English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
waive اغماض نمودن
waived اغماض نمودن
waives اغماض نمودن
Search result with all words
sign a waiver قبول اغماض نمودن
Other Matches
connivance اغماض
remissible قابل اغماض
paraleipsis افهارضمن اغماض
irremissible اغماض ناپذیر
negligible قابل اغماض
condone اغماض کردن
towink at اغماض کردن
veniality قابلیت اغماض
waiver صرفنظر اغماض
condoned اغماض کردن
condones اغماض کردن
condoning اغماض کردن
tolerator اغماض کننده
tolerance سعه نظر اغماض
tolerances سعه نظر اغماض
tolerant شکیبا اغماض کننده
venial قابل اغماض بخشیدنی
paralipsis افهار ضمن اغماض
winked چشمک اغماض کردن
winking چشمک اغماض کردن
indulgently از روی اغماض و مساهله
tolerantly شکیبا اغماض کننده
winks چشمک اغماض کردن
wink چشمک اغماض کردن
tolerance حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
tolerances حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
reclama تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
condonation اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
animadvert نمودن
dost نمودن
dont نمودن
animalize نمودن
seem نمودن
seemed نمودن
seems نمودن
shows نمودن
abstracts نمودن
showŠetc نمودن
abstract نمودن
abstracting نمودن
showed نمودن
show نمودن
to gain any ones ear نمودن
to humble oneself افتادگی نمودن
authorise مجاز نمودن
assimilatc مقایسه نمودن
double مضاعف نمودن
arraign احضار نمودن
anneal بادوام نمودن
caters فراهم نمودن
acquit نمودن برائت
catering فراهم نمودن
acquits نمودن برائت
curtails مختصر نمودن
curtailed مختصر نمودن
curtail مختصر نمودن
installs منصوب نمودن
friends یاری نمودن
curtailing مختصر نمودن
impeach احضار نمودن
friend یاری نمودن
impeached احضار نمودن
depilate ازاله مو نمودن از
impeaching احضار نمودن
digitizing دیجیتالی نمودن
impeaches احضار نمودن
acquitting نمودن برائت
dusk تاریک نمودن
doubled مضاعف نمودن
sketch رسم نمودن
doubled up مضاعف نمودن
affix اضافه نمودن
affixed اضافه نمودن
affixes اضافه نمودن
affixing اضافه نمودن
install منصوب نمودن
abates رفع نمودن
abated رفع نمودن
abating رفع نمودن
send ارسال نمودن
sending ارسال نمودن
sends ارسال نمودن
accommodate تطبیق نمودن
accommodated تطبیق نمودن
accommodates تطبیق نمودن
sketches رسم نمودن
sketched رسم نمودن
misrepresentation بد ارائه نمودن
abate رفع نمودن
installing منصوب نمودن
indorsation تصویب نمودن
standardizing استاندارد نمودن
standardizes استاندارد نمودن
adjust تسویه نمودن
adjust تصفیه نمودن
standardize استاندارد نمودن
standardising استاندارد نمودن
standardises استاندارد نمودن
plot رسم نمودن
standardised استاندارد نمودن
plots رسم نمودن
plotted رسم نمودن
sorting مرتب نمودن
sums خلاصه نمودن
account محاسبه نمودن
instal منصوب نمودن
mirroring معکوس نمودن
imprison حبس نمودن
imprisoning حبس نمودن
fill up خاکریزی نمودن
stock piling ذخیره نمودن
numeralization عددی نمودن
dissociates تفکیک نمودن
sum خلاصه نمودن
dissociating تفکیک نمودن
cater فراهم نمودن
microjustification ریزتراز نمودن
imprisons حبس نمودن
catered فراهم نمودن
dissociate تفکیک نمودن
hedged کسب مصونیت نمودن
pontify خودرا مقدس نمودن
price fixing ثابت نمودن قیمت
hedges کسب مصونیت نمودن
indexes اندکس فهرست نمودن
deciphered کشف رمز نمودن
decipher کشف رمز نمودن
deciphers کشف رمز نمودن
magnetic tape sorting مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
hedge کسب مصونیت نمودن
reciprocates مقابله به مثل نمودن
receipt اعلام وصول نمودن
indexed اندکس فهرست نمودن
credit insurance بیمه نمودن اعتبار
receipts اعلام وصول نمودن
frequency stabilization پایدار نمودن فرکانس
accoutre با تجهیزات اماده نمودن
committing متعهدبانجام امری نمودن
reciprocate مقابله به مثل نمودن
rebuilds تجدید بنا نمودن
bestialize جانور خوی نمودن
brutalization حیوان صفت نمودن
anticlimax بیان قهقرایی نمودن
committed متعهدبانجام امری نمودن
commits متعهدبانجام امری نمودن
anticlimaxes بیان قهقرایی نمودن
commit متعهدبانجام امری نمودن
bashes دست پاچه نمودن
reciprocated مقابله به مثل نمودن
rebuild تجدید بنا نمودن
bashing دست پاچه نمودن
bashed دست پاچه نمودن
bash دست پاچه نمودن
index اندکس فهرست نمودن
compass مدارچیزی راکامل نمودن
cornering the market قبضه نمودن بازار
depone عزل نمودن گواهی دادن
suppliers rating درجه بندی نمودن فروشنده ها
disinfest حشرات موذی را دفع نمودن
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
palpate لمس کردن امتحان نمودن
comparmentalize به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
to something against risk چیزی را از خطر حفظ نمودن
japanize بسبک ژاپونی تزئین نمودن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
glamorization پر زرق و برق و فریبا نمودن
zapping پاک نمودن قسمتی از برنامه
zapped پاک نمودن قسمتی از برنامه
condition شرط نمودن شایسته کردن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
zap پاک نمودن قسمتی از برنامه
brassage هزینه مشکوک نمودن شمش
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
zaps پاک نمودن قسمتی از برنامه
supplied تامین موجودی عرضه نمودن
accentuate اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuated اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuates اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuating اهمیت دادن برجسته نمودن
annihilate از بین بردن خنثی نمودن
annihilated از بین بردن خنثی نمودن
annihilating از بین بردن خنثی نمودن
depose عزل نمودن خلع کردن
deposes عزل نمودن خلع کردن
immersing غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed غوطه ور کردن شناور نمودن
supply تامین موجودی عرضه نمودن
supplying تامین موجودی عرضه نمودن
texture دارای بافت ویژهای نمودن
textures دارای بافت ویژهای نمودن
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
immerse غوطه ور کردن شناور نمودن
delineate ترسیم نمودن معین کردن
delineated ترسیم نمودن معین کردن
glamorizing فریبا نمودن طلسم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com