Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
English
Persian
sunburn
افتاب سوخته کردن
Search result with all words
parch
تفتیدن افتاب سوخته کردن
parches
تفتیدن افتاب سوخته کردن
Other Matches
solariums
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solarium
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
heliograph
گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
tan
باحمام افتاب پوست بدن راقهوهای کردن
the sun is near setting
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
charred
سوخته
burned
سوخته
adust
سوخته
scorched
سوخته
he suffered at the stake
زنده سوخته شد
burned lime
اهک سوخته
burnt almond
بادام سوخته
hard bake
بادام سوخته
sugared almond
یابادام سوخته
slag
فلزنیم سوخته
praline
بادام سوخته
weatherbeaten
آفتاب سوخته
praline
اجیل سوخته
caramels
قند سوخته
caramel
قند سوخته
parched with thirst
تشنه سوخته
empyreuma
بوی سوخته
cokes
زغال سنگ سوخته
I can smell something burning.
بوی سوخته می آید
Sienna
<adj.>
<noun>
رنگ قهوه ای سوخته
ivory black
گرد سوخته استخوان
burned rug
قالی سوخته شده
The light bulb has burned out.
لامپ سوخته است
to taste burnt
مزه سوخته دادن
coke
زغال سنگ سوخته
to smell something burning
بوی سوخته شنیدن
dander
سوخته وخاکستر شده
To be rebuffed .
دماغ سوخته شدن
empyreumatical
دارای بوی سوخته
empyreumatical
مربوط ببوی سوخته
burnt sacrifice
قربانی سوخته یا سوختنی
i smell something burning
بوی چیز سوخته میشنوم
He was snubbed . He drew blank.
دماغ سوخته شد ( خیط وبور )
yorked
توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
caramelize
بصورت قند سوخته درامدن یادراوردن
sunniest
افتاب رو
photosphere
افتاب
sunless
بی افتاب
sunning
افتاب
dislocating
افتاب
queen's weather
افتاب
suns
افتاب
patent to the sun
افتاب رو
sunshine
افتاب
dislocate
افتاب
sun
افتاب
subsolar
در فل افتاب
sunny
افتاب رو
sunnier
افتاب رو
sunned
افتاب
dislocates
افتاب
sunshine recorder
افتاب سنج
heliotropism
افتاب گرایی
sunbath
حمام افتاب
sun dried
در افتاب خشکانیده
sundial
شاخص افتاب
sundials
شاخص افتاب
sunstruck
افتاب زده
sunward
سوی افتاب
sunshiny
افتاب گیر
sunlike
مانند افتاب
sunup
طلوع افتاب
sunrises
طلوع افتاب
eclipse of sun
افتاب گرفتگی
sunstroke
افتاب زدگی
sunburn
افتاب زدگی
sunrise
طلوع افتاب
sun struck
افتاب زده
sun burn
افتاب زدگی
sun beam
پرتو افتاب
sunbeams
تیغ افتاب
sunbeams
پرتو افتاب
sunbeam
تیغ افتاب
sunsets
غروب افتاب
visor
افتاب گردان
visors
افتاب گردان
sunbaked
افتاب پخته
sun worship
افتاب پرستی
sunbeam
پرتو افتاب
dry in the sun
خشکاندن در افتاب
turnsole
گل افتاب گردان
sunflower
گل افتاب گردان
chamaeleon
افتاب پرست
chamaeleontis
افتاب پرست
visard
افتاب گردان
visorless
بی افتاب گردان
girasol
گل افتاب پرست
giant swing
افتاب یا مهتاب
cockshut
غروب افتاب
heliograph
افتاب نگار
bask
افتاب خوردن
heliolatrous
افتاب پرست
sunshine
نور افتاب
sunshine
تابش افتاب
sunlight
نور افتاب
broiling sun
افتاب سوزان
daisy
گل افتاب گردان
daisies
گل افتاب گردان
sunshades
افتاب گردان
sunshade
افتاب گردان
helianthemum
چرخ افتاب
roman candle
افتاب مهتاب
helianthemum
افتاب چرخ
helianthus
گل افتاب گردان
sunflowers
گل افتاب گردان
girasole
گل افتاب پرست
basked
افتاب خوردن
sun worshipper
افتاب پرست
basking
افتاب خوردن
heliotrope
گل افتاب پرست
p of the sun
طلوع افتاب
p of the sun
نیش افتاب
heliotrope
افتاب گرای
dawns
طلوع افتاب
dawning
طلوع افتاب
dawned
طلوع افتاب
dawn
طلوع افتاب
solarization
تابش افتاب
heliotherapy
معالجه با افتاب
patent to the sun
افتاب گیر
heliosis
افتاب زدگی
heliologist
افتاب شناس
basks
افتاب خوردن
heliophilous
افتاب دوست
streamers
تیغ افتاب
vizor
افتاب گردان
weather beaten
افتاب زده
giant circle
افتاب شکسته
streamer
تیغ افتاب
german giant swing
افتاب شکسته
solarism
افسانههای افتاب
slivers
دانههای خرج نیم سوخته بقایای باروت خرج
peep
نیش افتاب روزنه
peeped
نیش افتاب روزنه
peeping
نیش افتاب روزنه
helianthus
روزگردک جنس گل افتاب
insolate
در معرض افتاب گذاشتن
peeps
نیش افتاب روزنه
sunshiny
منور از نور افتاب
sunflower
گیاه افتاب گرا
basks
حمام افتاب گرفتن
basking
حمام افتاب گرفتن
basked
حمام افتاب گرفتن
bask
حمام افتاب گرفتن
sunbathe
حمام افتاب گرفتن
sunbathed
حمام افتاب گرفتن
sunbathes
حمام افتاب گرفتن
sunbathing
حمام افتاب گرفتن
sun hat
کلاه افتاب گیر
sun dial
افتاب نما مقنطره
side screen
چادر افتاب گیر
sunflowers
گیاه افتاب گرا
solarize
درمعرض افتاب قراردادن
solisequous
تابع گردش افتاب
to sun one self
خودرا افتاب دادن
sunbaked
حرارت افتاب دیده
to take the sun
افتاب بخود دادن
sunbaked
در افتاب خشک شده
sung hat
کلاه افتاب گیر
under the sun
در جهان در زیر افتاب
sunlit
روشن از فروغ افتاب
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
sun disk
صفحه بالدارمظهر خدای افتاب
heliotrope
گل افتاب گردان ارغوانی روشن
sun deck
عرشه افتاب گیر کشتی
fire opal
گل افتاب گردان عین الشمس
helioscope
دوربین افتاب بینی خورشیدبین
tannage
قهوهای در اثر اشعه افتاب
ra
خدای افتاب مصریان قدیم
suns
درمعرض افتاب قرار دادن
sunning
درمعرض افتاب قرار دادن
sunned
درمعرض افتاب قرار دادن
sun
درمعرض افتاب قرار دادن
sunrise
طلوع خورشید تیغ افتاب
sunrises
طلوع خورشید تیغ افتاب
insolation
در مقابل اشعه افتاب قراردادن
heliograph
دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
cosmical
برابرباخورشید- مصادف باطلوع وغروب افتاب
apollo
خدای افتاب وزیبایی و شعر و موسیقی
the sun had parched his skin
افتاب پوست تنش را سوزانده بود
solarize
زیاد در افتاب ماندن وخراب شدن
dog watch
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
sunlight
تابش افتاب انعکاس نور خورشید
heliotropic
رشدکننده تحت تاثیرافتاب افتاب گرد
sticky wicket
زمین بازی خیس که در افتاب خشک میشود
suntan
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
suntans
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
stockfish
ماهی روغن و امثال ان که در افتاب خشک شده
sunfast
محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
biltong
گوشت خرد کرده ونمک زده خشک شده در افتاب
havelock
روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
inconsumable
سوخته نشدنی تمام نشدنی
airglow
روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com