Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
bask
افتاب خوردن
basked
افتاب خوردن
basking
افتاب خوردن
basks
افتاب خوردن
Other Matches
solariums
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solarium
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
heliograph
گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
sunless
بی افتاب
sunned
افتاب
subsolar
در فل افتاب
suns
افتاب
sun
افتاب
sunshine
افتاب
sunning
افتاب
patent to the sun
افتاب رو
sunniest
افتاب رو
photosphere
افتاب
queen's weather
افتاب
sunny
افتاب رو
sunnier
افتاب رو
dislocate
افتاب
dislocates
افتاب
dislocating
افتاب
helianthus
گل افتاب گردان
chamaeleontis
افتاب پرست
visors
افتاب گردان
cockshut
غروب افتاب
sunburn
افتاب زدگی
sunbeam
پرتو افتاب
sunbeam
تیغ افتاب
sundial
شاخص افتاب
visor
افتاب گردان
chamaeleon
افتاب پرست
sundials
شاخص افتاب
broiling sun
افتاب سوزان
sunbeams
پرتو افتاب
sunlike
مانند افتاب
sunbeams
تیغ افتاب
helianthemum
افتاب چرخ
helianthemum
چرخ افتاب
dry in the sun
خشکاندن در افتاب
sunshine recorder
افتاب سنج
sunbath
حمام افتاب
sunbaked
افتاب پخته
sun worship
افتاب پرستی
sun struck
افتاب زده
sun dried
در افتاب خشکانیده
giant circle
افتاب شکسته
sun burn
افتاب زدگی
sun beam
پرتو افتاب
sunshiny
افتاب گیر
sunstruck
افتاب زده
eclipse of sun
افتاب گرفتگی
solarism
افسانههای افتاب
girasole
گل افتاب پرست
sunward
سوی افتاب
solarization
تابش افتاب
roman candle
افتاب مهتاب
girasol
گل افتاب پرست
giant swing
افتاب یا مهتاب
sunup
طلوع افتاب
german giant swing
افتاب شکسته
sunstroke
افتاب زدگی
p of the sun
نیش افتاب
heliotherapy
معالجه با افتاب
weather beaten
افتاب زده
heliosis
افتاب زدگی
vizor
افتاب گردان
visorless
بی افتاب گردان
visard
افتاب گردان
heliophilous
افتاب دوست
turnsole
گل افتاب گردان
sunflower
گل افتاب گردان
heliotrope
گل افتاب پرست
dawn
طلوع افتاب
sunlight
نور افتاب
sunshine
تابش افتاب
sunshine
نور افتاب
heliotropism
افتاب گرایی
sunsets
غروب افتاب
heliotrope
افتاب گرای
dawns
طلوع افتاب
dawning
طلوع افتاب
dawned
طلوع افتاب
sunflowers
گل افتاب گردان
p of the sun
طلوع افتاب
daisies
گل افتاب گردان
heliograph
افتاب نگار
daisy
گل افتاب گردان
sunrise
طلوع افتاب
heliolatrous
افتاب پرست
sunshades
افتاب گردان
sun worshipper
افتاب پرست
sunrises
طلوع افتاب
heliologist
افتاب شناس
streamers
تیغ افتاب
sunshade
افتاب گردان
patent to the sun
افتاب گیر
streamer
تیغ افتاب
solarize
درمعرض افتاب قراردادن
sunshiny
منور از نور افتاب
sunbathe
حمام افتاب گرفتن
basking
حمام افتاب گرفتن
to sun one self
خودرا افتاب دادن
sunlit
روشن از فروغ افتاب
peep
نیش افتاب روزنه
peeped
نیش افتاب روزنه
sun dial
افتاب نما مقنطره
sun hat
کلاه افتاب گیر
sung hat
کلاه افتاب گیر
insolate
در معرض افتاب گذاشتن
peeping
نیش افتاب روزنه
sunbaked
در افتاب خشک شده
sunbaked
حرارت افتاب دیده
solisequous
تابع گردش افتاب
sunbathed
حمام افتاب گرفتن
basked
حمام افتاب گرفتن
sunburn
افتاب سوخته کردن
helianthus
روزگردک جنس گل افتاب
to take the sun
افتاب بخود دادن
bask
حمام افتاب گرفتن
sunflowers
گیاه افتاب گرا
sunbathing
حمام افتاب گرفتن
sunbathes
حمام افتاب گرفتن
sunflower
گیاه افتاب گرا
under the sun
در جهان در زیر افتاب
peeps
نیش افتاب روزنه
side screen
چادر افتاب گیر
basks
حمام افتاب گرفتن
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
fire opal
گل افتاب گردان عین الشمس
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
insolation
در مقابل اشعه افتاب قراردادن
sun disk
صفحه بالدارمظهر خدای افتاب
sun deck
عرشه افتاب گیر کشتی
parch
تفتیدن افتاب سوخته کردن
sunned
درمعرض افتاب قرار دادن
sunrises
طلوع خورشید تیغ افتاب
suns
درمعرض افتاب قرار دادن
sunning
درمعرض افتاب قرار دادن
sunrise
طلوع خورشید تیغ افتاب
ra
خدای افتاب مصریان قدیم
helioscope
دوربین افتاب بینی خورشیدبین
heliograph
دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
sun
درمعرض افتاب قرار دادن
parches
تفتیدن افتاب سوخته کردن
heliotrope
گل افتاب گردان ارغوانی روشن
tannage
قهوهای در اثر اشعه افتاب
solarize
زیاد در افتاب ماندن وخراب شدن
heliotropic
رشدکننده تحت تاثیرافتاب افتاب گرد
the sun had parched his skin
افتاب پوست تنش را سوزانده بود
apollo
خدای افتاب وزیبایی و شعر و موسیقی
cosmical
برابرباخورشید- مصادف باطلوع وغروب افتاب
dog watch
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
sunlight
تابش افتاب انعکاس نور خورشید
stockfish
ماهی روغن و امثال ان که در افتاب خشک شده
tan
باحمام افتاب پوست بدن راقهوهای کردن
sticky wicket
زمین بازی خیس که در افتاب خشک میشود
suntan
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
suntans
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
sunfast
محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
biltong
گوشت خرد کرده ونمک زده خشک شده در افتاب
the sun is near setting
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
havelock
روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
airglow
روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
erode
خوردن
eroded
خوردن
erodes
خوردن
eroding
خوردن
stirred
جم خوردن
budging
جم خوردن
hurtle
خوردن
stirs
جم خوردن
stirrings
جم خوردن
grub
خوردن
hurtled
خوردن
grubbed
خوردن
hurtles
خوردن
hurtling
خوردن
grubs
خوردن
stir
جم خوردن
budges
جم خوردن
budged
جم خوردن
eats
خوردن
slid
سر خوردن
gluttonize
پر خوردن
gormandize
پر خوردن
abut
خوردن
abuts
خوردن
abutted
خوردن
baet
خوردن
knock against
خوردن به
gliding
سر خوردن
trundle
غل خوردن
trundled
غل خوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com