion
نفوذ
influxes
نفوذ
infiltration
نفوذ
permeation
نفوذ
powered
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
argument
متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
dynamic
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
arguments
متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
dynamically
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
powering
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
arithmetic
تابع ریاضی اعمال شده روی داده
osmose
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
penetrate
نفوذ در دفاع
seepage area
منطقه نفوذ
seep in
نفوذ کردن
breakaway
نفوذ کردن
transpiration
خروج نفوذ
vacation monthes long
نفوذ دوررس
sensitive
نفوذ پذیر
social influence
نفوذ اجتماعی
shell proof
ضد نفوذ گلوله
sphere of influence
منطقه نفوذ
importance
نفوذ شان
impermeable
غیرقابل نفوذ
trenchancy
نفوذ شکاف
deliberate breaching
نفوذ با فرصت
penetrated
نفوذ کردن در
inscrutable
نفوذ ناپذیر
permeable
نفوذ پذیر
permeable
قابل نفوذ
permeance
نفوذ پذیری
penetrate
نفوذ کردن در
deep percolation
نفوذ عمیق
daylight
نفوذ در دفاع
penetrates
نفوذ در دفاع
penetrated
نفوذ در دفاع
transudation
نفوذ رسوخ
figurehead
رئیس بی نفوذ
weighty
سنجیده با نفوذ
depth of penetration
عمق نفوذ
propulsion
سوق نفوذ
figureheads
رئیس بی نفوذ
weightiest
سنجیده با نفوذ
watertight
غیرقابل نفوذ اب
play on/upon (something)
<idiom>
نفوذ کردن
weightier
سنجیده با نفوذ
penetrates
نفوذ کردن در
barrier penetration by particles
نفوذ ذرات در سد
crevasses
نفوذ کردن
crevasse
نفوذ کردن
influentially
از روی نفوذ
percolating
نفوذ کردن
percolates
نفوذ کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com