English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
heliophilous افتاب دوست
Other Matches
solariums اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solarium اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
heliograph گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you. من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am [have] finished with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
sunning افتاب
sunniest افتاب رو
sunnier افتاب رو
subsolar در فل افتاب
sunshine افتاب
suns افتاب
sunless بی افتاب
dislocating افتاب
sun افتاب
dislocate افتاب
sunned افتاب
sunny افتاب رو
patent to the sun افتاب رو
photosphere افتاب
queen's weather افتاب
dislocates افتاب
sun struck افتاب زده
sunbaked افتاب پخته
chamaeleontis افتاب پرست
bask افتاب خوردن
sun dried در افتاب خشکانیده
chamaeleon افتاب پرست
dry in the sun خشکاندن در افتاب
turnsole گل افتاب گردان
sun worship افتاب پرستی
streamers تیغ افتاب
visard افتاب گردان
sunstroke افتاب زدگی
dawn طلوع افتاب
basks افتاب خوردن
basking افتاب خوردن
dawned طلوع افتاب
dawning طلوع افتاب
dawns طلوع افتاب
basked افتاب خوردن
cockshut غروب افتاب
broiling sun افتاب سوزان
sunbath حمام افتاب
sundials شاخص افتاب
sunrises طلوع افتاب
daisies گل افتاب گردان
daisy گل افتاب گردان
sunup طلوع افتاب
visors افتاب گردان
sunward سوی افتاب
weather beaten افتاب زده
vizor افتاب گردان
visorless بی افتاب گردان
sundial شاخص افتاب
sunburn افتاب زدگی
visor افتاب گردان
streamer تیغ افتاب
sunlike مانند افتاب
sunshine recorder افتاب سنج
sunshiny افتاب گیر
sunstruck افتاب زده
sunflower گل افتاب گردان
sunflowers گل افتاب گردان
sunshade افتاب گردان
sunshades افتاب گردان
sunrise طلوع افتاب
sunlight نور افتاب
sun worshipper افتاب پرست
heliolatrous افتاب پرست
heliograph افتاب نگار
helianthus گل افتاب گردان
helianthemum افتاب چرخ
helianthemum چرخ افتاب
solarism افسانههای افتاب
solarization تابش افتاب
sunbeam پرتو افتاب
sunbeam تیغ افتاب
heliologist افتاب شناس
heliosis افتاب زدگی
sunshine تابش افتاب
sunshine نور افتاب
sunsets غروب افتاب
p of the sun نیش افتاب
p of the sun طلوع افتاب
patent to the sun افتاب گیر
roman candle افتاب مهتاب
heliotrope افتاب گرای
heliotrope گل افتاب پرست
heliotherapy معالجه با افتاب
sunbeams پرتو افتاب
girasole گل افتاب پرست
girasol گل افتاب پرست
sun burn افتاب زدگی
sunbeams تیغ افتاب
sun beam پرتو افتاب
heliotropism افتاب گرایی
german giant swing افتاب شکسته
giant circle افتاب شکسته
giant swing افتاب یا مهتاب
eclipse of sun افتاب گرفتگی
to take the sun افتاب بخود دادن
insolate در معرض افتاب گذاشتن
sunbathes حمام افتاب گرفتن
side screen چادر افتاب گیر
to sun one self خودرا افتاب دادن
sunbathe حمام افتاب گرفتن
sunbathing حمام افتاب گرفتن
sunbathed حمام افتاب گرفتن
sun dial افتاب نما مقنطره
sunlit روشن از فروغ افتاب
peeps نیش افتاب روزنه
sun hat کلاه افتاب گیر
peeped نیش افتاب روزنه
peep نیش افتاب روزنه
under the sun در جهان در زیر افتاب
sunburn افتاب سوخته کردن
peeping نیش افتاب روزنه
bask حمام افتاب گرفتن
solisequous تابع گردش افتاب
sunbaked در افتاب خشک شده
sunbaked حرارت افتاب دیده
solarize درمعرض افتاب قراردادن
sung hat کلاه افتاب گیر
basks حمام افتاب گرفتن
helianthus روزگردک جنس گل افتاب
sunflower گیاه افتاب گرا
sunshiny منور از نور افتاب
basking حمام افتاب گرفتن
sunflowers گیاه افتاب گرا
basked حمام افتاب گرفتن
tannage قهوهای در اثر اشعه افتاب
heliotrope گل افتاب گردان ارغوانی روشن
sun disk صفحه بالدارمظهر خدای افتاب
helioscope دوربین افتاب بینی خورشیدبین
fire opal گل افتاب گردان عین الشمس
solar orientation تعیین موقعیت نسبت به افتاب
sun deck عرشه افتاب گیر کشتی
ra خدای افتاب مصریان قدیم
heliograph دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
insolation در مقابل اشعه افتاب قراردادن
parch تفتیدن افتاب سوخته کردن
suns درمعرض افتاب قرار دادن
sunned درمعرض افتاب قرار دادن
sun درمعرض افتاب قرار دادن
sunning درمعرض افتاب قرار دادن
sunrises طلوع خورشید تیغ افتاب
sunrise طلوع خورشید تیغ افتاب
parches تفتیدن افتاب سوخته کردن
cosmical برابرباخورشید- مصادف باطلوع وغروب افتاب
sunlight تابش افتاب انعکاس نور خورشید
apollo خدای افتاب وزیبایی و شعر و موسیقی
the sun had parched his skin افتاب پوست تنش را سوزانده بود
solarize زیاد در افتاب ماندن وخراب شدن
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
heliotropic رشدکننده تحت تاثیرافتاب افتاب گرد
sticky wicket زمین بازی خیس که در افتاب خشک میشود
suntans قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
stockfish ماهی روغن و امثال ان که در افتاب خشک شده
tan باحمام افتاب پوست بدن راقهوهای کردن
suntan قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
sunfast محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
biltong گوشت خرد کرده ونمک زده خشک شده در افتاب
the sun is near setting افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
havelock روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
airglow روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
philogynist زن دوست
philoginous زن دوست
buddies دوست
hydrophilic compound اب دوست
formalist دوست
schoolmate دوست
friendless بی دوست
hydrophilic اب دوست
schoolmates دوست
dienophile دی ان دوست
ally دوست
allying دوست
amicable دوست
buddy دوست
bozo دوست
leal دوست
chum دوست
chums دوست
heart to heart دوست
heart-to-heart دوست
unfriended بی دوست
heart-to-hearts دوست
friends دوست
friend دوست
philhellenic دوست یونان
ornithophilous مرغ دوست
germanophil المان دوست
negrophil سیاه دوست
saprophytic پوده دوست
philobiblic کتاب دوست
philotechnic صنعت دوست
philotechnic صناعت دوست
philanthrope بشر دوست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com