Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (12 milliseconds)
English	Persian
capture	اغتنام گرفتن
captures	اغتنام گرفتن
capturing	اغتنام گرفتن
Other Matches
gain time	اغتنام وقت
gain opportunity	اغتنام فرصت کردن
gain opportunity	اغتنام وقت کردن
gain time	اغتنام وقت کردن
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
exploiting	از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits	از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit	از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
to get at	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
despumate	کف گرفتن از
renovate	از سر گرفتن
get	گرفتن
raclaim	پس گرفتن
gets	گرفتن
getting	گرفتن
overtake	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
overtaken	گرفتن
retaken	پس گرفتن
captures	گرفتن
retake	پس گرفتن
to lay a wager	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
devest	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
renovating	از سر گرفتن
to hunt out	گرفتن
fleas	کک گرفتن
flea	کک گرفتن
capturing	گرفتن
resumes	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
get at	گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
disesteem	کم گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
resume	از سر گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
renovated	از سر گرفتن
false grip	گرفتن
obturate	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
to take fast hold of	گرفتن
ceases	گرفتن
puddle	گل گرفتن
to draw back	پس گرفتن
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
ceasing	گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
retrieve	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
break out	در گرفتن
to catch on	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
seize	گرفتن
retaking	پس گرفتن
infold	در بر گرفتن
indwell	جا گرفتن
retakes	پس گرفتن
take	گرفتن
seizes	گرفتن
pushing	گرفتن
seized	گرفتن
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
takes	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
adeem	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
puddles	گل گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
to shut off	را گرفتن
catch	گرفتن
wed	گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaims	پس گرفتن
to break in	گرفتن
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
grabbing	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
skims	گرفتن کف
lutes	گل گرفتن
grabs	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
lute	گل گرفتن
to take up	گرفتن
encumber	گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
situating	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
receives	گرفتن
receive	گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompany	دم گرفتن
hold	گرفتن
accompanied	دم گرفتن
detract	گرفتن
detracted	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbers	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
holds	گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
detracts	گرفتن
detracting	گرفتن
resumed	از سر گرفتن
deglutinate	گرفتن
nails	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
acquiring	گرفتن
recapture	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
accustoms	خو گرفتن
capture	گرفتن
recaptures	پس گرفتن
unsay	پس گرفتن
nailed	گرفتن
to call back	پس گرفتن
wive	زن گرفتن
accustom	خو گرفتن
situates	جا گرفتن
accustoming	خو گرفتن
catch on	گرفتن
nail	گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
recapturing	پس گرفتن
acquires	گرفتن
cork	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
overtakes	گرفتن
resumption	از سر گرفتن
skim	کف گرفتن از
to whisk away or off	گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
grabbed	گرفتن
corks	گرفتن
tong	گرفتن
grab	گرفتن
acquire	گرفتن
to be down up	سخت گرفتن بر
to change ones condition	زن گرفتن شوهرکردن
dissembled	نادیده گرفتن
dissembles	نادیده گرفتن
differentiating	مشتق گرفتن
differentiating	دیفرانسیل گرفتن
dissembling	نادیده گرفتن
snatch	گرفتن مقدار کم
monopolizes	امتیازانحصاری گرفتن
niggled	خرده گرفتن
dissemble	نادیده گرفتن
monopolize	امتیازانحصاری گرفتن
niggle	خرده گرفتن
niggles	خرده گرفتن
to catch up	گرفتن ربودن
monopolising	امتیازانحصاری گرفتن
monopolized	امتیازانحصاری گرفتن
embracing	دراغوش گرفتن
differentiates	دیفرانسیل گرفتن
to carry a cane	عصادست گرفتن
to catch fire	اتش گرفتن
to blow one's nose	دماغ گرفتن
snares	با تله گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com